مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

بررسی کتاب کاربرد روانشناسی در عرصهء قانون


«در حال حاضر، کاربرد روانشناسی در قلمرو قانون، توجه تمامی متخصصان زمینه‌های تجربی و کاربردی روانشناسی را نسبت به خود معطوف کرده است و این کاربردها آنقدر متنوعند که محال است بتوان آنها را تحت یک عنوان ارائه کرد یا آنکه در یک اثر به تمامی آنها پوشش داد..... هدف اصلی این اثر از سویی ارزشیابی پیامدهای پژوهشهای اخیر روانشناسی جنایی در مقایسه با روی‌آوردهای سنتی و از سوی دیگر، بررسی اصول و روشهای مداخله‏های روانشناختی در مورد شهود، متهمان، مجرمان و متخلفان است....».
این مقدمه برگرفته از کتاب روانشناسی جنایی، اثر دکتر پریرخ دادستان، از روانشناسان برجسته ایرانی است که توسط سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، در 455صفحه در سال 1382 انتشار یافته است.
کارنامه درخشان مؤلف در پژوهش، ترجمه و تألیف و جایگاه ویژة آثار وی در ردیف منابع اصلی دروس دانشگاهی در زمینة روانشناسی، این انتظار را که اثری ممتاز در پیش روی علاقه‌مندان قلمروهای روانشناسی به‏کار‏بسته قرار گرفته است، موجه می‌سازد. از زمان انتشار کتاب روانشناسی جنایی روانشاد دکتر علی‌اکبر سیاسی در سال 1343 تا انتشار اثر حاضر، یازده اثر(پنج ترجمه و شش تألیف) دیگر، با عناوین مختلف (روانشناسی جنایی، روانشناسی قضایی، روانشناسی کیفری، روانشناسی جرائم،....) به چاپ رسیده‌اند که به دلیل اشکالهای ساختاری و محتوایی یا حجم کتاب(برای درس دو واحدی) مناسب تدریس در دانشگاه نیستند.
مروری بر اثر
کتاب شامل پیشگفتار مؤلف، شش فصل، فهرست منابع، نمایه اسامی افراد و دو واژه‌نامه(فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی) است.
در پیشگفتار، پس از بیان اجمالی از فرایند شکل‌گیری روانشناسی جنایی، هدف اصلی اثر تشریح شده و نمای کلی آن از خلال فصلها مرور شده است. به دانشجویانی که اطلاعات زیر بنایی لازم را در قلمروهای روانشناسی بالینی و روانشناسی مرضی، در دست ندارند، توصیه شده که برای درک عمیقتر اثر به مطالعه کتابهای قلمروهای مذکور بپردازند.
در فصل اول، نخست به ارائه تعاریف جرم از سه دیدگاه قراردادی، تعارضی و تعاملی‌نگر پرداخته شده است: این سه نظریه جرم‌شناسی، به‏رغم همپوشی برخی از جنبه‌های نظری آنها، در حد خطوط کلی، مستقل از یکدیگرند. بحث بعدی به تعریف و تاریخچه شکل‌گیری روانشناسی قضایی و روانشناسی جنایی اختصاص یافته است: شکل‌گیری تدریجی در پرتو روش تجربی و روش بالینی. در قسمت چهارم این فصل، کاربرد روانشناسی در قلمروهای مختلف قضایی مورد بررسی قرار گرفته است: در دعوی‌های حقوقی و تجاری، در مرحله تحقیق و بازپرسیهای اولیه، در ارزیابی اظهارهای متهمان و گواهان، و نقش قاضی پس از صدور حکم، ویژگیهای روش‌شناختی روانشناسی قضایی(جمع‌آوری اطلاعات، اجرای آزمونهای روانشناختی) موضوع بحث پنجم است و با بحث‌ در باب داده‌های آماری در مورد جرایم(آمارهای رسمی، آمار جرایم مبتنی بر خود گزارش‌دهی و نظرسنجی از قربانیان جرایم)، فصل اول پایان می‌گیرد.
در فصل دوم، دیدگا‌ههای مختلف در زمینه علت‌شناسی جرائم طرح شده‏اند. در نظریه‌های روانی- زیست‌شناختی، عوامل ژنتیک و جرم، نظریه‌های زیست‌شناسی و عصب‌شناختی، رابطه ریخت‌های بدنی با شخصیت و جرم مورد بررسی قرار گرفته‌اند. در دیدگاههای روان‌پویشی به موضع‌گیری روان‌تحلیل‌گری و نظریه دلبستگی پرداخته شده است. در نظریه‌های یادگیری، نظریه دوفرایندی، یادگیری کنشی- ابزاری، نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه همخوانی افتراقی مورد بحث قرار گرفته‌اند. چهارمین دیدگاه، دیدگاههای شناختی است که در چهارچوب آن، شکست در خودمهارگری، مفهوم مسند مهارگری، ادراک اجتماعی و نظریه‌های مهارگری، پی‌گرفته شده‌اند. تحول اخلاقی در مجرمان به شکل مستقل پس از دیدگاههای شناختی آورده شده است. و بالاخره، تحت عنوان جرم در چهارچوب شخصیت، ابعاد شخصیت در نظریه آیسنک، رابطه این ابعاد با جرم و نتایج پژوهشی به دست آمده در این زمینه ارائه شده‌اند.
فصل سوم به موضوع اختلالهای روانی و جرم اختصاص یافته است. در آغاز فصل پس از ذکر نکته‏های کلی، فراوانی بیماریهای روانی در مجرمان و فراوانی جرم در بیماران روانی گزارش شده‌اند. ارتباط انواع اختلالهای روانی مانند روان‌گسیختگی، اختلالهای خلقی، روان دردمندی (اختلال شخصیت ضداجتماعی) با جرم در ذیل این بحث بررسی شده است. به دلیل ارتباط ویژه روان‏دردمندی با جرم، جایگاه این اختلال در مقوله اختلالهای شخصیت و توصیف و ضوابط تشخیصی آن بر مبنای چهارمین مجموعه بازنگری شده تشخیصی و آماری انجمن روانپزشکی آمریکا (DSM IV-TR) برجسته شده است. در بخش پایانی فصل، رابطه معلولیت عقلی و جرم، از خلال دیدگاهها و پژوهشها مورد نظر قرار گرفته است.
