آدم های موفق خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند، متحد می کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می دانند و می توان گفت آدم های موفق 30 فرق کلی با دیگران دارند که دانستن آنها بد نیست:
1. فرصت هایی را می بینند و پیدا می کنند که دیگران آنها را نمی بینند.
2. از مشکلات درس می گیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را می بینند.
3. روی راه حل ها تمرکز می کنند.
4. هوشیارانه و روشمندانه موفقیت شان را می سازند، در زمانی که دیگران آرزو می کنند موفقیت به سراغ شان آید.
5. مثل بقیه ترس هایی دارند ولی اجازه نمی دهند ترس آنها را کنترل و محدود کند.
6. سوالات درست را به شیوه صحیح از خود می پرسند. سوال هایی که آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار می دهد.
7. به ندرت از چیزی شکایت می کنند و انرژی شان را به خاطر آن از دست نمی دهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفی بافی و بی ثمر بودن است.
8. سرزنش نمی کنند (واقعا فایده اش چیست؟) آنها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده می گیرند.
9. وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیت شان استفاده کنند همیشه راهی را برای بالا بردن ظرفیت شان پیدا می کنند و بیشتر از ظرفیت شان از خود توقع دارند. آنها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده می کنند.
10. همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت هستند آنها برنامه ریزی کرده و فکر می کنند تا وقتی که کارشان را انجام می دهند استرس کمتری داشته باشند.
11. خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند، متحد می کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می دانند.
12. بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرت انگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب می کنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمی گذارند زندگی شان اتوماتیک وار سپری شود.
13. به وضوح و دقیقا می دانند که چه چیزی در زندگی می خواهند و چه نمی خواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم و طراحی می کنند به جای اینکه صرفا تماشاگر زندگی باشند.
14. بیشتر از آنکه تقلید کنند، نوآوری می کنند.
15. در انجام کارهایشان امروز و فردا نمی کنند و زندگی شان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمی دهند.
16. آنها دانش آموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار می کنند. آنها از راه های مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن، پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد می گیرند.
17. همیشه نیمه پر لیوان را می بینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.
18. دقیقا می دانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگی شان را با از شاخه ای به شاخه ای دیگر پریدن از دست نمی دهند.
19. ریسک های حساب شده ای انجام می دهند؛ ریسک های مالی، احساسی و شغلی.
20. با مشکلات و چالش هایی که برایشان پیش می آید سریع و تاثیرگذار روبه رو می شوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمی کنند. با چالش ها روبه رو می شوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره می برند.
21. منتظر قسمت و سرنوشت و شانس نمی مانند تا آینده شان را رقم بزند. آنها بر این باورند که با تعهد و تلاش و فعالیت، بهترین زندگی را برای خودشان می سازند.
22. وقتی بیشتر مردم کاری نمی کنند؛ آنها مشغول فعالیت هستند. آنها قبل از اینکه مجبور به کاری بشوند، عمل می کنند.
23. بیشتر از افراد معمولی روی احساسات شان کنترل دارند. آنها همان احساساتی را دارند که ما داریم ولی هیچ گاه برده احساسات شان نمی شوند.
24. ارتباط گرهای خوبی هستند و روی رابطه ها کار می کنند.
25. برای زندگی شان برنامه دارند و سعی می کنند برنامه شان را عملی کنند. زندگی آنها از کارهای برنامه ریزی نشده و نتایج اتفاقی عاری است.
26. در زمانی که بیشتر مردم به هر قیمتی می خواهند از رنج کشیدن و بودن در شرایط سخت اجتناب کنند، افراد موفق قدر و ارزش کار کردن و بودن در شرایط سخت را می فهمند.
27. ارزش های زندگی شان معلوم است و زندگی شان را روی همان ارزش ها بنا می کنند.
28. تعادل دارند. وقتی از لحاظ مالی موفق هستند، می دانند که پول و موفقیت مترادف هم نیستند. آنها می دانند افرادی که فقط از نظر مالی در سطح مطلوبی قرار دارند، موفق نیستند. این در حالی است که خیلی ها خیال می کنند پول همان موفقیت است. ولی آنها دریافته اند که پول هم مثل بقیه چیزها یک وسیله است برای دستیابی به موفقیت.
