مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

ملاک همسر مناسب

اولیای الهی چه معیارهایی را برای ازدواج توصیه کرده اند؟
همسر گزینی و تشکیل خانواده مهم ترین رویداد زندگی در دوره جوانی است و تا پایان عمر بر جریان حیات و سعادت فرد تاثیر مستقیم می گذارد. انتخاب درست همسر می تواند تا پایان عمر فرد را با طعم خوشبختی در زندگی دنیوی و لذت سعادتمندی در آخرت آشنا کند، برعکس چنانچه فرد در انتخاب همسر خود دقت کافی را نکند و در این زمینه دچار خطا شود به غیر از بدبختی و تیره روزی چیز دیگری در انتظار او نخواهد بود، از اینرو با توجه به اهمیت این امر لازم است که فرد تمام تلاش خودش را بکند تا انتخاب مناسبی داشته باشد چراکه اشتباه در این امر می تواند آسیب های زیادی را به دنبال داشته باشد وحتی زندگی فرد را برای مدتی تحت تاثیر قرار دهد پس انسان باید به دور از احساسات زود گذر با چشمانی باز به بررسی تمام جوانب امر بپردازد وتصمیمی عاقلانه و درست بگیرد .اولین گام برای انتخاب همسر شناخت دقیق ملاکهای همسر مناسب که در زیر به بررسی آن می پردازیم:
از دیدگاه اسلام برخی از این موارد لازم و ضروری است و به هیچ وجه قابل اغماض نیستند، این شرایط را می توان به عنوان ملاک های مطلق دانست که در همه شرایط زمانی ومکانی، برای یک همسر مناسب ضروری است(سالاری فر ص35). اما برخی دیگر در مواردی قابل اغماض هستند، بنابراین معیارهایی که در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود دو نوع است .
الف . آنهایی که رکن و اساس اند و برای یک زندگی سعادتمندانه حتما لازم اند.(شرایط لازم ومطلق که چشم پوشی از آن تحت هیچ شرایطی نباید صورت پذیرد)
ب . آنهایی که شرط کمال هستند و برای بهتر و کاملتر شدن زندگی اند و بیشتر به سلیقه و موقعیت افراد بستگی دارد.
الف: شرایط لازم ومطلق
1.ایمان و دین دار بودن فرد
ایمان و باورهای صحیح مهم ترین ویژگی همسر مناسب است، زیرا انسانی که دین ندارد هیچ ندارد. انسان بی دین در حقیقت مرده ی متحرک است و کسی که پای بند به دین (که اصلی ترین مسأله زندگی است) نباشد هیچ تضمینی وجود ندارد که پای بند به رعایت حقوق همسر و زندگی مشترک باشد. انسان دیندار هرگز نمی تواند با همسر بی دین کنار بیاید و با هم زندگی سعادتمندانه ای داشته باشند .روایت شده شخصی درباره انتخاب همسر با رسول خدا (ص) مشورت کرد، آن حضرت فرمود: «انکِحْ و علیکَ بِذاتِ الدّینَ» ازدواج کن ولی بر تو باد که با زن دین‏دار ازدواج کنی( فروع کافی، ج5، ص332) در روایات متعدد آمده که هدفتان در ازدواج، مال و زیبایی نباشد، بلکه ایمان و پاکدامنی همسر را هدف اصلی قرار دهید. پیامبر (ص) فرمود: «هرگاه کسی با بانویی به خاطر ثروتش ازدواج کند، خداوند او را به همان ثروت واگذارد (واز بهره‏های دیگر محروم سازد) و کسی که با زنی برای جمالش ازدواج کند، امور ناپسندی از او ببیند، و هر کس به خاطر دینش با او ازدواج کند، خدا او را محروم نکند.»( شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج14، ص31.)از دیدگاه آلپورت روان شناس غربی باور های دینی از جمله ارزش هایی است که سایر ویژگی های انسان در پرتو آن شگل می گیرد و در واقع آنچه که به زندگی انسان معنا وجهت می دهد اعتقاد و باوردینی است، حال اگر در زندگی فردی ایمان ودین جایگاهی نداشت، زندگی او خالی از معیار وملاکی است که بتواند براساس آن زندگی خود را معنا ببخشد. از اینرو در قرآن و متون دینی ایمان و دین مداری یکی از اساسی ترین معیارهای ازدواج محسوب شده است.(بقره 221) براساس مضمون این آیه،ازدواج با افراد بی ایمان، فرد را از سعادت اخروی باز می دارد، بنابراین چنین ازدواجی نباید صورت پذیرد.(سالاری فر 35)
2 . اخلاق نیک
منظور داشتن صفات و خلق و خوهای پسندیده در نظر عقل و شرع و رفتارها و تعاملات مناسب در زندگی ،سازگاری و مدارا با افراد است. اساس زندگی زناشویی، تفاهم وهمکاری است که این امور فقط در پرتو حسن اخلاق فراهم می شود.(همان36) امام علی(ع) می‏فرماید: «بِحُسْنِ الاَْخْلاقِ یَطیبُ الْعَیْشُ» با خوش اخلاقی ، زندگی نیکو و مطلوب می‏گردد. ملکات فاضله و اخلاق کریمه است که باعث نشاط و شادابی در زندگی شده و دشواریها را برطرف و اضطرابها و نگرانی‏ها را از بین می‏برد و بداخلاقی جسم و روح انسان را فرسوده می‏کند و عامل مهم پیری زودرس است؛ ازاینرو پیامبر گرامی اسلام(ص) پیوسته در دعا چنین می‏فرمود: «اَللّهُمَّ اِنّی اَعُوذُبِکَ... مِنْ زَوْجَةٍ تُشیبُنی قَبْلَ اَوانِ مَشیبی»؛ خدایا! به تو پناه می‏برم از همسری که قبل از رسیدن پیری، پیرم کند.