در فصل چهارم، به روی‏آوردهای روانشناختی نسبت به جرائم وخیم پرداخته شده است. هسته اصلی بحث، جرایم خشونت‌آمیز و جرایم جنسی است. در آغاز کوشش شده است که معنای مفهوم پرخاشگری که مبنای جرائم وخیم قرار می‌گیرد، با ارائه تعاریف و نظریه‌های روانشناختی و رفتارشناسی طبیعی (روان‌پویشی، رفتارشناسی طبیعی، رفتارنگری، نورفتاری‌نگری، ناکامی- پرخاشگری) و زیست‌شناختی تصریح شود. سپس در بحث خشونت، رابطه خشونت با شخصیت، بستر اجتماعی خشونت‌زا، و برانگیختگی خشونت تحت تأثیر محیط جسمانی و مصرف الکل بررسی شده‌اند. اعتیاد و جرم، مواد توهم‌زا، مواد محرک، مواد مخدر و الکل عناوین بعدی فصل را تشکیل می‌دهند. در نتیجه‌گیری از بخش نخست این فصل، به روابط بین مصرف مواد و الکل با رفتار غیرقانونی از خلال گزارشهای پژوهشی پرداخته شده است. بخش دوم فصل چهارم به انحرافها و جرائم جنسی اختصاص یافته است. پس از ارائه طبقه‌بندی اختلالهای جنسی بر اساس DSM IV-TR، موقعیتهای بروز تجاوز و ویژگیهای روانشناختی تجاوزگران برشمرده شده‌اند. در ادامه جرائم جنسی در رابطه با کودکان به بحث کشیده شده است. در پایان فصل، دیدگا‌ههای نظری درباره جرایم جنسی در مد نظر قرار گرفته‌اند.
روانشناسی شهادت و شهود و نقش روانشناس در دادگاه، عنوان فصل پنجم است. در آغاز، به بیان اجمالی سیر تاریخی شهادت و شهود پرداخته شده است. سپس اهمیت شهادت و نقش روانشناسی در تعیین ارزش و اعتبار شهادت، حافظه شاهد عینی و ادای شهادت مورد بررسی قرار گرفته‌ است. حافظه شهود عینی در سطح دریافتهای حسی و ادراک داده‌ها، عوامل مؤثر بر یادآوری رویدادها، ارزشیابیهای روانشناختی شرایط ادای شهادت، و فرایند بازپرسیها، با مرور بر پژوهشها، تحلیل شده‌اند. سپس به بحث دوگانه صحت(دوری از اشتباه) و صداقت(احتراز از دروغ) شاهد از دیدگاه روانشناختی اشاره شده است. ارزشیابی اظهارات شهود و ارزشیابی اعتبار شاهد از مسائل مورد توجه در بحث صحت و صداقت هستند. در پایان این فصل، به نقش تجربی، بالینی، آماری و مشورتی روانشناس به عنوان کارشناس در دادگاه پرداخته شده است.
در فصل پایانی(ششم) ، روشهای پیشگیری و درمانگری مجرمان در قلمرو روانشناسی جنایی طرح شده است. در بحث پیشگیری از جرائم، پیشگیری اولیه و ثانویه با عطف به سه مقوله مداخله‏های زودرس، کاهش مداخله‏های قانونی و کاهش فرصتهای ارتکاب جرم، مورد بررسی قرار گرفته‌اند. در بحث درمانگری(پیشگیری ثالث) مجرمان با توجه به جهت‌گیریهای نظری، روشهای متفاوت مداخله‏های روانشناختی(روان‌پویشی، انسانی‌نگری، رفتاری‌نگری و شناختی-رفتاری)، میزان و نوع اثربخشی هریک از روشها با تکیه بر نتایج پژوهشهای مختلف بیان شده‌اند. در پایان این فصل، روشهای درمانگری مجرمان جرایم وخیم(پرخاشگر، روان‌دردمندی و اختلال شخصیت ضداجتماعی، و مجرمان پرخاشگر) مورد بررسی قرار گرفته و شیوه‌های پیشگیری از عود اختلال برجسته شده‏‌اند.
برجستگی اثر
کتاب روانشناسی جنایی در میان دیگر آثار ارزشمند مؤلف، واجد برجستگیهای ویژه‌ای است. محتوای کتاب غنی و به روز است: با بیش از 600 منبع، که بالغ بر 85 منبع از 1990 تا 2001، که تاریخ 16 منبع 2000 و 2001 است. نثر روان و شیوای کتاب و معادل‏سازیهای دقیق و متناسب فارسی برای اصطلاحات تخصصی، اثر را خواندنی و جذاب نموده است. سازماندهی فصول کتاب منطقی و به گستره موضوعها پوششی منطقی بخشیده است. در بررسی مسائل به جهت‌گیریهای نظری جدید، و در ذکر یافته‌های پژوهشی به یافته‌های فراتحلیلی، توجه لازم مبذول شده است. فصل پیشگیری و درمانگری پاسخگوی مناسبی برای مقاصد بالینی است و به مخاطبان کتاب افزوده است.
فهرست تفصیلی، نمایه اسامی، دو واژه‌نامه(انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی) و زیرنویسها، اهداف آموزشی کتاب را تأمین نموده است.
کاستیهای اثر
به‏رغم تقسیم‌بندی منطقی فصلهای کتاب، طبقه‌بندی مباحث در فصلهای دوم و چهارم نیازمند حک و اصلاح جزیی است. در فصل دوم، مبحث 6(تحول اخلاقی در مجرمان)، می‌تواند در ذیل مبحث 5-4(نظریه‌های مهارگری) قرار گیرد و برای مبحث 11 (فراوانی جرائم جنسی و تجاوز) فصل چهارم، می‌توان «فراوانی» را از عنوان اصلی حذف کرد و تحت عنوان 11-1(فراوانی) طرح کرد.
هرچند در فصل اول به موضوع آزمونهای روانشناختی(عنوان 5-2) پرداخته شده است، اما افزودن فصلی تحت عنوان «پیش‌آگهی و ارزشیابی رفتار مجرمانه» پیش از فصل ششم، غنای بیشتری به اثر خواهد بخشید. همچنین افزودن یک فصل انتهایی تحت عنوان «چشم‌اندازهای آینده»، اشتیاق جستجوگری را در خوانندگان آینده‌نگر دامن خواهد زد.
همچنانکه مؤلف اثر نیز یادآور شده، دستیابی به آمار و ارقام دقیق و پژوهشهای فاقد مشکلات روش‌شناختی در داخل کشور به دشواری ممکن است. این که آثار علمی ایرانی از تحلیل مسائل کشور خویش بازمانند، کاستی تأمل برانگیزی است.از نظر شکلی، افزودن شمارة صفحه‌ها در قسمت عناوین تفصیلی و تنظیم نمایه موضوعی، خوانندگان را یاری خواهد رساند. متأسفانه مانند دیگر آثار منتشر شده از سوی انتشارات سمت، در اثر حاضر نیز به جنبه‌های زیبایی‌شناختی صفحه‌آرایی کم‌توجهی شده است.
سخن آخر
برای جامعه دانشگاهی، خاصه روانشناسان ایرانی، انتشار کتاب روانشناسی جنایی اقدامی خجسته تلقی می‌شود. انتظار می‌رود این کتاب در میان دیگر آثار برجسته مؤلف، ارزش و اعتبار ویژه‌ای بیابد. کتاب روانشناسی جنایی که براساس مقاصد آموزشی انتشار یافته است، می‌تواند با اهداف آموزشی و کاربردهای متفاوت مورد استفاده قرار گیرد. از اثر مورد نظر دانشجویان رشته روانشناسی در مقطع کارشناسی به عنوان یک منبع اصلی در درس روانشناسی جنایی، دانشجویان حقوق در مقطع کارشناسی ارشد برای درس روانپزشکی جنایی، می‌توانند بهره‌مند گردند. علاوه بر این، حقوقدانان، قضات و مسؤولین دستگاه قضایی با مطالعه کتاب می‌توانند با چشم‌اندازهای نوین روانشناختی در قلمرو قانون آشنا شوند. امید است انتشار کتابهایی از این دست، تعمیق اندیشه‌ها در باب مسائل قضایی را در پی داشته باشد.  
 