29. اهمیت کنترل داشتن روی خود را درک کرده اند. آنها قوی هستند و از اینکه راهی را می روند که کمتر کسی می تواند برود، شاد می شوند.
30. از خودشان مطمئن هستند.
آیا شما خود را فرد موفقی می دانید؟
در آستانه
هر سال نو، بسیاری از مردم تصمیم میگیرند که در رفتار و عادتهای خود
تغییر به وجود آورند و هر سال، اغلب این تصمیمات عملی نمیشود. این امر به
دلیل کمبود تمایل یا علاقه افراد به یک زندگی بهتر نیست بلکه به خاطر این
واقعیت است که تغییر، کار پیچیده و دشواری است. عادتهای ما با شخصیت و
وجودمان عجین میشوند و ما به طور خودکار و بیاراده آنها را انجام
میدهیم. در نتیجه، تغییر دادن آنها به تلاش مستمری نیاز دارد تا یک عادت
تازه در وجود ما شکل بگیرد و پایدار گردد. این مقاله به شما کمک میکند تا
انتظارات، نگرشها و روشهای خود در مورد تغییر را به نحوی اصلاح کنید که
به نتایج ماندگار و پایداری دست یابید.
به «هدفها» فکر کنید نه «تصمیمها»
اغلب
افراد تصمیمهایی که میگیرند را نصبالعین خود ساخته و خود را مصمم به
اجرای آنها نشان میدهند در حالی که هدفگذاری، شیوه و تاکتیک بهتری است.
ممکن است این پرسش به ذهنتان برسد که چه تفاوتی بین این دو وجود دارد؟
افراد وقتی تصمیم به تغییر میگیرند معمولاً رویکردشان نسبت به تغییر
همراه با نگرش است: «از حالا به بعد، دیگر ] نام رفتاری که میخواهید تغییر
دهید را بگذارید [ را انجام نمیدهم.» مشکلی که در این رویکرد وجود دارد
این است که پس از یکی دوبار ناکامی، احساس نوعی شکست در افراد به وجود
میآید و آنها را به سوی رها کردن تمام تلاشها و بازگشت به الگوهای
رفتاری پیشین سوق میدهد. امّا با هدف گذاری، فرد فعالیت در جهت رسیدن به
رفتار مطلوب را نشانه میگیرد. تفاوت کلیدی در این است که فردی که برای
رسیدن به یک هدف تلاش میکند انتظار ندارد که از همان لحظه اول به آن برسد و
از هر پیشرفتی که در راه رسیدن به هدف به دست میآورد خوشحال میشود و
انگیزه و غرور، او را در مسیری که در پیش گرفته به پیش میبرد.
ایدههای زیر میتواند به برآورده شدن «هدفهای سال نو» شما کمک کند:
یادتان
باشد که این یک فرایند است: انتظار داشته باشید که گام به گام به هدف
نزدیک شوید. بدین ترتیب اگر نتیجه مطلوب فوراً به دست نیامد، دلسرد
نمیشوید.
یک برنامه تدریجی برای خود در نظر بگیرید: در هدفگذاری برای
یک رفتار جدید، برنامهای تدریجی در نظر بگیرید. برای مثال، به جای این که
بگوئید «من هر روز به باشگاه ورزشی خواهم رفت»، ابتدا طوری برنامهریزی
کنید که مثلاً هر چهارشنبه به آنجا بروید و سپس به تدریج بر تعداد روزها
بیافزائید.
موفقیت را در دسترس خود قرار دهید: از ابتدا هدفهای کوچک و
دستیافتنی برای خودتان قرار دهید و پس از تکمیل هر مرحله، هدف بعدی را
کمی دورتر در نظر بگیرید. به این ترتیب، شما ضمن این که به تدریج به سمت
هدف نهایی حرکت خواهید کرد به «موفقیتهای» زیادی در طول راه دست خواهید
یافت. بسیاری از مردم انتظار دارند که یک شبه به هدف نهایی دست یابند و چون
معمولاً این کار امکان پذیر نیست پس از مدتی، احساس شکست و ناکامی به
سراغشان میآید.