زندگی مشترک زناشویی، دارای فراز و نشیب هایی است که برخورد صحیح با آن نیاز به روحیه‏ای قوی و اخلاقی پسندیده دارد. زن و مرد اگر از این مزیّت، بهره‏ای نداشته باشند، نمی‏توانند با تفاهم و همکاری متقابل بر مشکلات زندگی چیره شده، بار سنگین آن را به مقصد برسانند. چنانچه هر یک از طرفین از اخلاقی نیکو و رفتاری شایسته برخوردار نباشد، طرف دیگر هر چند خوش اخلاق هم باشد، زندگی به کامش تلخ خواهد شد.
از آنجا که اصلاح صفات ناپسند، در صورت ریشه‏دار بودن آنها، نیاز به تلاش طاقت‏فرسا و زمانی طولانی دارد، باید از همان ابتدا به صفات اخلاقی همسر توجّه کرد، تا در سایه انتخاب همسری خوش‏اخلاق، زندگی سعادتمندانه‏ای پی ‏ریزی شود. حسین بن بشار واسطی به امام رضا(ع) نامه نوشت که یکی از بستگانم خواستار ازدواج با من است، ولی بداخلاق است؛ حضرت فرمود: اگر اخلاقش بد است، با وی ازدواج نکن.
بنابراین، خوش اخلاقی همسر، نقش مؤثری در زندگی انسان دارد و باید مورد توجه کامل قرار گیرد؛ زیرا آنچه مایه سازش و تحکیم روابط است، حسن خلق است، نه امور مادی، مانند ثروت و زیبایی.
3. تقوا
برخورداری از تقوا در حدی که فرد از گناهانی مانند زنا وشراب خواری پرهیز کند و به طورعلنی و آشکار مرتکب گناه نشود. این ملاک نیز مطلق است ودر صورتی که روشن شود فرد مورد نظر فاقد چنین تقوایی است ، برگزیدن او مناسب نخواهد بود(همان 37)
4.سلامت جسمانی وروانی
این شرط ایز جزءشرایط لازم یک همسر مناسب است، بنابراین چنانچه به بیماری جسمی لا علاج یا بیماری شدید روانی دچار باشد، انتخاب او به عنوان همسر، کارکردها واهداف مورد نظر ازدواج را تامین نمی کند، به همین جهت، فقها در مواردی از نقصان جسمانی وروانی، ازدواج راقابل فسخ می دانند.(همان 37)
5. شرافت و اصالت خانوادگی
منظور از آن نجابت و پاکی خانواده است زیرا ازدواج دختر و پسر تنها پیوند و ترکیب دو فرد نیست بلکه پیوند دو خانواده است و نمی توان گفت من می خواهم با خود این فرد ازدواج کنم و کاری به خانواده و فامیلش ندارم، زیرا این فرد شاخه ای است از این خانواده و از ریشه های همان درخت خانواده تغذیه کرده است و صفات اخلاقی، روحی عقل و جسمی آن خانواده را از راه وراثت و محیط و عادات به این فرد منتقل کرده است .پیامبر (ص) در حدیثی می فرمایند : «إیّاکم و خَضْراءَالدِّمنِ، قیلَ: یا رسول اللَّه و ما خَضراءُ الدِّمَنِ؟ قال: المَرأة الحَسناءُ فی مَنبِت السُّوءِ» ؛ از خضراء الدمن (گیاه روییده در میان کثافات) بپرهیزید. گفته شد: ای رسول خدا! خضراءالدمن چیست؟ فرمود: زن زیبارویی که در خانواده‏ای فاسد رشد کرده است.
امام صادق(ع) به ابراهیم کرخی فرمود: «با دختری ازدواج کن که از 1 ـ خانواده اصیل و نیک باشد 2ـ دارای اخلاق خوب باشد 3ـ در او آمادگی برای فرزند دار شدن باشد 4 ـ شوهرش را در امور دنیا و آخرت یاری کند.»
6. عقل
در واقع همان نور افکنی است که جاده زندگی را روشن می کند و باید زن و شوهر برای اداره ی زندگی و تربیت فرزندان از نیروی عقل و فهم مجهز برخوردار باشند و رشد عقلی کافی پیدا کرده باشند همان طور که ائمه اطهار ما را از ازدواج با افراد احمق و کم عقل نهی فرموده اند.امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «ایّاکُم و تزویجَ الحَمقاء، فانَّ صُحْبَتَها بَلاءٌ و ولَدَها ضِیاعٌ»؛ از ازدواج با زنان کم عقل دوری کنید، چرا که همنشینی با آنها بلا است، و فرزندان آنها دچار تباهی است.
هم چنین امام صادق(ع) می‏فرماید: «ایّاکم و تزویج الحَمقاء فَانَّ صُحبَتَها بَلاءٌ و ولدها ضیاع»؛ بپرهیزید از ازدواج با «احمق»! زیرا، مصاحبت و زندگی با او بلاست و فرزندانش نیز تباه می‏شوند.
ب)ملاک های غیر ضروری
منظور ازاین ملاک ها،ملاک هایی است که رعایت آن لازم نیست اما به هر مقدار این ملاک ها رعایت شود موجب سازگاری بیشتر همسران می شود. این ملاک ها رکن اساسی نیستند و چنانچه در ملاک های اصلی دختر و پسر با هم هماهنگ باشند، بدون آنها نیز زندگی قابل قبول ممکن است.
1.تناسب فرهنگی
از آنجا که یکی از تناسب هایی که باید مورد توجه دختر و پسر قرار گیرد تناسب فرهنگی است اگر خواستگار مورد نظر از شهرستانی است که با فرهنگ و سطح فرهنگی و اجتماعی شما و خانواده تان هم افق است و از تناسب کافی برخوردارید مشکلی را ایجاد نخواهد کرد ولی اگر از دو فرهنگ متفاوتی هستید که ممکن است به تعارض منجر شود و پایه های زندگی مشترکتان را سست می کند، بهتر آن است که از آن صرف نظر کنید. این موضوع و تشخیص آن بستگی به اندکی تحقیق و بررسی و آشنایی بیشتر با سطح فرهنگی شهرستان مورد نظر است و می توان آن را در جلسات گفتگو و رفت و آمد به آنجا روشن کرد.
2. زیبایی