 تهیه کننده:محمدتقی دلخموش 
دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب

آیا ضدافسردگی ها مؤثرند؟

بحث درباره ی اثربخشی داروهای ضدافسردگی و نیز عوارض آن ها (از قبیل بروز علایم ترک یا ایجاد گرایش به خودکشی در مصرف کنندگان این داروها) در چند سال اخیر مورد توجه خاص قرار گرفته است. انتشار نتایج چند متاآنالیز درباره ی این موضوعات نیز باعث شده که این مجادلات جزو بحث های اصلی بسیاری از مجامع علمی روان پزشکی در بیاید. از سوی دیگر، توجه رسانه های غیرتخصصی و برجسته ی دنیا به این مسأله منجر به فراگیر شدن این بحث حتا در بین بیماران و مراجعان به روان پزشکان شده است.
یکی از مطالعات جدیدی که در این زمینه منتشر شده و توجه زیادی را به خود جلب کرده است مطالعه ی کرش و همکاران (HTML PDF) است که 26 فوریه ی 2008 در مجله ی PloS Medicine منتشر شده است. PloS Medicine مجله ای است که مقالات آن مورد مرور همگنان قرار می گیرد و مطالب آن از سوی کتابخانه ی عمومی علوم به طور آزاد در اختیار علاقمندان قرار می گیرد. این مطالعه با روش شناسی استاندارد انجام شده و منجر به نتیجه گیری هایی شده است که مخالفان و موافقان خود را داشته است. از جمله ی یادداشت هایی که بر این مطالعه نوشته شده است، یادداشت مک آلیستر ـ ویلیامز است که ترجمه ی آن را در زیر مشاهده خواهید کرد. این یادداشت از آخرین شماره ی مجله ی Evidence-Based Mental Health انتخاب و ترجمه شده است.
مطالعه ی این یادداشت، علاوه بر آن که از نظر مرور و نقد یافته های متاآنالیز کرش و همکاران درباره ی اثربخشی داروهای ضدافسردگی مفید است، نمونه ای است از بررسی منتقدانه ی یک مطالعه ی مروری و متاآنالیز که در نوع خود می تواند آموزنده باشد. البته ممکن است انتقاداتی را نیز بتوان به روش و نتایج این یادداشت نیز وارد دانست.
سایت انجمن علمی روان پزشکان ایران از دریافت و انعکاس نظرات همکاران محترم خود در این زمینه، برای گشایش باب مباحثات علمی در این پایگاه استقبال می کند و در انتظار دریافت تحلیل ها و نظرات شما هستیم.


آیا ضدافسردگی ها مؤثرند؟
یادداشتی بر مقاله ی "شدت اولیه ی افسردگی و سودبخشی داروهای ضدافسردگی: متاآنالیز داده های ارایه شده به سازمان غذا و داروی امریکا" نوشته ی کرش و همکاران
ر. ه. مک آلیستر ـ ویلیامز

انتشار این متاآنالیز در رسانه های انگلیس پوشش فراوانی را به خود اختصاص داد. این امر مغایر با این واقعیت بود که این مرور هیچ یافته ی جدیدی را گزارش نکرده است ـ ضدافسردگی ها مؤثرند و اثربخشی آنها با افزایش شدت پایه ی افسردگی بیش تر می شود. اما این تصویری نبود که در رسانه ها ارایه شد. بلکه نتایجی که نویسندگان گرفته بودند مورد توجه شدید قرار گرفت و انتشار این مقاله ی مروری با برخورد احساساتی از سوی ویراستار مجله ها و رسانه ها مواجه شد. درک کامل علت این اتفاق دشوار است. در سال های اخیر ضدافسردگی ها در برخی زمینه ها (مثل علایم قطع یا ترک این داروها، و گرایش به خودکشی در مصرف کنندگان این داروها) وجهه ی بدی پیدا کرده اند و نتیجه گیری های نویسندگان این مقاله با همین نگرش به ضدافسردگی ها همراه بوده است ـ با این نگرش که ضدافسردگی ها مؤثر نیستند.
این نخستین بار نیست که اروین کرش ، استاد روان شناسی دانشگاه هال چنین طوفانی را درباره ی ضدافسردگی ها به راه انداخته است. پیش از این نیز او در مقاله اش BMJ ادعا می کرد که داروهای ضدافسردگی اثرات بالینی قابل توجه کمی دارند یا اصلاً این اثرات را ندارند. این نتیجه گیری شبیه نتیجه گیری همین مقاله ی اخیر است، گرچه با دلایلی متفاوت حاصل شده است. برای درک آن که چه طور با این یافته ها برخوردی احساساتی شده شده است، و به عقیده ی من این یافته ها مورد سوءتعبیر قرار گرفته اند، مهم است که یافته های این متاآنالیز را از نتایجی که نویسندگان آن گرفته اند جدا کنیم.

طراحی و روش مطالعه
متاآنالیزی که در این مقاله توصیف شده است به طور دقیق و با روش شناسی استاندارد انجام شده است. هر متاآنالیزی که بر داده های منتشرشده انجام شود، در معرض خطر سویمندی انتشار است (یعنی مطالعاتی که نتایج مثبت داشته اند، احتمال بیشتری دارد که به وسیله ی نویسندگان برای انتشار ارایه شوند و به وسیله ی ویراستاران مجلات پذیرفته شوند). کرش و همکاران اش، برای اجتناب از این سویمندی، از تمام داده های مربوط به تمام کارآزمایی هایی استفاده کردند که برای 6 داروی ضدافسردگی جدید (فلوکستین، ونلافاکسین، پاروکستین، سرترالین و سیتالوپرام) به سازمان غذا و داروی امریکا ارایه شده بود. بر اساس قاعده ای در FDA آن تمام مطالعات کنترل شده ی مربوط به یک مورد مصرف خاص هر دارو، فارغ از آن که این یافته ها مثبت بوده اند یا منتشر شده اند یا نه، باید بهFDA ارایه شود. اما در 5 مطالعه از این مطالعات امکان تعیین میانگین پایانی برای نمرات مقیاس های درجه بندی افسردگی (میزان مورد استفاده در تحلیل برای بررسی پی آمد درمان) وجود نداشت. نویسندگان به جای آن که صرفاً این مطالعات را از متاآنالیز خارج کنند، تصمیم گرفتند که برای به حداقل رساندن خطر سویمندی، ضدافسردگی هایی که مجموعه¬ی کامل داده های شان را در اختیار نداشتند، از مطالعه خارج کنند. بنابراین، این متاآنالیز در واقع بر روی 35 کارآزمایی (5 کارآزمایی فلوکستین، 6 کارآزمایی ونلافاکسین، 8 کارآزمایی نفازودون و 16 کارآزمایی پاروکستین) انجام شده است.
تمام مطالعات واردشده در این متاآنالیز مربوط به درمان حاد و با طول مدت 4 تا 8 هفته بودند (اغلب به مدت 6 هفته). توجه به این موضوع اهمیت دارد که اغلب این مطالعات در بیماران سرپایی انجام شده بود. در این مقاله گفته شده است که دو کارآزمایی از این کارآزمایی ها در بیماران بستری و سه کارآزمایی در بیماران سرپایی و بستری بوده است، در حالی که 39 کارآزمایی در بیماران سرپایی انجام شده بود.و روشن نیست که این اعداد را چه طور می توان با 35 مطالعه ای که در متاآنالیز نهایی وارد شده اند ربط داد.
درک این که پی آمدهای اولیه در این متاآنالیز چه بوده و چه طور انتخاب شده است اهمیت دارد. این امر با ادعای قبلی این نویسندگان در این زمینه و درباره ی کاربرد پی آمدهای طبقه ای (مثل پاسخ به درمان در مقابل عدم پاسخ) ارتباط دارد [2]. گفته شده است که اگر توزیع درجات شدت بیماری تنها به میزان کمی تغییر کند (مثلاً کاهش یک نمره در مقیاس درجه بندی افسردگی همیلتون )، اما نقطه ی قطع برای آن پی آمد طبقه ای به دقت انتاب شود، می تواند چنین به نظر برسد که درمان باعث افزایش زیادی در درصد پاسخ دهندگان شده است. این مقاله ی مونکریف و کرش با سیلی از چالشها مواجه شده بود (..... را ببینید). به هر حال این ادعا از نظر آماری صحیح است و همین موضوع منطق مؤسسه ی ملی برای سلامت و تعالی بالینی (NICE) را در راهنمای بالینی افسردگی [3] تشکیل می دهد که در آن از قبل تصمیم گرفته شده که به جای استفاده از پی آمدهای طبقه ای، اثربخشی بالینی ضدافسردگی ها را با مقایسه ی نمرات پایانی مقیاس های درجه بندی مقایسه کنند. برای آن که از نظر NICE تفاوت دارو با دارونما از نظر بالینی قابل توجه شمرده شود، باید این تفاوت حداقل معادل 3 نمره در HDRS باشد. به طور مشابه، NICE می گوید که تفاوت استانداردشده ی میانگین ، d (تفاوت دو میانگین تقسیم بر انحراف معیار تجمعی آنها) باید معادل 5/0 یا بزرگتر از آن باشد (تعریف استاندارد برای اندازه ی تأثیر "متوسط").در این مقاله ی مروری همین معیارها به عنوان نقاط قطع مورد استفاده قرار گرفته اند، گرچه باید توجه داشت که این معیارهای NICE کاملاً قراردادی هستند.