هدفهای ماهانه داشته باشید
حتماً شما هم مثل بقیه
مردم می خواهید چند تغییر در زندگی خود به وجود میآورید. در این صورت، هر
ماه به سراغ یکی از آنها بروید. بدین ترتیب، 1) میتوانید تمرکز بیشتری
روی هر کدام داشته باشید. 2) میتوانید هر ماه به یک ایده جدید خود را
متعهد نمائید و در نتیجه، این پیشرفت در تمام طول سال ادامه خواهد یافت و
تکامل شخصی، جزئی از شیوه زندگی شما خواهد شد. و 3) چون شکلگیری هر عادت
جدید معمولاً حدود 21 روز طول میکشد، زمان استراحت کافی قبل از پرداختن به
هدف بعدی را در اختیار خواهید داشت و از این بابت دچار استرس نخواهید شد.
برای پیشرفتهای خود پاداش در نظر بگیرید
تغییر
عادت کار دشواری است و گاهی با کمی کمک میتوان راحتتر آن را انجام داد.
(به یاد بیاورید که چگونه تشویقهای یک معلم، شوق فراگیری را در شما افزایش
داد.) با وجودی که رسیدن به هدف، خود پاداش بزرگی به همراه دارد امّا در
نظر گرفتن پاداشهای اضافی برای خودتان میتواند به شما در ادامه دادن مسیر
و حفظ انگیزه کمک کند، حتی اگر گاهی باعث شود که شما حس کنید به خاطر
آنها تلاش می کنید نه به خاطر دستیابی به هدف اصلی! شما به شیوههای زیر
میتوانید برای خودتان پاداش در نظر بگیرید:
کارگروهی: فردی را پیدا کنید که هدفهای شما را بشناسد و همدیگر را تشویق کنید، حتی اگر هدفهای متفاوتی داشته باشید.
پاداش برای موفقیتهای کوچک: هدف خود را به گامهای کوچک تقسیم کنید و برای تکمیل هر گام، پاداشی برای خود در نظر بگیرید.
تناسب
پاداشها با دستاوردها: پاداشها را مطابق و متناسب با دستاوردهای هر
مرحله در نظر بگیرید (مثلاً یک لباس ورزشی تازه برای هر 10 بار ورزش، و یا
یک قلم جدید پس از هر دو هفته خاطره نویسی.)
ترجمه: کلینیک الکترونیکی روانیار
منبع :"How to Make Lasting Changes For New Year", Elizabeth Scott, Dec. 19, 2006 .
http://Stress.about.com
بیتردید برای بسیاری از دانشجویان روانشناسی دشوار است که با قواعد پژوهشی رشته خود، نسبتی بین عناصر زنده و پویای طبیعت با ویژگیهای روانشناختی آدمیان پیدا کنند.
چه
رابطهای است بین هیتلر و گل و باران و درخت؟ آیا میتوان جاری رودی
خوشآهنگ را با خوی و منش صدام پیوند زد؟ اینان که در چشمانداز دهها
دوربین و ماهواره، بیپرواز و آرام، صدها زن و کودک را به خاک خون کشیدند –
اولمرت، لیونی و نتانیاهو را میگویم- چه نسبتی با پرواز کبوترها و ترنم
چلچلهها دارند؟
اما روانشناس نامدار
معاصر، اریک فروم، نه با استناد به نظریه عمومی سیستمها و یا از منظر
اکولوژی حیات، بلکه با تحلیلی روانکاوانه، ارتباط این دوپدیده هستی –
طبیعت و انسان- را بیان کرده است. او در کتاب " دل آدمی" در فصلی با عنوان
"عشق به مرگ و عشق به زندگی" مینویسد: هسته اختلالهای شدید روانی و جوهر
شر راستین ، گرایش مرگ پرستی است. شخصی که دارای جهتگیری مرگپرستی است،
به وسیله هر آنچه زنده نیست، هرآنچه مرده است: جسد، تباهی و زوال، مدفوع و
کثافت مجذوب و مسحور میشود. مرگپرستان مردمانی هستند که دوستدارند
درباره بیماری، تدفین و مرگ گفتگو کنند آنها دقیقا زمانی جان میگیرند که
بتوانند از مرگ سخن بگویند. نمونه بارز سنخ مرگپرست محض، هیتلر است. او
مفتون تخریب بود، و بوی مرگ را خوش میداشت . هرچند شاید در سالهای
کامیابیاش چنین به نظر میرسید که او تنها درصدد نابودی کسانی بود که دشمن
خویش میپنداشت. اما سرانجام روزهای غروب خدایان، عیان ساخت که ژرفترین
خشنودی او در مشاهده مطلق و کامل نهفته بود، یعنی نابودی مردمان آلمان،
اطرافیانش و خودش. گزارشی هرچند تایید نشده از جنگ جهانی اول معقول به نظر
میآید: سربازی هیلتر را درحال جزبه و نشئه دید که به جسد فاسدی خیره شده و
اشتیاقی به دور شدن از آن نداشت! ویژگی مرگپرست، گرایش او به زور است
یعنی قابلیت تبدیل یک انسان به جسد ... مرگپرست به هرآنچه از رشد بیبهره
است و به هرآنچه ماشینی است عشق میورزد. سائق و آرزوی عاشق مرگ آن است
که زنده را به مرده تبدیل کند و با نگرش ماشینی به حیات بنگرد. گویی همه
انسانهای زنده شئ هستند.