بین زیبایی، به ویژه زیبایی زن، و افزایش جاذبه جنسی ارتباط معناداری وجود دارد، اما با وجود اهمیتی که عنصر زیبایی دارد، نمی توان آن را معیاری ضروری به شمار آورد؛ چرا که اگر فرد حتی با زیباترین دختر دنیا ازدواج کند، بعد از مدتی این زیبایی برای وی عادی می شود و دیگر آن جلوة اولیه را نخواهد داشت. جذابیت ظاهری گستره ای بیش از سال های نخست زندگی مشترک را در بر نمی گیرد. ضمن این که زیبایى یک معیار و اندازه معین و قانون استاندارد ندارد بلکه تا حدودى به سلیقه افراد بستگى دارد. حتى ممکن است فردى در نظر کسى زیبا باشد و در نظر دیگرى زشت. نکتة مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که هر چند زیبایی معیاری ضروری به حساب نمی‌آید، ولی طرفین در مجموع باید از لحاظ زیبایی و قیافة ظاهری مورد پسند یکدیگر باشند و برای همدیگر جذابیت داشته باشند. در هر صورت زیبایی و تناسب ظاهری در حفظ و تقویت عفت و ایمان تأثیر دارد؛ زیرا اگر همسر فرد از حد نصاب کافی برای زیبایی برخوردار باشد، چشم و فکر و عمل وی متوجه دیگران نخواهد شد و حسرت زیبایان بیگانه را نخواهد خورد و خدای ناکرده به همسرش خیانت نخواهد کرد.
3. تحصیلات
میزان تحصیلات را نمی توان به مثابة عامل اصلی و معیار ضروری در انتخاب همسر در نظر گرفت؛ زیرا برخورداری از سطوح عالی تحصیلاتی همواره مستلزم برخورداری از سطوح عالی بینش و نگرش نیست. ضمن این که افزایش سطح معلومات گاه تنزل سطح اخلاقی افراد را به همراه می آورد. (غرور علمی، حسادت، حق ناپذیری، مجادله و ...). البته معمولاً تحصیلات بالا با فهم و شعور و درک بالای افراد از زندگی همراه است مخصوصاً وقتی که افراد گرفتار غرور و خودپسندی و دیگر صفات مذموم اخلاقی نشوند. بنابراین می‌توان تحصیلات بالا را به عنوان یک امتیاز به حساب آورد. لذا معمولاً توصیه می‌شود که تناسب تحصیلی طرفین رعایت شود. یعنی ازدواج یک فرد بی‌سواد و یا دارای تحصیلات کم با فردی که تحصیلات بالایی دارد توصیه نمی‌شود. اما در هر صورت این معیار را نمی‌توان معیاری ضروری به حساب آورد.
4.همسانی اجتماعی
همسانی اجتماعی که می تواند در قالب وحدت نژادی، قومی، طبقة اجتماعی، محل سکونت و ... تصور شود، به نزدیک تر شدن افق فکری زوجین و سازگاری بیشتر آنها منجر می گردد. ولی معیاری اصلی نیست زیرا:
همسانی دختر و پسر در معیارهای اساسی، تأثیر اختلاف اجتماعی را تا حدود بسیاری کاهش می دهد.
در آنجا که دو طرف از لحاظ معیارهای اساسی انتخاب همسر هماهنگ نباشند، صرف اشتراک اجتماعی مشکلی را حل نمی کند و بر عکس در موقعیت هایی که همسران از جهت معیارهای اصلی، همسان باشند، ناهماهنگی اجتماعی تأثیری جدی بر تزلزل خانواده نخواهد داشت.
اسلام هماهنگی اجتماعی همسران را به عنوان عاملی ضروری در نظر نگرفته و حتی در مواردی آن را نادیده گرفته است. مثل تأکید پیامبر (ص) به ازدواج زینب بنت جحش با زید بن حارثه، و یا ازدواج بعضی از ائمه (ع) با کنیزانی که به ظاهر شأن اجتماعی پایینی داشتند ولی مقام و منزلت معنوی آن بانوان باعث شد که لایق مقام مادری معصومین‌(ع) باشند.
5. سن
دختران از لحاظ زیستی چند سال زودتر از پسران به بلوغ جنسی می‌رسند، همان گونه که زنان زودتر از مردان قابلیت باروری را از دست می‌دهند و تمایلات جنسی در مردان دیرتر از زنان فروکش می‌کند. از این رو، دختران باید چند سال زودتر از پسران ازدواج کنند تا از اوایل دوره ای که هیجانات جنسی و قابلیت باروری در آنها بروز می‌کند، شوهردار باشند و در آخر دوره نیز تقریباً همزمان با شوهران خود از فعالیت های جنسی فاصله گیرند. علاوه بر این، خانم‌ها به خاطر سختی‌های دوران بارداری، زایمان، شیردهی و مشکلات تربیت فرزندان معمولاً زودتر از مردان شکسته می‌شوند. ضمن این که تقریباً در همه جوامع مردان مسئول اصلی تأمین مخارج مالی خانواده‌اند؛ و این باعث می‌شود تا زمانی که از جهت اقتصادی آمادگی تأمین و اداره خانواده را نداشته باشند، نتوانند ازدواج کنند، اما از ناحیه دختران این الزام اقتصادی وجود ندارد و آنها می‌توانند پس از بلوغ ازدواج کنند.
بر اساس نکات فوق بهتر است سن مرد آماده برای ازدواج از سن زن چند سالی بیشتر باشد. اما چنانچه زوجین از جهت معیارهای اصلی انتخاب همسر، مثل اخلاق و ایمان دارای هماهنگی لازم باشند، و با آگاهی از پیامدهای ناهمسانی سنی ازدواج کنند، صرف ناهمسانی سنی نمی‌تواند زمینه ساز اختلاف و ناسازگاری شود. به عبارت دیگر تفاوت سنی بین دختر و پسر، یکی از معیارهای ضروری به حساب نمی‌آید
به یاد داشته باشید گل بی خار خداست، بنابراین در انتخاب همسر واقع نگر باشید و نقاط ضعف و قوت فرد مورد نظر را در کنار یکدیگر بررسی کنید وسپس از ویژگی های او معدل گیری کنید و با دقت بررسی کنید که آیا با این معدل فرد مورد نظر می تواندهمسر مناسبی برای شما باشدیا نه.
برای اینکه بتوانید به یک تصمیم صحیح و عاقلانه ای برسید بهتر است با افراد مورد اعتماد خویش، والدین، یا اقوام نزدیک دلسوز و عاقل و دارای تجربه مشورت کرده و با دقت کافی تصمیم مناسبی اتخاذ فرمایید.
منبع: خانواده از نگرش اسلام و روان شناسی؛ محمد رضا سالاری فر