نتایج متاآنالیز
در 35 کارآزمایی تحلیل شده در این مطالعه 3292 بیمار به درمان فعال و 1841 بیمار به درمان با دارونما به طور تصادفی وارد شده اند. این تحلیل نشان می دهد که افراد درمان شده با داروهای ضدافسردگی به طور میانگین 60/9 نمره بر اساس HDRS کاهش داشته اند، در حالی که افرادی که با دارونما درمان شده بودند 80/7 نمره کاهش داشتند و تفاوت آن ها 80/1 بوده است. این تفاوت از نظر آماری معنادار بوده است، اما سه نمره ی منظورشده در معیار NICE برای اثربخشی معنادار بالینی را براورده نمی کند. به طور مشابه تفاوت استانداردشده (d) برای ضدافسردگی ها برابر 24/1 و برای دارونما برابر 92/0 بوده است که اندازه ی تأثیر آن معادل 32/0 می شود که پایین تر از نقطه ی قطع 5/0 است که NICE برای این منظور در نظر گرفته است.
تحلیل ثانوی نتایج نشان داد که طول مدت درمان در مطالعه و داروهای مختلف ضدافسردگی در این نتایج تأثیری نداشته است، گرچه تفاوت میانگین برای این چهار ضدافسردگی تا حدودی با هم اختلاف دارد (d برای ونلافاکسین = 42/0، برای پاروکستین = 47/0، برای فلوکستین = 22/0 و برای نفازودون = 21/0) اما اثر شدت پایه¬ی افسردگی بر پاسخ دهی به ضدافسردگی در مقایسه با دارونما معنادار بود. داده های این مقوله تنها در ارتباط با نمرات تفاوت استانداردشده ی میانگین ارایه شده اند. نمرات تقریبی پایه ی همیلتون در تمام این مطالعات (به جز یکی) بین 23 تا 30 بوده است و سطوح مشابهی از بهبود (d در حدود 24/1) را فارغ از شدت اولیه نشان داده اند. در یک مطالعه ی متفاوت از نظر پایین بودن شدت پایه ی افسردگی (HDRS تقریباً برابر 17)، d برای داروی فعال کوچک تر بوده است. در تمام مطالعات بهبود در نتیجه ی دارونما با افزایش شدت پایه ی افسردگی کاهش می یافت. وقتی شدت پایه ی افسردگی بیش از نمره ی 28 در مقیاس HDRS باشد، تفاوت بین ضدافسردگی و دارونما بالاتر از معیار NICE یعنی d ? 0.5 براورد می شود.
کرش و همکارانش انتشار یافتنِ داده هایی که از FDA به دست آورده بودند را نیز مورد بررسی قرار دادند. حداقل در یک مطالعه از مطالعاتی که منتشر شده بودند، داده های گزارش شده ناهمسانی های متعددی یا آن چه به FDA تحویل داده شده بود داشتند، که اغلب شامل تفاوت هایی جزیی در تعداد بیماران گزارش شده در مطالعه ها بود.

نتیجه گیری نویسندگان
نویسندگان اظهار می کنند که آنان چنین یافته اند که "اثربخشی داروهای ضدافسردگی تنها در کارآزمایی هایی از نظر بالینی معنادار بوده اند که شامل بیماران دچار افسردگی بسیار شدید باشند، و این الگو ناشی از کاهش پاسخ به دارونما است و نه افزایش پاسخ به دارو". توصیف آنان از طبیعت بسیار شدید افسردگی بیماران این متاآنالیز بر مبنای توصیف انجمن روان پزشکی امریکا است که نقطه ی قطع HDRS برابر یا بیش از 23 را افسردگی "بسیار شدید" تلقی می کند.