"ماروین
زونیس" در کتاب شکست شاهانه – که تحلیلی است روانکاوانه از شخصیت محمدرضا
پهلوی- او را بیمار خودشیفتهای توصیف میکند که احساس عمیق بیکفایتی،
ناامنی روانی و بدبینی خود را با تکبر، تحقیر، اعتقاد به حمایتی فوقانسانی
و تلاش مداوم برای ویژه بودن و مخصوصا نرینه بودن در چشم دیگران به نمایش
میگذارد.
زونیس با استناد
به بررسیهایی که هینز کوهوت از خیالات پرواز بیماران خودشیفته کرده است،
فریفتگی و اشتیاق زیاد شاه را به پرواز ، ارتفاع و تماشای قله بلند البرز، و
نه کوهنوردی، را نشانهای از خودشیفتگی او میداند و مطلب زیر را شاهدی بر
مدعای خود میداند:
"هنگامی
که درآمد نفت ایران در سال 1353 به یک باره افزایش یافت. نخستین شرکت
خارجی که شاه سعی کرد آن را بخرد، پانآمریکنایرویز بود. اما پس از
مذاکرات مفصل، به شاه جواب منفی داده شد. واکنش او به طور غیرمعمول صریح
وافشاگرانه بود. او گفت احساس میکند که با او مانند میکروبی رفتار شده
است که به یک چیز زیبا و معصوم حمله کرده است ! معادل قراردادن خود با
میکروب، بازتاب نوعی مجازات فقدان اعتماد به نفس بود و معادل شمردن یان
امریکن با چیزی زیبا و معصوم گواهی بر این نکته است که هواپیما و پرواز تا
چه اندازه برای او اهمیت داشته است." (ص 24 و 25)
اما
در دیدگاه فرام- هرچند در یک تحلیل ژرف همسو و هماهنگ با نظر کوهوت است-
گرایش شاه به پدیدههای هستی گرایشی مرگپرستانه است. او زیبایی و لطافت را
نه در گل، بلکه در آهن سرد و زمخت میدید و در واکنش به سرخوردگی از تملک
مادهای بیجان، خویش را میکروبی منفور توصیف کرد « ویقول الکافر یالیتنی
کنت ترابا!»
نگرش ماشینی به
موجودات زنده و شئ پنداشتن انسانها، جوهر ذاتی استعمار از نوع مدرن آن
است. « امهسزر» بیدارگر نستوه آفریقایی، در طلیعه کتاب « گفتاری در باب
استعمار » میگوید: استعمار یعنی تبدیل کردن انسان به شئ! چه زورمدار
مرگآفرین با گونهگونی اندیشهها و عواطف میستیزد و برخلاف نگاه بلند
حکمت متعالیه که هر فرد را نوع مستقلی میداند با هویت پیچیده و ویژه، تلاش
میکند انسانها را به اشیایی تبدیل کند که همچون عروسکهای کوکی، همزمان
و هماهنگ با حرکت دستی به سویی میروند، به یک موضوع میخندند و بر
حادثهای واحد اشک میریزند! استعمارگر تنها زمانی با یک چیز، یک گل یا یک
شخص رابطه برقرار میکند که از آن او باشد. او به تسلط عشق میورزد و در
عمل تسلط، زندگی و شادابی را میکشد.
البته
فرام با آنکه برخلاف فروید، نظامها و روابط اجتماعی را در شکلگیری شخصیت
و رفتار انسانها مؤثر میداند، اما مانند همه روانشناسان زمینه اصلی
جهتگیریهای فرد را در خانواده و پیوندهای والدین و کودکان نشان میدهد.