توانائی هایت چقدره ؟

قبل از خواندن این یادداشت چند لحظه به این فکر کن که شما چقدر توانائی بالقوه داری ؟ اگر ناگزیر شوی ، چه کارهایی می توانی انجام دهی؟
هر چقدر هم خود را دست بالا بگیری باز هم ، خودت را کم به حساب آورده ای و مطلب زیر از ویلیام جیمز در موردت صدق می کند که می گوید:
" اغلب آدم ها به لحاظ جسمی ، ذهنی یا اخـــــــلاقی در دایره بسیار باریکی از وجود بالقوه خود زنـدگی می کنند ، تنها از جزئی از آگاهی احتمالی و منــابع روح و روان خود بهره می گیرند. کارشان به رفتار کسی می ماند که از مجموعه اندامهای زنده جســــم خود ، عادت کند که تنهــــا انگشت کوچکش را تکان دهد.
حوادث غیر منتظره و بحرانهای بزرگ نشان می دهند که منابع حیاتی ما چقـــدر از آنچه می پنداریم بزرگتر و عظیم تر است."

اعتدال در خود شناسی

چه کنم که خودم را بهتر از دیگران ندانم و همین طور زیاد از خود ناامید نشوم؟


مطمئنا بشر به خاطر اجتماعى بودنش ، در جامعه‏اى زندگى مى‏کند که همه افراد آن ، از یک سطح اجتماعى برابرى ، برخوردار نیستند . تفاوت سطح زندگى‏ها یک واقعیت اجتماعى است . این واقعیت ، پدیده مقایسه اجتماعى را به وجود مى‏آورد . مقایسه اجتماعى یعنى سنجش موقعیت خود ، با وضعیت دیگران.افراد معمولا در مقایسه خود از دو نوع مقایسه استفاده می نمایند
1- مقایسه صعودى: این مقایسه زمانی است که هدف مقایسه ، در سطح بالاترى باشد. یعنى سنجش وضعیت خود با کسانى که در موقعیت برترى قرار دارند. اگر از مقایسه صعودى در امور مادى استفاده شود ، سطح رضایت از زندگى کاهش مى‏یابد که مى‏توان آن را مقایسه کاهنده نامید.
2- مقایسه نزولى : این مقایسه زمانی است که هدف مقایسه ، در سطح پایینترى باشد. یعنى سنجش وضعیت خود با کسانى که در موقعیت پایین‏ترى قرار دارند. اگر از مقایسه نزولى استفاده شود ، سطح رضایت از زندگى افزایش مى‏یابد که مقایسه افزاینده نامیده مى‏شود.
با توجه به تعریف بالا زمانی که انسان خود را با افرادی که بالاتر از او قرار دارند مقایسه می کند، نا امیدی در او شکل می گیرد و احساس حقارت در برابر دیگران می کند و زمانی که انسان خود را با افراد پائین تر از خود مقایسه می کند، احساس رضایت به او دست می دهد؛ بنابراین انسان با توجه و شرایط روانی خود باید از یکی از این دو روش استفاده کند. زمانی که در خود احساس غرور می کنید، خودتان را با افراد بالاتر از خود مقایسه کنید و زمانی که در شما احساس ناامیدی شکل گرفت خودتان را با افراد پائین تر از خودتان مقایسه کنید.
هر کدام از این دو روش کارکرد خود را دارد؛ لذا باید کاربرد هر مقایسه را به درستى شناخت و آن را در جاى خود به کار برد و از استفاده نابه جاى آن ، خوددارى کرد ، تا سطح رضایت از زندگى افزایش یابد و زندگى ، قرین موفقیت گردد و بشر از زندگى خود لذّت ببرد.
کارکرد روانى مقایسه صعودى
1- بی توجه بودن به داشته ها: اگر انسان به داشته‏هاى خود توجّه کند و از آنها لذّت ببرد ، راحت‏تر مى‏تواند نداشته‏ها را تحمّل کند . اما اگر کسى داشته‏هاى خود را نبیند ، زندگى را یکسره محرومیت مى‏داند
2- بزرگ‏نمایى داشته‏هاى دیگران. کسى که قد متوسّط دارد، در کنار کسى که کوتاه قد است، بلند قد ارزیابى مى‏شود. مقایسه صعودى در مال و ثروت نیز موجب مى‏شود که زندگى فرد، بیش از آنچه هست ارزیابى گردد
کارکرد روانی مقایسه نزولی