تقریظهایی بر نتیجه گیری نویسندگان
بی شک یافته های این تحلیل، تا جایی که به مطالعات واردشده در آن مربوط است، دقیق هستند. گزینش مجموعه ی داده ها بر اساس استدلال منطقی برای اجتناب از سویمندی انتشار بوده است. اما این تحلیل تمام داده های محتمل از مطالعاتی که بعد از ارایه به FDA تکمیل شده اند را در بر نمی گیرد. به هر حال، این متاآنالیز به طور مشابه با بسیاری از تحلیل های قبلی (ازجمله مطالعه ی انجام شده توسط خود NICE) نشان می دهد که ضدافسردگی ها به طور معناداری بهتر از دارونما عمل می کنند. به علاوه، همچون شواهد قبلی، تفاوت دارو دارونما با افزایش شدت پایه ی بیماری افزایش یافته است [5]. نتیجه گیری نویسندگان این مقاله که این امر ناشی از کاهش پاسخ دهی به دارونما است و نه افزایش تأثیر دارو کاملاً سفسطه آمیز است، چرا که میزان تأثیر درمانی در واقع تفاوت بین داروی فعال و دارونما است، و نه پاسخ مطلق به داروی فعال.
ادعاهای متعاقب آن که درباره ی نتایج مطالعه انجام شده است در مقوله ی مسایل معناشناختی هستند: شدت افسردگی و معناداری بالینی چگونه تعریف می شود. گرچه کرش و همکارانش تعریف APA را برای افسردگی "بسیار شدید" (HDRS>23) به کار برده اند، این نقطه ی قطع یک عدد پذیرفته شده ی همگانی نیست. دیگران HDRS حداقل 30 را نشان دهنده ی افسردگی شدید دانسته اند [6]. فارغ از درستی یا نادرستی این مجادله، نمی توان زبان به کاررفته در نتیجه گیری این مقاله را پذیرفت که تنها "شدیدترین بیماران افسرده" هستند که پاسخِ معنادار بالینی به ضدافسردگی ها نشان می دهند. حداکثر 2 مطالعه از 35 کارآزمایی بررسی شده در این متاآنالیز در بیماران بستری انجام شده اند و تقریباً در همه ی کارآزمایی های بالینی انجام شده در ضدافسردگی ها گرایش به خودکشی جزو معیارهای خروج از مطالعه محسوب می شود. بسیاری از مطالعات این متاآنالیز در امریکا انجام شده اند. این مطالعات غالباً متکی بر جذب بیماران از طریق آگهی هستند و ممکن است به این دلیل به مطالعه پیوسته باشند که دارو یا خدمات رایگان دریافت کنند. ادعا شده که در این گونه کارآزمایی ها گرایشی برای بالاتر گزارش کردنِ نمرات پایه ی HDRS توسط بیماران وجود دارد تا از این طریق بتوانند وارد مطالعه شوند.
از نظر معناداری بالینی، NICE از قبل حداقل تفاوت پایانی میانگین ضدافسردگی ـ دارونما را برابر سه نمره ی HDRS تعیین کرده است. چنان که قبلاً اشاره شد، این عدد کاملاً قراردادی و اختیاری است و بر مبنای شواهدی غیر از دیدگاه گروه تدوین کننده ی راهنماهای بالینی نبوده است که معتقد بودند در شرایط بالینی هر تغییری کمتر از این میزان به سختی در یک بیمار منفرد قابل مشاهده است. به هر حال، مسایل زیادی در ارتباط با کاربرد این معیار برای داده های به دست آمده از کارآزمایی های کنترل شده ی تصادفی (RCTs) وجود دارد. RCTها تنها ابزارهایی تجربی برای آزمودن فرضیه هستند و طراحی مناسبی برای ارزیابی اثربخشی بالینی ندارند. علت این امر آن است که پاسخ به یک دارو (یعنی تغییر در نمره ی مقیاس درجه بندی در پایان کارآزمایی در مقایسه با نمره ی پایه) در یک RCT در نتیجه ی فرایندهای متعددی حاصل می شود. نمرات افراطی در آغاز کارآزمایی می تواند در میانگین تأثیر بگذارد، ممکن است سویمندی اندازه گیری وجود داشته باشد و ممکن است بیماری خودبه خود بهبود یابد. در RCT سعی می شود این مشکلات از طریق تصادفی سازی کنترل شود. همچنین ممکن است بهبود مشاهده شده ناشی از شرطی شدنِ بیماران (و پزشکان) برای مشاهده ی پاسخی خاص باشد و نیز این که بروز هر "عارضه ی جانبی" نشان دهنده ی مصرف داروی فعال توسط بیمار تلقی شود این فرایندها در اساس "اثر دارونما" هستند و در RCTها از طریق ناآگاه سازی بیماران و سنجش گران کنترل می شود. در پایان، داروی فعال به تنهایی، دارای اثر درمان بخش اختصاصی است. اثر درمانی اختصاصی از طریق کم کردنِ پاسخ به دارونما از پاسخ به دارو محاسبه می شود. فرضیه ی صفر آن است که این تفاوت برابر صفر است. برای آن که داده های RCT از نظر آماری به طور دقیق بررسی شود، تحلیل این داده ها بر مبنای "قصد درمان" انجام می شود و تمام بیمارانی که به طور تصادفی وارد مطالعه شده اند را در بر می گیرد. این امر باعث می شود که در مقایسه با تحلیل "پیش پروتکل" (که پی آمد درمان را در بیمارانی بررسی می کند که مطالعه را کامل کرده اند) اندازه ی تأثیر کوچکتری به دست آید. حداقل دو دلیل خاص برای میزان بالای پاسخ به دارونما در این متاآنالیز وجود دارد که ممکن است نشان دادن اثر درمانی ضدافسردگی ها را دشوار کرده باشد. نخست، چنان که قبلاً شرح داده شد، بیمارانی که در امریکا جذب RCTها می شوند ممکن است اختصاصاً بعد از نمرات پایه ی احتمالاً اغراق شده ای که برای ورودشان گزارش می کنند، در آغاز مطالعه کاهشی در نشانه ها را نشان دهند. دوم، به طور کلی در این متاآنالیز در ازای هر بیمار درمان شده با دارونما، دو بیمار درمان شده با ضدافسردگی وجود داشته است. اگر بیماران در دوسوم موارد شانسِ گرفتنِ داروی فعال را داشته باشند، در مقایسه با این که فقط 50 درصد این شانس را داشته باشند، میزان پاسخ به دارونمایشان بیش تر خواهد بود.
در کار بالینی ما به دنبال آن هستیم که در مصرف درازمدت دارو، چه عاید بیمار خواهد شد (مسأله ی ایمنی دارو امری جدا است). به علاوه، اگر بیمار بهبود یابد، این موضوع که پاسخ درمانی بیمار به خاطر اثر دارونما یا اثرات داروشناختی اختصاصی بوده است یا نه اهمیت چندانی ندارد. این بدان سبب است که تجویز دارونما از نظر اخلاقی امکان پذیر نیست، و در صورتی که پزشک باور نداشته باشد که دارویی فعال تجویز می کند، اگر هم تجویز شود کارآیی کمتری خواهد داشت. هم چنین باید به این نکته هم توجه داشت که اغلب درمان های روان شناختی از طریق مقایسه ی نتایج با گروه شاهد "فهرست انتظار" یا "درمان معمول" ارزیابی شده اند. با این کار اثر درمانی هر مداخله با هر گونه پاسخ دارونما ترکیب می شود. اگر داروهای ضدافسردگی هم به طرز مشابهی ارزیابی می شدند، تفاوت بین نمرات پایانی HDRS احتمالاً در اغلب RCTها بیش از سه نمره می شد. در داده های تحلیل شده در اینجا، کم-ترین میزان بهبود با ضدافسردگی ها 6 نمره¬ی HDRS بوده است.
نکته ی قابل توجه در این متاآنالیز تفاوت مختصر بین داده های منتشرشده و داده های ارایه شده به FDA است. رسانه ها در زمان گزارش این مطالعه، توجه خاصی بر مسأله ی داده های پنهان کرده بودند ـ یعنی بر این مسأله که شرکت های داروسازی مطالعات منفی را متتشر نمی کنند. این مسأله بسیار مهم است، گرچه باید توجه داشت که هیچ یک از داده های این مطالعه "پنهان" نشده بودند و تمام آن ها به مراجع نظارتی امریکا ارایه شده بودند. به هر حال، به این موضوع باید توجه شود که داده های ارایه شده دقیقاً همان¬ها نبوده اند که منتشر شده بودند.

نتیجه گیری
باید توجه داشت که افراد مختلف از داده های یکسان نتیجه گیری های کاملاً متفاوتی می کنند. من، به عنوان یک روانپزشک متخصص در زمینه ی تدبیر اختلالات خلقی، تاکنون برای بیماران ام ضدافسردگی تجویز کرده ام و از این به بعد هم خواهم کرد. من معتقدم که این داروها مؤثرند و در بسیاری از بیماران نسبت خطر به منفعت قابل قبولی دارند. پروفسور کرش مدت ها است که ادعا کرده است داروهای ضدافسردگی مؤثر نیستند یا ارزش محدودی دارند. داده های این متاآنالیز به FDA ارایه شده اند. آنان بر اساس مطالعه ی خودشان نتیجه گرفته اند که این داروها مؤثرند و باید اجازه ی فروش برای استفاده از آن ها در بیماران افسرده داده می شد، و این نتیجه ای است که مراجع نظارتی اروپا خود به طور جداگانه به آن رسیده اند.

تهیه و تنظیم:دکتر سامان توکلی  
منبع: انجمن علمی روانپزشکان ایرانی

که زیبا بنده ام را دوست میدارم


تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه می جویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی .یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک الوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را. بجو مارا تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر ما و عاشق می شوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته می گویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم.تویی والاترین مهمان دنیایم.
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من افریدم بر خودم احسنت می گفتم
مگر ایا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی. ببینم من تورا از درگه ام راندم؟
که می ترساندت از من؟رها کن ان خدای دور
آن نامهربان معبود.آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام.آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد.به نجوایی صدایم کن.بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم,شروع کن,یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان.رهایت من نخواهم کرد
سهراب سپهری

ببخشید وفراموش کنید

                       

   

دو آقای دکتر روان درمان باهم در مورد اینکه ما چگونه ناخودآگاه چیزی میگوئیم بدون اینکه تصمیم به گفتن آن گرفته باشیم  گفتگو می کردند . یکی به دیگری گفت: هفته گذشته مادرم را برای ناهار دعوت کرده بودم ، سر میز غذا  خواستم به مادرم بگویم نمک را بده به من ، ولی به جای آن گفتم"ٌ تو بودی که زندگی منو خراب کردی"  مادرم فکر کرد که من با او شوخی می کنم  وخندید . 

 

  این اشتباه لفظی را می توان از دو طرف بررسی کرد .

اول- اینکه چنین حرفی نمی تواند همینطوری گفته شود .

 دوم- اینکه از یک روان درمان شنیده شود ، واقعاً باعث تعجب است .