«
مادری که همواره به بیماریها، شکستها و پیشگوییهای تاریک برای آینده
کودک توجه میکند، تحتتأثیر هیچ تعبیر خوشایندی قرار نمیگیرد، به شادی
کودک پاسخ نمیدهد و چیزهای تازهای را که در او رشد و پرورش مییابد
مشاهده نمیکند، به ظاهر زیان آشکاری به کودک نمیرساند، اما ممکن است
گرمای حیات و ایمان فرزند خویش را به تدریج از بین ببرد و سرانجام او را با
جهتگیری مرگپرستانه بیالاید.»
فراموش
نکنیم چرخه حیات، پیوند، تولد و رشد است، همانگونه که چرخه مرگ، جدایی،
سکون و تباهی است. حیات را که تنها با نیروهای سازنده، عشق، انگیزش و پیوند
گرم تأثیرگذار است میتوان در مظاهر زنده مانند لبخند یک کودک، پرواز یک
پرنده و بازشدن یک غنچه دید و تجربه کرد. شوریده حالان سرمست زندگی، چشم در
چشم سپیدهدم میدوزند و در انتظار آمدن پیامبر زیبایی و طراوت زمزمه
میکنند:
نرمنرمک میرسد اینک بهار،
خوش به حال روزگار،
خوش به حال چشمهها و دشتها
خوش به حال دانهها و سبزهها
خوش به حال غنچههای نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
و تن خود را به خنکای نسیم صبا میسپارند، تا با تنفس عمیق زندگی، حقیقت کلام رسول والاییها را بهتر درک کنند:
گفت پیغمبر ز سرمای بهار تن مپوشانید یاران زینهار
زانک با جان شما آن میکند کان بهاران با درختان میکند
نشانههای
شخصیت مردهپرست را میتوان در سطح خرد با اعمالی همچون افکندن نهالی
سرسبز، خشکاندن پرندهای نوبال، بستن راه بر جویباری کوچک و به خشم آمدن از
زمزمه مرغی آوازخوان دید و در سطح کلان در تولید انبوه اشیاء و مصرف
فراوان کالای بیجان مشاهده کرد.
به
گفته فرام: امروزه برداشت ما از زندگی به طرز فزایندهای مکانیستی شده
است، هدف اصلی ما تولید اشیاء است و در این فرایند بتپرستانه اشیاء،
خویشتن را نیز به کالا بدل کردهایم. همهچیز به چشم عدد و رقم دیده
میشوند. چه شئ باشد چه موجودی زنده! مردمان به ابزار ماشینی بیش از
موجودات زنده عشق میورزند. نگرش به انسان امری مجرد و ذهنی است. توجهی که
نسبت به آدمیان ابراز میشود در خود اشیاء و خواص مشترکشان و قواعد آماری
رفتار جمعی است و نه در یک فرد زنده. همه اینها با نقش روشهای ایران
سالاری دست به دست هم میدهند. در مراکز غولپیکر تولید، شهرکهای غولپیکر
و کشورهای غولپیکر آدمیان به سان اشیاء اداره میشوند و از قوانین اشیاء
پیروی میکنند. اما هدف از حقیقت آدمی این نبوده است که یک شئ باشد، آدمی
چنانچه به شئ بدل شود نابود میگردد و پیش از آنکه نابود شود نومید میگردد
و بر آن میشود که همه حیات را بکشد. در جامعه مصرفی امروزه، افراد
بیشماری هستند که به اتومبیلهای گرانبهای خود و به دستگاههای
الکترونیکی پیشرفته خویش بیش از طبیعت علاقه دارند!
اینک
در سرزمین نوروز و در چشمانداز البرز و الوند، کم نیستند نوجوانانی که
به جای جست و خیز کردن در مرغزارها، به گیمنتها میروند و ساعتها غرق
بزنبزن آدمهای رایانهای میشوند، کم نیستند جوانانی که به جای آشتی با
لالههای وحشی کوهساران، در دالانهای دنیای مجازی شبکهها میگردند و خیره
شدن به صفحه مانیتور و یا حتی شنیدن صدای افرادی با هویتهای گمگشته را
بر نگرش به سنجاقکی زیبا و گوش سپردن به ترنم جویباری خوشآهنگ ترجیح
میدهند.