مقایسه نزولی، توهم زا نیست؛ بلکه نقاط مثبت و امیدوار کننده زندگی را که زیر سایه سیاه مقایسه صعودی از دیده ها پنهان شده است، آشکار می کند.مقایسه نزولی، از آن دست آموزه هایی نیست که می گوید: «به خود تلقین کن که وضع خوبی داری و از بهترین زندگی ها برخورداری و در بهترین مکان ها ساکن هستی و بهترین شغل و همسر را داری و..».اینها توهم خوشی است .آموزه دین، نه مقایسه صعودی ناامید کننده را می پذیرد و نه تلقین های توهم زا را. آموزه دین، مبتنی بر درک واقعیت ها و شناخت نقاط مثبت موجود است، نه توهم وجود آنها. پرورش یافته دین، نه با ناامیدی زندگی می کند و نه با تخیل و توهم؛ بلکه با واقعیت ها زندگی می کند و به آنچه دارد می اندیشد.
هنر مقایسه نزولی، این است که نقاط مثبت و امیدوار کننده زندگی را آشکار می سازد و در برابر دید فرد قرار می دهد. این، کار کرد روانی مقایسه نزولی است. پیامبر خدا(ص) در این باره می فرماید: به کسی که پایین تر از شماست، بنگرید و به آن که بالاتر از شماست، نگاه نکنید؛ که این کار، برای آن که نعمت های خدا را ناچیز نشمرید، بهتر است (صحیح مسلم، ج8، ص213454 (
انسان متعادل، با کمال شهامت می پذیرد که ممکن است دیگران چیزهایی داشته باشند که او ندارد؛ ولی در عین حال، او چیزهای بسیاری نیز دارد که دیگران ندارند و انسان می تواند به آنها دل خوش کند و امیدوارانه زندگی کند. نادیده گرفتن داشته ها و ناچیز شمردن آنها هنر نیست؛ هنر، آن است که انسان حتی با کوچک ترین امکانات، از روحیه ای قوی و با نشاط برخوردار باشد.
نکات عملی
1. درک اینکه یکى از واقعیت‏هاى زندگى ، تفاوت است . هرکسى در مسیرى که قرار دارد ، از چیزهایى بهره‏مند مى‏گردد و از چیزهاى دیگرى محروم . مثلاً یک معلّم ، چیزهاى بسیارى مى‏داند ؛ ولى ممکن است از مکانیکى، کشاورزى، نقاشى، کفاشى و ... بى‏خبر باشد . این ، هرگز عیب نیست . این تفاوت‏ها وجود دارند و باید با کمال شهامت، آنها را پذیرفت شاید شما در برخی جنبه ها بالاتر از افراد دیگر باشید اما در هر صورت ابعادی از زندگی وجود دارد که شما از دیگران پائین تر هستید، پس برای حفظ تعادل روانی لازم است هم به داشته های خود توجه کنید و هم به نداشته ها.
2- خود را هر چه بیشتر بشناسید.سعی کنید آگاهى و شناخت از استعدادها، توانمندى‏هاى فکرى و عملى خویش و ارزشهاى اخلاقى و انسانى موجود در خود پیدا نمایید. شما نیاز به کسب و شناسایی نقاط مثبت خود دارید، به یاد داشته باشید این داشته ها هدیه ای از جانب خدا برای پیمودن مسیر بندگی است پس به هیچ عنوان بر این داشته ها مغرور نشوید.
3-نقص های خود را بهتر بشناسید و زمانی که این نقص موجب احساس حقارت شما می شود با خود بگوئید تمام انسان ها دارای نقص هستند و تنها خداست که بی نقص است.
4- بعد از این مراحل لازم است نقص و نقاط قوت خود را در کنار یکدیگر ببینید تا دچار احساس حقارت و غرور نشوید. در ضمن موفقیت ها و شکستهای خود را در کنار هم ببینید.
5-خود را با دیگران مقایسه نکنید هیچ گاه خود یا موفقیتها و شکستهاى خود را با دیگران مقایسه نکنید چون هر فردى داراى شرایط و موقعیتهاى خاص و امکانات، توامندیهاو نقاط ضعف و قوت ویژه‏اى مى‏باشد همواره با خودتان رقابت کنید.
6- از انتقاد زیاد نسبت به خود بپرهیزید و بى‏جهت خود را سرزنش نکنید، البته زمانی که احساس غرور کردید نقاط ضعف خود را یاد آور شوید.
7- در تمام این مراحل به خدا توکل کنید و به یاد او باشید زیرا با یاد خدا و توکل به خدا انسان چون قطره‏اى که به اقیانوس بیکران متصل شود خود را هم اقیانوس و بزرگ مى‏بیند، علاوه بر این زمانی که انسان خود را در برابر خدا می بیند به ضعف خود بیشتر پی می برد.
نویسنده:محمد صادق آقاجانی

از نگاه کردن به افراد موفق دست برندارید ...