ولی از طرفی نشان می دهد که امکان اینکه یک روان درمان هم در زندگی خود مشکل داشته باشد  وجود دارد واینکه او هم نتوانسته مسئله گذشته خودش را حل کند . احتمالاً رابطه او با مادرش چنان مشکل بوده که او قادر به گفتن چنین جمله ای بوده است.                           

حقیقت اینستکه هیچکس نمی تواند از کوچک کردن وآزردگی به راحتی بگذرد ،حتی یک روان درمان هم نمی تواند چنین کاری بکند.  اگر کسی ما را به رنجاند یا به ما بی احترامی کند ما مطمناً به شدت می رنجیم .در این جا این سئوال پیش می آید که ما چگونه می خواهیم با این رابطه آسیب دیده رفتار کنیم؟ 

                                                                                                   

  آیا می خواهیم این رابطه را به طریقی بهبود به بخشیم؟                                                   

آیا می خواهیم آنرا کلاً فراموش کنیم ؟                                                                        

 آیا می خواهیم طرف مقابل را به بخشیم واز نو شروع کنیم؟                                             

جایگاه قربانی را داشتن برای انسان جالب وضمناً دردناک است،  زیرا وابستگی انسان را به گذشته نشان می دهد وباعث می شود که شخص این ناراحتی  ودلگیری را مرتب به خاطر بیآورد.

بهترین روش اینستکه شخص ناحقی را به بخشد یا آنرا به گذشته بسپارد. اما اگر کسی نتوانست به بخشد ،می تواند در آینده از این مسئله استفاده کند به این صورت که طرف مقابل را همیشه در دست دارد.                                                                                                            

متخصصین در تحقیقات دراز مدت متوجه شده اند که یک جو عدم بخشش در اکثر مردم بوجود آمده ، مردم دیگر اجازه نمی دهند که دیگری به راحتی آنها را به رنجاند وسعی می کنند تلافی کنند ، از همه بد تر اینستکه دیگری را برای  خطاهای خودشان که در زندگی مرتکب شده اند مقصر می دانند.اکثراً حتی حاضر به پذیرش خطا های خودشان هم نیستند.                         

اگر کمی دقت کنیم متوجه می شویم که اکثر مردم به کوچکترین خطائی اعتراض می کنند، حتی اگر خیلی کوچک هم باشد،اعتراض آنها علیه همسایه ،همکار،یا فامیل وخانواده وحتی زوج درواقع آنها همه را به دید دشمن می بینند،گاهی چنان به فکر تلافی هستند که حاضرند جان خودشان را هم به خطر بیاندازند ، این حالت را معمولاً در رانندگی مشاهده میکنیم که آنها بدون توجه به جان خودشان وهمراهانشان سبقت می گیرند و جان همه را به خطر می اندازند.                                  

سئوال اینستکه آیا امیدی به بهبودی وجود دارد ؟ 

                                                           

صاحب نظران معتقدند در دراز مدت کسانی که مهربان هستند وگذ شت می کنند وسعی دارند که بدیها را فراموش  کنند بهتر می توانند علائق خود را دنبال کنند و به نتیجه برسندزیرا آنها با بخشیدن در حقیقت خودشان را آزاد می کنند ،بنابراین بهترمی توانند به هدف خود توجه کنند و صد در صد در کارشان موفق می شوند . در حالیکه کسی که نمی بخشد مثل اینستکه شخصی با عینکی کثیف سعی می کند ببیند در حالیکه تا شیشه عینکش را تمیز نکند نمی تواند راهش را بیابد و به علائق و هدفش برسد.                     

متخصصین روانشناسی معتقدند که انسانها باید فراموش کردن را تمرین کنند تا بتوانند راحت به بخشند. در حقیقت قضیه این است ( دعوا کنید وآشتی کنید ) این تعادلی است بین بزرگواری وجرائت. در واقع چه اهمیتی دارد که دیروز حرف بی خودی زده شده باید آدم خودش را برای چیزهای جدید آماده کند.                                                                                            

 اکثر روانشناسان پیشنهاد می کنند که آدم باید سعی به گذ شت داشته باشد در حقیقت منظورشان این نیست که بزرگواری را مد روز کنند بلکه آنها می دانند که مسئله گذشت کردن و به فراموشی سپاردن چیز ساده ای نیست و برای خیلی از انسانها بسیار دشوار است و نمی شود به کسی راحت گفت به بخش و فراموش کن، ولی هر دفعه که ما کسی را می بخشیم یا نمی بخشیم در حقیقت این امتحانی برای شخصیت ماست .  

                                                                                  

گذشت کردن ریشه عمیقی در شخصیت ما دارد و زخم روحی را که ما را در اثر رفتار غلط دیگری بر داشته ایم تحت تاثیر قرار می دهد . بنابراین گذشت کردن وبخشیدن دیگری از دو نظر باعث آزادی می شود ، ولی این عمل احتیاج به این دارد که شخص اول خودش را خوب بشناسد وشخصیت خودش را بپذیرد .کلاً کسانی می توانند گذشت کنند که خوبی ها وبدی های شخصیت خود را به خوبی می شناسند در این صورت است که آنها می توانند بپذیرند که دیگری هم خطا می کند وقابل بخشش است.    

                                                 

خودکشی

 آنچه که مسلم است هر انسانی که به دلیلی دست به خودکشی میزند حتماً به نقطه نا امیدی مطلق رسیده است و به نظرش تنها راه نجات خاتمه دادن به زندگی خودش بوده.  ولی باعث تاسف است که کسی نتوانسته به این افراد کمک کند ، در این حالت این وظیفه جامعه است که  به خاطر بازماندگان آنها هم که شده حرمت این افراد را نگه داشته و باری بر غم آنها اضافه نکنند  

سازمان بهداشت جهانیweltgesundheitsorganisation (who) برای اولین بار روز دهم سپتامبر 2003 را روز جهانی پیشگیری از خودکشی نامید. از آن تاریخ هر ساله کنفرانسی  با شرکت متخصصین جهت بررسی علل و چگونگی پیشگیری از خودکشی تشکیل می شود وهدف اینستکه افکار عمومی بیشتر به این معضل اجتماعی توجه کند.

سازمان بهداشت جهانی این روز را روز پیشگیری از خودکشی نامید ، زیرا خودکشی یکی از بزرگترین مشکلات سلامتی در جهان است .

بنا به گزارش این سازمان هر ساله نزدیک به یک میلیون نفر در جهان خودکشی می کنند ، یعنی در هر 3 دقیقه یک نفر خودکشی می کند .  در حقیقت تعداد خودکشی سالانه بیشتر از نفراتی است که طی تمام جنگها کشته شده اند .

 خصوصا در بین جوانان و نو جوانان   خودکشی بعد از تصادفات رانندگی دومین دلیل مرگ می باشد .متخصصین معتقدند که معمولاً با بالا رفتن سن خطر خودکشی هم کاهش مییابد.

خودکشی بالا ترین درجه اعتراض و انقلاب است ، در واقع شخص علیه هستی خویش وبودنش اعتراض می کند ، این فرد نه تنها به زندگی (نه) می گوید بلکه به جامعه وکلاً به زنده ماندن نه می گوید .

خودکشی  بوسیله علوم مختلف مورد بررسی وتحقیق قرار گرفته .مثلاً از نظر روانشناسی ، روان درمانی ، جامعه شناسی ، فلسفه ، مذاهب وحقوق  وحتی ادبیات .

ادبیات

در ادبیات خودکشی به صورت عملی رومانتیک در داستانهای نویسندگان بزرگی مثل همینگوی، کورت کوباین یا گوته آمد ه خودکشی به خاطر عشق برای رسیدن به هدفی والا . ولی تعداد زیادی از نویسندگان هم به علت ابتلاء به افسردگی خود دست به خود کشی زده اند ،همانند ارنست همینگوی ،سیلویا پلات وهمچنین خانم جین ائمری او در نوشته ای که از خود به جای گذاشته  ،چنین نوشته . " خودکشی یک دلیل فردی دارد و آن اینستکه آدم احساس می کند که دیگه راهی برای او وجود ندارد که ارزش زندگی کردن داشته باشد" . 