بیایید به زندگی عشق بورزیم و برای رشد و شادابی و سلامت خود همچون سهراب باشیم که میگفت:
من صدای نفس باغچه را میشنوم،
چکچک چلچله از سقف بهار ،
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گلها را میگیرم
آشنا هستم با سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت
هرکجا برگی هست شور من می شکفد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیما است
فکر بوییدن گل در کرهای دیگر
...
و بیاریم سبد
ببریم این همه سرخ، این همه سبز
لب دریا برویم
تور در آب بیندازیم
و بگیریم طراوت را در آب
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
در به روی پشه و نور و گیاه و حشره باز کنیم
دکتر محمود گلزاری
تفکر مثبت و خوشبینی سازنده میتواند زندگی
شما را به طرز چشمگیری تغییر دهد اما در عین حال مجبور کردن خود برای
اندیشیدن به یک سبک خاص، ایده خوبی نیست. در اینجا این سوال پیش میآید که
چطور ما میتوانیم تفکرات خود را به سوی یک موضوع مثبت و انرژیبخش سوق
دهیم؟
در مقالهای جدید مزایای تفکر مثبت را برای شما میشماریم که به
طور خودکار شما را برای پیدا کردن نگاهی مثبت به زندگی تشویق میکند. در
این مقاله آمده است تفکر مثبت به شما کمک میکند:
1- با استرس مقابله
کنید: به خاطر داشته باشید که صاحبان تفکرات مثبت به جای مشکلات به
راهحلها نگاه میکنند. وقتی روی راهحلها متمرکز میشوید بدون شک
استرستان کمتر میشود.
2- به آرامش ذهنی برسید: مثبتاندیشی موجب
میشود به روی مثبت سکه زندگی توجه کنید. وقتی فردی به بخش مثبت زندگی فکر
میکند به آرامش ذهنی میرسد. افکار مثبت شما را آرام میکنند چون دیگر
محدود نیستید برای رسیدن به اهدافتان از روش حمله و خشونت استفاده کنید.
3-
روابط عمیقتر و سالمتری داشته باشید: آیا شما هم جذب افرادی که اندیشه
مثبت بیشتری دارند، نمیشوید؟ چرا انسانهایی که صاحب تفکر مثبت هستند
روابط عمیقتری با دیگران ایجاد میکنند و ارتباط گرفتن با آنها آسانتر
است.
4- برنامهریزی بهتری برای زندگی داشته باشید: وقتی ذهنتان از
افکار منفی و غیرضروری پاک شود، بیتردید افکارتان سازمانیافتهتر میشوند
که تاثیر این امر در فعالیتها و کارهای روزمره شما منعکس میشود. در
نهایت نیز حاصل مثبتاندیشی شما سازمانیافتگی بهتر فضا و محیط زندگیتان
است. وقتی مثبت میاندیشید، انرژی بیشتری دارید و کارهای خود را بهتر و
مرتبتر انجام میدهید. فردی که تفکر مثبت دارد کمتر دچار آشفتگی و
بیبرنامگی میشود.
5- بهتر به اهداف خود برسید: با تفکر مثبت شما روی
راهحل متمرکز میشوید و وقت و انرژی خود را صرف احساسات منفی نمیکنید.
حذف احساسات منفی انرژی تمرکز شما را روی کارهایتان افزایش داده و سریعتر
به هدفتان میرسید.
پایگاه اطلاعرسانی حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبری در آستانه شهادت آن حضرت و آغاز ایام فاطمیه این تصاویر را با کیفیت اصلی در اختیار شیفتگان و عاشقان آن حضرت قرار میدهد.
توضیح: این شعر توسط «البوصیری» شاعر اهل تسنن قرن هفتم هجری در وصف پیامبر مکرم اسلام حضرت محمد(ص) سروده شده است که چند قرن است بر قفل درب خانه حضرت زهرا(س) نقش بسته است و خود قرینه ای بر وجود اعتقاد به شفاعت در بین عموم مسلمین در قرون مختلف می باشد.
هو الحبیب الذی ترجی شفاعته لکل هولٍ من الأهوال مقتحم
ترجمه: او ( حضرت رسول الله) دوستی است که در همه پیشامدها و حوادث ناگوار امید شفاعت از او می رود.