مردمان موفق زیادی در دنیا زندگی می‌کنند. گاهی اینکه چرا این افراد توانسته‌اند موفق باشند، سوالاتی را در ذهن انسان‌های دیگر به‌وجود آورده است. بیشتر اوقات گمان این می‌رود که آنها از هوش بی‌نظیری برخوردارند. عامل هوش گرچه لازم است ولی کافی نیست. افراد موفق از خصوصیت‌های متنوع و در عین حال مشابهی برخوردار هستند.

▪ از شکست نترسید

بهتر است بدانید که افراد موفق هم مانند دیگران شکست می‌خورند اما از شکست‌های خود پله‌ای برای صعود به موفقیت‌های آتی می‌سازند. آنها از احساس غصه، رنج و درد نیز به نفع خود استفاده می‌کنند. معتقدند که بدون این عوامل نمی‌توانستند با‌انرژی و سخت کار کنند. تنها با احساس ناراحتی است که انسان متوجه می‌شود باید مسیر خود را تغییر دهد. فراموش نکنید که احساس‌های ناخوشایند نیز بخشی از زندگی شما هستند و در جای خود می‌توانند سودمند و مفید باشند.

«شما زمانی که موفق می‌شوید، به رستوران می‌روید ولی زمانی که شکست می‌خورید، به فکر فرو می‌روید.»

▪ عذر و بهانه نیاورید

هرچقدر شما در زندگی موفق‌تر باشید، کمتر دلیل و مدرک می‌آورید. آنهایی که در زندگی به جایی نرسیده‌اند و برنامه‌ای هم در جهت موفقیت ندارند، همیشه یک جزوه بزرگ عذر و بهانه برای عدم‌موفقیت خود حاضر و آماده دارند.

▪ از افراد موفق الگو بردارید

هنگامی که کودک بودید، به بزرگسالان دقت می‌کردید و سعی می‌کردید شبیه یکی از آنان شوید. آیا آن فردی که انتخاب می‌کردید، همانی نبود که از همه بیشتر می‌خندید، مهربان‌تر بود، توجه بیشتری به شما می‌کرد و ظاهر آراسته‌تری داشت؟ فراموش نکنید که افراد موفق برای خوب بودن، هرگز راه‌های بد را انتخاب نمی‌کنند. فرض کنید روزی آینه‌ای به‌دست شما می‌دهند و می‌گویند: «این چهره و شخصیت شما در ۲۰ سال آینده است. انتخاب کنید، شبیه چه کسی می‌خواهید باشید؟»

ممکن است شما نام پولدار‌ترین‌ها، زیباترین‌‌ها، معروف‌ترین‌ها و... را ببرید اما اگر دوست دارید موفق شوید، نام کسی را ببرید که از تمام موارد در حد قابل‌قبولی برخوردار است. به قدر کافی پول، چهره‌ای معقول، نامی نیک و ایمانی به‌اندازه داشته باشد. فراموش نکنید که افراد موفق اگرچه در یک مورد، نامدار یا معروف باشند در بقیه موارد زندگی درجا خواهند زد.

ماسک افراد موفق را به چهره بزنید و عضله‌های صورت‌تان را با آن هماهنگ سازید. به زودی شما به آنها شبیه خواهید شد. پاهایتان را جای پای آنها بگذارید و از مسیرشان منحرف نشوید. طولی نمی‌کشد که به جایی که آنها هستند، می‌رسید. سخنانشان را بخوانید و از نظرهای آنها اطلاع پیدا کنید. روزی شما مانند آنها فکر خواهید کرد.

راهکار عالی برای غلبه بر ترس از شکست


حس شکست یا موفقیت ممکن است زندگیتان را تغییر دهد و این ناراحتتان می‌کند؟

حس اینکه اطرافیانتان تصور می‌کنند شما قابلیت رسیدن به آنچه می‌خواهید از زندگی را ندارید.

همه اینها منجر به یک ترس می‌شود. مانع بزرگی بر سر راهتان که باعث می‌شود نتوانید به آنچه می‌خواهید دست یابید.

اما چطور می‌توانید بر آن غلبه کنید؟ در زیر به چند راهکار بسیار مفید اشاره می‌کنیم.

1. برداشتن قدم‌های کوچک

این برای ترسی که در ابتدا دست‌پاچه‌کننده به نظر می‌رسد خوب است. مثلاً آن حس قوی که درست قبل از یک سخنرانی در جمع یا دعوت کسی برای یک قرارملاقات به شما دست می‌دهد. برای مثال اگر از نظر اجتماعی عصبی هستید، ممکن است برایتان دعوت کردن دیگران کار ساده‌ای نباشد. ترس رد شدن و اینکه ممکن است دیگران شما را کوچک ببینند باعث می‌شود نتوانید این درخواست را داشته باشید.

راه‌حل این است که قدم‌های کوچک بردارید. قدم‌هایی مثل اینکه اول به همه سلام کنید. یا اینکه سعی کنید اول در اینترنت با دیکران گفتگوی سالم کنید و بعد در جامعه. با این روش کم‌کم حساسیتتان به موقعیت‌های اجتماعی یا هر چیز دیگری که از آن ترس دارید از بین می رود. یا اگر بخواهیم مثبت‌تر ببینیم، شجاعتتان بالا می‌رود و منطقه امن و آرامشتان گسترده‌تر می شود.