خودکشی از نظر فلاسفه

 آمانوئل کانت وفریدریچ هگل  معتقد بودند که انسان حق  خودکشی ندارد . کانت می گوید:" یک انسان نگهبان است بنابراین او اجازه ندارد پستش را قبل از وقت ترک کند." کلاً فلاسفه مخالف خودکشی هستند، واینکه انسانی خودش را به هر دلیلی نابود کند را حقیر می دانند.Fritz Mauthner   یکی از فلاسفه در کتاب لغت خود می نویسد .فردی که خودکشی می کند شبیه گربه ای است که در بالای صخره ای سنگی رو به رودخانه  بین نرده های داغی محاصره شده است وتنها راه نجاتش پرش مرگ بار در آب سرد است  در این حالت گربه می داندکه طاقت سوختگی را ندارد و تنها راه رهائی پرش بسوی مرگ است.

انسانها هم وقتی دست به خودکشی می زنند ، که احساس کنند زندگی دیگر ارزش ادامه دادن را ندارد .در این صورت است که انگیزه مردن قوی تر از نیروی طبیعی زنده ماندن می شود .

مذاهب

در دین اسلام خودکشی به شدت ممنوع شده  (سوره 4 آیه 29)  انسانهائی که خودکشی می کنند هرگز به بهشت نخواهند رفت ،زیرا این فقط خداست که می تواند در مورد زندگی و مرگ انسانها تصمیم بگیرد .

در دین مسیحیت آمده  که جان انسانی مقدس واستثنائی است ، بنابراین باید با تمام امکانات سعی در حفظ آن کرد ،حتی تا قبل از جنگ جهانی اول اجازه بر گزاری مراسم سوگواری در کلیسا برای افرادی که خودکشی کرده بودند داده نمی شد. اما بعد از جنگ این ممنوعیت بر داشته شد.

روانشناسی و پزشکی

 خودکشی بیشتر از همه از دید این دو علم مورد بررسی قرار گرفته و هم اکنون خود به عنوان علم   Suizidologie  شناخته می شود . از دید روانشناسی و پزشکی بیشتر خودکشی ها نتیجه  افسردگی  یا اختلال روانی است .  از نظر متخصصین روانشناسی در صد خودکشی به دلیل اعتراض به مسائل اجتماعی  یا گرفتاری زندگی بسیار پائین می باشد .

افرادی که دچار افسردگی عمیق هستند اگر به موقع مورد معالجه قرار نگیرند احتمال زیادی دارد که دست به خودکشی بزنند . علائم افسردگی عبارتند از : تفکربدبینانه ، اخلاق منفی،رفتارتردید آمیز ،احساس بی ارزشی .اما نشانه های جسمی افسردگی بصورت  کمر درد ،اشکال تنفسی  ،بی اشتهائی ، بد خوابی وبی میلی به روابط جنسی ظاهر می شود.

گروه دوم کسانی هستند که دچار اختلال رفتاری هستند که  بنا به تئوری های پزشکی احتمالاً آنها دچار یک نوع اختلال در ترشح هورمونهای عصبی اند و به همین دلیل  مقدار ترشح  هورمونهای عصبی نئوآدرنالین و دوپامین آنها افزایش می یابد و دچار کم خوابی شدید می شوند و در نتیجه مغزشان دچار خستگی مفرط شده ، و اگر به موقع معالجه نشوند خطر خودکشی آنها را تهدید می کند.

علائم این بیماری عبارتند از  : فعالیت زیاد، هیجان زدگی ، خود بزرگ بینی ،خوشحالی افراطی ، عصبانیت شدید ، ناآرامی وفعالیت بیش از نرمال ، عدم حساسیت به نیاز های نزدیکان و اطرافیان .

دلایل خودکشی

متخصصین در درجه اول خودکشی ها را نتیجه ناراحتی های روحی خصوصاً افسردگی عمیق می دانند و در دومین درجه اعتیاد واختلالات شخصییتی را باعث خودکشی می شناسند . در مرحله سوم مشکلات موقتی زندگی است ،مثل جدائی , عدم موفقیت ، ورشکستگی وبیکاری  که البته این نوع خودکشی ها  5 تا 10 در صد کل خودکشی ها را تشکیل می دهند  . در حقیقت این هم ناشی از افسردگی است زیرا شرایط زندگی نامناسب افراد افسرده را در افسردگی عمیق تری فرو می برد.

خودکشی بعلت اعتراض بیشتر جنبه سیاسی دارد . در دنیا افرادی یافت شده اند که بعلت اعتراض خودشان را زنده زنده آتش زده اند .مثلاً در 18 آگوست 1967 پدر روحانی Bruesewitz  در ملع عام خودش را به آتش کشید که توجه دنیا را به رفتارغیر انسانی حکومت آلمان شرقی  و قوانین سخت کلیسا  جلب کند .

مهاتما گاندی به خاطر استقلال هند و اعتراض و ممانعت از جنگ بین مسلمانان با هندو ها دست به اعتصاب غذا زد ، این عمل او در حقیقت  اقدام به خودکشی  بود. 

علائم قصد خودکشی

معمولاًافرادی که تصمیم به خودکشی دارند به نحوی قصد خودشان را اعلام می کنند ، که البته باید اطرافیان را حساس کند که این علائم را جدی بگیرند . آمار نشان می دهد که 70 تا 80 در صد کسانی که فکر خودکشی دارند قبل از هر اقدامی به دکتر خانوادگی خود مراجعه می کنند، معمولاً به یک بهانه غیر واقعی به پزشک مراجعه می کنند .

علائم خطری که اطرافیان باید به آنها توجه کنند ، دقت به گفته های این افراد است : مثلاً آنها می گویند:

"اگر من این دفعه موفق نشوم بهترین کار این است که خودم را بکشم."

"در هر صورت کسی مرا دوست ندارد ، چون من ارزشی ندارم بنابراین بهترین کار این است که خودم را بکشم."

"برای خانواده بهتر است که من دیگر وجود نداشته باشم ."

  روان درمان اطریشی Erwin  Ringel   طی تحقیقاتی که روی 700 بیماری که بعد از خودکشی نجات یافته بودند انجام داده به این نتیجه رسیده است که خودکشی سه مرحله دارد.

1-    فرد احساس می کند که در تنگنا قرار گرفته است و شرایط زندگی به حدی  به  او فشار می آورد که شخص تصور می کند برای نجات تنها راه خود کشی است ،که البته باید اضافه کرد که این حالت فقط در افکار ورفتار یک انسان افسرده پیش می آید یا افرادی که دچار اختلال روانی هستند آنها وقتی که با یک واقعیت ناراحت کننده زندگی مثل جدائی ،بی کاری ، تنهائی وبیماری بر خورد می کنند فکر می کنند دنیا به آخر رسیده و راه رهائی خود را فقط در خودکشی می بینند .

2-   خشونت علیه خویش- فرد دچار عصبانیت شدیدی است، ولی آنقدر دچار سردرگمی است که نمی تواند آنرا علیه اطرافیان بکار ببرد بنابراین برای رها شدن از این خشونت آنرا علیه  خود بکار می برد. البته در بعضی موارد این خشونت را علیه خانواده هم بکار ببرد این حالت را در مردانی می بینیم که از ترس جدائی از همسر و فرزند آنها را می کشند و در پایان زندگی خودشان را هم به پایان می رسانند.

3-   رویای خودکشی - شخص  احساس می کند که تحمل واقعیت بیشتر از توانائی اوست ، این احساس باعث می شود که فرد به دنیای غیر واقعی رو بیاورد وبرای خودش یک دنیای رویائی بسازد که در آن مرگ وخودکشی نقش بزرگی دارند .