پس اول ترستان را بشناسید و بعد با چند قدم کوچک برای کم کردن تدریجی ناراحتیتان برنامه‌ریزی کنید.

2. کمی انگیزه مشخص و مثبت پیدا کنید.

رسیدن به مرحله‌ای که واقعاً احساس کنید نیاز به صبر کردن دارید—یا نیاز دارید که دیگر دست از خواندن کتاب‌های رشد و پیشرفت فردی بردارید—و وارد عمل شدن کمی زمان می‌برد. یک راه برای حرکت کردن این است که بعضی از افکار منفیتان را –که احساسات منفی ایجاد می‌کند—با دلایل مثبت و واضح برای پیش رفتن جایگزین کنید.

5 دقیقه زمان بگذارید. یک تکه ورق و خودکار بردارید و همه راه‌های عالی که این تغییرات می‌تواند زندگی شما را بهتر کند پیدا کنید.

نداشتن انگیزه می‌تواند موجب رکود شما شود. اگر انگیزه پیدا نکنید، پیش رفتن سخت خواهد شد و کم‌کم فراموش خواهید کرد که اصلاً برای چه باید تغییر می‌کردید.

نوشتن همه چیزهای عالی که با غلبه بر این ترس در زندگیتان به دست خواهید آورد قدرت خوبی به شما می‌دهد. برای گرفتن انگیزه روی این موضوعات مثبت تمرکز کنید. وقتی احساس ناامیدی، ناراحتی و ترس کردید دوباره سری به آن کاغذتان بزنید. حتی اگر به مرور زمان قدرت انگیزش بخشی خود را از دست دهد، باز هم می‌تواند کمی راه بیندازدتان و جرقه‌ای که برای شروع لازم دارید را به شما خواهد داد.

3. به شکست و طردشدن از دریچه تازه‌ای نگاه کنید.

گاهی بخاطر احساس ترسی که از شکست و طردشدن داریم، خیلی راحت است که کاری که می‌خواهیم را انجام ندهیم. وقتی کار جدیدی را شروع می‌کنیم، ممکن است از شکست واهمه داشته باشیم. و طرد شدن از طرف دوستان، خانواده و اطرافیانمان هم ما را از نزدیک شدن به آنها می‌ترساند.

اما همانطور که قبلاً ذکر کردیم، تعریف شکستی که در جامعه با آن بزرگ شده‌ایم، بهترین و مفیدترین تعریف آن نیست. اگر به موفق‌ترین آدم‌ها نگاه کنید، خیلی زود متوجه خواهید شد که آنها واکنش متفاوتی نسبت به مردم عادی به شکست دارند.آنها شکست و طردشدن را آنقدرها جدی نمی‌گیرند. آنها می‌دانند که اگر شکست بخورند، آخر دنیا نرسیده است. درعوض به هر شکست طوری نگاه می‌کنند که نقاط مثبت آن را ببینند: یعنی اینکه چه درسی می‌توانند از آن بگیرند تا دفعه بعدی پیشرفت کنند.آنها می‌دانند که اگر اولین تلاش کاریشان شکست بخورد، ممکن است مدتی واقعاً حس بدی داشته باشند اما در طولانی مدت همه چیز درست خواهد شد. آنها از آن شکست درس می‌گیرند و دوباره تلاش می‌کنند.

اگر برای آشنایی با کسی طرد شوند، آیا دست می‌کشند؟ احتمالاً نه. آنها می‌دانند که هفته بعد یا هفته بعد از آن ممکن است کسی را پیدا کنند که باز به نظرشان جالب برسد و از او تقاضای آشنایی می‌کنند.آنها می‌دانند که آدم‌های خوب زیادی وجود دارند. فرصت‌های بیزنس زیادی وجود دارد اما این را هم یاد گرفته‌اند که برای موفق شدن در هر کاری باید در آن حداقل 5، 10، یا 20 دفعه شکست خورده باشید.صبح روزی که دوچرخه‌سواری را یاد گرفتید، بارها و بارها از آن افتادید. اما هر بار خودتان را جمع و جور می‌کردید و دوباره سوار می‌شدید. و تا عصر آن روز یا روز بعد دیگر دوچرخه‌سواری را خوبِ خوب یاد گرفتید.

در این مورد وضع همین‌طور است. باید روی مهارت‌هایتان کار کنید تا آنها را به درجه عالی برسانید. به شکست یا طردشدن بعنوان چیزی کاملاً منفی که اگر اتفاق بیفتد زندگیتان را واژگون خواهد کرد نگاه نکنید. تعریف آن را برای خودتان تغییر دهید تا تاثیر احساسی منفی آن کمتر شود. شکست را نشان این ببینید که باید در آن زمینه پیشرفت کنید. به توصیه‌ای که شکست به شما می‌کند گوش دهید و پیشرفت خواهید کرد. و موفقیت از آنِ شما خواهد بود.

4. در زمان حال زندگی کنید.