به نظر دکتر رینگل خودکشی در حقیقت پایان یک بیماری پیشرفته است . 

زندگی مدرن وخودکشی

طرفداران زندگی مدرن امروز معتقد به آزادی کامل انسان هستند بنابراین آنها این را حق هر انسانی می دانند که خودش برای زندگی یا مرگ تصمیم بگیرد ودیگران باید آنرا بپذیرند. البته گروهی دیگر معتقدند که با اینکه این یک تصمیم شخصی است ولی هر انسانی در قبال جامعه ای که در آن زندگی می کند مسئولیتهائی دارد ، بنا به نظر این گروه افرادی که دست به خودکشی می زنند خیلی خودخواه هستند زیرا با خودکشی خود را از زنجیره جامعه پاره می کنند و جای خون آلودی بجا می گذارند . هر انسانی که خودکشی می کند حداقل شش انسان دیگر را به رنج وعزا می نشاند، خانواده، همسر، فرزند خواهر وبرادر ودوستان، هر کسی که خود کشی می کند در حقیقت یک بی انصافی در حق نزدیکان است زیرا او خانواده خودش را با مشکلات موجود تنها رها می کند ، یعنی او به جای جنگیدن راحترین راه را انتخاب می کند .  

روانشناسان معتقدند که خودکشی در حقیقت یک روش کاهش درد ونگرانی است اگر اطرافیان خطر را احساس کنند و به موقع اقدام کنند می توان با کاهش این درد  جلوی خودکشی گرفت . 

خودکشی بین زنان و مردان

در سراسر دنیا مردان پیش از زنان موفق به خودکشی می شوند، و ضمناً آنها بیشترروشهای سخت را انتخاب می کنند ،اکثراً خودشان را حلق آویز می کنند یا با اسلحه گرم خودکشی می کنند در حالیکه زنان بیشتر روشهای آرام را انتخاب می کنند ،مثلاً خودکشی از طریق مسمومیت داروئی .یا زدن شاه رگ است . متخصصین علت کمتر بودن آمار خودکشی در زنان رابا توجه به آمار بالای افسردگی بین آنان به این دلیل می دانند که زنان با اینکه بیشتر دچار افسردگی هستند ولی آنها سریع تر به پزشک مراجعه می کنند و ضمناً درخواست کمک کردن برای آنها آسان تر است ، زنان بیشتر حرف می زنند و درد دل می کنند خود این عمل باعث کاهش فشار عصبی در آنها می شود .

خودکشی در مشاغل مختلف

در بین مشاغل مختلف پزشکان 3 برابر مردم عادی دست به خودکشی می زنند و ضمناً پزشکان 5 تا 6 برابر بیشتر از صاحبان مشاغل دیگر اقدام به خودکشی می کنند . مسئولین علت آنرا در شرایط شغلی پزشکان، فشار زیاد عصبی وارتباط دائمی آنها با بیماری ومرگ  وضمنا ً دسترسی آسان آنان به دارو ها ی متفاوت می دانند.

  

خودکشی فقیر و غنی نمی شناسد .تنها طی چند ماه اخیر که بحران اقتصادی دنیا را به لرزه در آورده مردان بزرگی دست به خودکشی زده اند زیرا آنها از خودشان انتظار نداشتند که چنین

 فاجعه ای راپیش بینی نکنند . اینهم  نوعی افسردگی بوجود می آورد آنها تصور کرده اند که آنچه که تا کنون انجام داده بودند غلط بوده و در حقیقت عدم موفقیت و شکست را نتوانستند تحمل کنند . شاید اگر آنهاهم به موقع کمک می شدند الان زنده بودند . البته خودکشی آنهائی که خیلی معروف بودند بصورت عمومی اعلام شده  . مثل  

 بزرگترین مشاور سرمایه گذاری فرانسه Rene- Thierry Magon

بانکدار دانمارکی Christen Schnor                            

سرمایه دار آمریکائی  Steven Good                     

سرمایه دار بزرگ آلمانی Adolf Merckle         

        

پیشگیری از خودکشی

با تمام تجزیه تحلیل ها ئی که از خودکشی می شود آنچه که مسلم است ، انسان سالم اسیر شرایط زندگی نمی باشد او می توانند شرایط بد زندگی را به میل خود وبا توانائی هایی که دارد تغییر دهد هر انسانی قادر است که برای خودش انگیزه های متفاوتی جهت ادامه زندگی بیابد تا بتواند یک  زندگی با ارزش را ادامه دهد.

 اما در مورد افرادی که دچار افسردگی هستند .اطرافیان باید هشیار باشند و به علائم خطری که معمولاً کسانی که قصد خودکشی دارند نشان می دهند توجه کنند وضمناً این علائم را جدی بگیرند  در این حالت باید اطرافیان  با فرد مورد نظر بیشتر حرف بزنند او را تنها نگذارند و ضمناً باید   کمک کنند، که فرد به معالجه خود بپردازد .در مورد کسانی هم که از خودکشی جان سالم بدر برده اند  باید بعد از معالجات جسمی حتماً تحت مراقبت های ویژه روانی بمانند تا پزشک معالج تشخیص دهد که شخص دیگر تفکر خودکشی ندارد . 

روشهای پیشگیری از خودکشی.  

به بنظر متخصصین " دنیای امروز دچار افسردگی همه گیر شده است . تحقیقات انجام شده در این زمینه نشان می دهند که در اروپا و آمریکا 15 تا 30 در صد بزرگسالان در طول زندگیشان حتماً یکبار به افسردگی عمیق مبتلاشده اند .

بنابه گزارش سازمان بهداشت جهانی تقریباً 100 میلیون نفر در دنیا از بیماری افسردگی رنج می برند .بهمین دلیل در بسیاری از کشور های دنیا توجه زیادی به بیماری افسردگی می شود وبدلیل به روز کردن آگاهی مشاورین خانوادگی ، مددکاران وحتی پرستاران وپزشکان خانوادگی آنها را به دوره های آموزشی مخصوصی دعوت می کنند تا آنها را با روشهای تشخیص به موقع افسردگی وعلل خودکشی ها و چگونگی مقابله با آن آشنا کنند.

ضمناً بروشورهای اطلاعاتی هم  در مورد افسردگی و علائم آن وخودکشی های ناشی از افسردگی  وضمناً آگاهی از عواقب خودکشی های ناموفق که در بعضی از موارد فردی را که اقدام به خودکشی کرده با اینکه از مرگ نجات پیدا کرده ولی تمام عمر باید از اثرات خودکشی خود رنج بکشد ، مثلاً ناراحتی های ناشی ازسوختگی ، یا فلج شدن در اثر پرش از بلندی ، یا ناراحتی های داخلی در اثر مسمومیت داروئی.  تمام این اطلاعات در اختیار همه خانوادها وخصوصاً والدین  قرار می گیرد .معمولاً می توان این بروشور ها را در اکثر اطاقهای انتظار مطب های پزشکان و در مدارس وحتی مهد کودک ها  بصورت مجانی در دسترس است .

 

در ایران هم این وظیفه سازمانهای مسئول  است  که برای شاغلین خدمات اجتماعی و آموزشی وبخش سلامتی همانند معلمین ، استادان دانشگاه مشاورین ومددکاران وپرستاران وحتی پزشکان خانواده که بطور مستقیم با ارباب رجوع سر کار دارند دوره های آموزشی مخصوصی برای تشخیص به موقع افسردگی همانند سایر کشور ها پیش بینی شود وضمناً باید برای والدین وکلاً عموم مردم بروشور های اطلاعاتی تهیه شود تا شناخت مردم را نسبت به این بیماری بالا ببرند.

منابع:

www.wikipedia.de

www.die zeit.de

www.spiegel.de