معنای آن این است که خودتان را در زمان حال نگه دارید. اجازه ندهید افکار و احساساتتان به آینده و گذشته رود. این به آن معنی نیست که برنامه‌ریزی برای آینده نداشته باشید. ممکن است بخواهید به کسی درخواست دوستی بدهید. برنامه می‌ریزید که با هم کجا بروید یا چه حرف‌هایی به او بزنید.در زمان حال زندگی کردن یعنی که نگذارید فکرتان اسیر آن فضای احساسی یا روانی شود که در گذشته یا آینده وجود دارد. این یعنی خیلی به اتفاقات بدی که قبلاً افتاده است و ممکن است در آینده بیفتد فکر نکنید. اینطور فکر کردن فقط ترستان را به حدی می‌رساند که دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود و دلتان می‌خواهد که فرار کنید.درعوض، برای خودتان برنامه بریزید. اما در همان لحظه بمانید و به آینده و اینکه چه پیش خواهد آمد فکر نکنید. روی زمان حال و کارهایی که لازم است در آن لحظه انجام شود تمرکز کنید. خیلی زود آینده هم به زمان حال شما تبدیل خواهد شد. و وقتی به آن رسیدید، اگر استرس زیاد به خودتان وارد نکرده باشید، انجام کارها آسان‌تر خواهد بود.هر زمان که احساس ترس می‌کنید، ذهنتان به آینده‌ای می‌رود که ممکن است تصور کنید در آن شکست خورده‌اید. ذهن شما بیش از اندازه یک موقعیت احتمالی را تحلیل خواهد کرد و همین باعث می‌شود که افکار منفی بر شما غلبه کنند. این به ترس شما قدرت می ‌دهد. اما برای غلبه بر ترس در چنین موقعیت‌هایی چه باید کرد؟

دست از جنگیدن بردارید. تسلیم شوید.

چطور تسلیم شوید:

اجازه بدهید توضیح بدهیم. با تسلیم شدن منظورمان این نیست که باید دست بکشید و به خانه بروید. درعوض، وقتی احساس ترس داشتید، باید آن احساس را بپذیرید. نباید سعی کنید برای بیرون راندن آن بجنگید.

به آن پاسخ مثبت دهید.

تسلیم شوید و بگذارید داخل شود.به این احساس در ذهن و جسمتان بدون برچسب زدن به آن و قضاوت کردن درمورد آن نگاه کنید. فقط یک تا دو دقیقه به آن نگاه کنید و خواهید دید که اتفاقی عالی می‌افتد. آن ترس از بین می‌رود.وقتی به جای جنگیدن با ترس تسلیم آن می‌شوید، انرژی منفی از شما رد شده و بدنتان آن را آزاد می‌کند. و بعد می‌توانید دوباره روی زمان حال خود متمرکز شوید.

تمرکز بر زمان حال نه تنها ترس شما را کمتر می‌کند، بلکه احتمال موفق شدن شما را هم بیشتر می‌کند چون ذهنتان متمرکز است، افکارتان واضح هستند و اعتمادبه‌نفس دارید. موفق شدن هم برایتان ساده ‌تر خواهد شد زیرا وقتی در زمان حال باشید آنقدر درگیر نفستان نیستید، بلکه بیشتر به دنیای بیرون و کسانی که با آنها رابطه دارید توجه می‌کنید.

5. شما، من و واقعیت را دوباره تعریف کنید.

برای تغییر خودتان و غلبه بر ترستان باید برای دوباره تعریف کردن خودتان آماده و راغب باشید.

باید راغب باشید که این کارها را برای خودتان امتحان و تمرین کنید. هیچکس نمی‌تواند این کار را برای شما بکند. اما اگر اینکار را بکنید خواهید دید که آنچه که به نظرتان پیشرفت بزرگی می‌آمد چقدر سریع نصیبتان می‌شود. و وقتی به آن عادت کردید و این چیزها برایتان عادی‌تر شد، خیلی طبیعی این کارها را انجام خواهید داد.اما ازآنجاکه به نظر می‌رسد تقریباً همه افراد به شخصیت خودشان اعتیاد پیدا کرده‌اند، تغییر مداوم در رفتار کند و تدریجی خواهد بود.

اعتیاد به مثبت‌گرایی می‌تواند ترسی که در فکرتان هست از اتفاقاتی که ممکن است بیفتد یا پاسخی که فردی ممکن است به شما بدهد، را کمتر کند. دیدگاه منفی درمورد دنیا موجب ترس و عقب نگه داشتن شما میشود. اما اگر مثلاً مثبت‌تر شوید، خیلی از کسانی که با آنها آشنا می‌شوید همانطور به شما پاسخ خواهند داد. به طور کلی، علیرغم طرزتفکرتان درمورد دنیا، آدم‌ها مثل آینه‌ای به شما واکنش می‌دهند.

اگر هنوز فکر می‌کنید که: "من این آدم خجالتی، منفی و ترسیده هستم."، "من همین هستم" و "همیشه همین بوده‌ام و همینطور خواهم ماند"، تغییر نخواهید کرد. وقتی اینطور درمورد خودتان فکر کنید، به واقعیت تبدیل خواهد شد. اگر برای تغییر آماده و راغب باشید، می‌توانید واقعیتی که درمورد خودتان، شخصیتتان، افکار و احساساتتان فکر می‌کنید را از نو بنویسید.

چیزی که به‌تازگی روی آن کار می‌کنم، واقعیت ذهنی است. بااینکه هنوز درک کاملی از آن ندارم، معنای اصلی آن این است که هیچ جدایی در دنیا وجود ندارد. من و شما از هم جدا نیستیم. ما یکی هستیم.ممکن است کاملاً متوجه آن نشوید اما اگر با این فکر که شما و طرف‌مقابلتان به هم وصل هستید و درواقع فقط یکی هستید، وارد ارتباط شوید، خیلی مفید خواهد بود.

وقتی این رویکرد نسبت به جهان را به کار گیرید، ترسیدن خیلی سخت‌تر خواهد شد، یا حتی بدجنس و خبیث بودن. با این رویکرد شما آرا‌م‌تر، مهربان‌تر، شجاع‌تر و روراست‌تر خواهید بود. اینطور به نظر می‌رسد که ذاتاً به کل دنیا وابسته هستید.