مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

عواملی که زندگی مشترک را به به بن بست میکشاند

تعهد بیش از اندازه و خستگی جسمی و روحی؛ این مشکل در زوج های جوانی که در مدرسه یا دانشگاه تحصیل می کنند یا تازه در جایی استخدام شده اند بیشتر به چشم می خورد. حتی الامکان سعی کنید اوایل ازدواج به دانشگاه بروید، کار تمام وقت داشته باشید، صاحب فرزندی شوید…

▪ هر یک از نکات زیر می تواند زندگی زناشویی را به بن بست بکشاند:

۱) تعهد بیش از اندازه
تعهد بیش از اندازه و خستگی جسمی و روحی؛ این مشکل در زوج های جوانی که در مدرسه یا دانشگاه تحصیل می کنند یا تازه در جایی استخدام شده اند بیشتر به چشم می خورد. حتی الامکان سعی کنید اوایل ازدواج به دانشگاه بروید، کار تمام وقت داشته باشید، صاحب فرزندی شوید، خانه بسازید یا کار و کاسبی جدیدی راه بیندازید. این کارها مشکلات و سختی های زیادی به همراه دارد و بسیاری از زوج های جوانی که با این مشکلات روبه رو می شوند، پس از آن که ازدواجشان با شکست مواجه می شود با تعجب از خود می پرسند:«چرا چنین اتفاقی افتاد؟» مسئولیت و مشغله ی زیاد باعث می شود که زن و شوهر فرصت کمی برای همدیگر داشته باشند و بنابراین فاصله ی آنها روز به روز افزایش می یابد و زمانی می رسد که برای هم مثل دو غریبه هستند، پس سعی کنید در اوایل ازدواج ، برای خود، کار و دردسر نتراشید و وقت بیشتری را با هم بگذرانید تا همدیگر را بیشتر بشناسید.

۲ ) صورت حساب های بالا
صورت حساب های بالا و بحث بر سر نحوه ی خرج کردن پول؛ اجناس مصرفی خود را با پول نقد خریداری کنید، در غیر این صورت آنها را به صورت قسطی نخرید. تمام پولتان را برای خرید خانه یا اتومبیل که استطاعت خرید آن را دارید خرج نکنید. همیشه مقداری از پولتان را برای روز مبادا پس انداز کنید و با آن به سفرهای کوتاه بروید و اگر صاحب فرزندی هستید، آن را برای مواقع ضروری کنار بگذارید. سعی کنید درآمدتان را عاقلانه و درست خرج کنید.

۳) خودپسندی
در جهان دو گروه از مردم وجود دارند، افراد بخشنده و افراد گیرنده. ازدواج دو نفر بخشنده می تواند یک مسئله ی رضایت بخش و خوشایند برای هر دو طرف باشد، بین دو نفر بخشنده و گیرنده همیشه اصطکاک وجود دارد، اما دو نفر گیرنده در عرض شش هفته زندگی مشترک، به جان هم می افتند و دمار از زندگی هم درمی آورند. خودپسندی و خودخواهی، ازدواج را به ورطه نابودی می کشاند.

۴) دخالت والدین
اگر زن یا شوهر به طور کامل از والدینشان جدا نشوند، احتمال بروز مشکل در زندگی زناشویی آنها وجود خواهد داشت. بعضی از والدین دوست ندارند فرزندشان پس از ازدواج از آنها دور شود و ترجیح می دهند که در کنارشان زندگی کند. آنها به این مسئله توجه ندارند که در این صورت ممکن است باعث به وجود آوردن مشکل در زندگی مشترک فرزندشان شوند.

۵) توقعات زیاد و بی جا
بسیاری از زوجین انتظار دارند که پس از ازدواج وارد یک سرزمین پر از شادی و خوشبختی شوند. آنها همیشه رویای قصر پریان را در سر می پرورانند، غافل از این که گاهی اوقات در زندگی زناشویی مشکلاتی پیش می آید که عرصه زندگی آنها را تنگ می کند.

۶) بحث و جدل
سخن ما با کسانی است که فضای خانه را با بحث و دعواهای خود مسموم می کنند و باعث رنجش و نگرانی طرف مقابل خود می شوند و او را از ادامه ی زندگی مشترک دلسرد می کنند. بدبینی و حسادت ، یکی از علل ایجاد جر و بحث زوجین است و خودبینی عامل دیگری است که باعث آزار رساندن به طرف مقابل می شود.

۷) اعتیاد
اعتیاد نه تنها باعث از هم پاشیدن زندگی مشترک می شود بلکه فرد را نیز از بین می برد. همیشه از مواد مخدر و مشروبات الکلی دوری کنید.

۸) خیانت و بی وفایی نسبت به همسر
ازدواج ، پیمان و تعهد بین دو نفر است و آنها را متعهد می سازد که تا آخر عمر به هم وفادار بمانند و در غم و شادی های زندگی، شریک یکدیگر باشند. متأسفانه بعضی از همسران به این تعهد پایدار نمی مانند و پس از مدتی از جاده درستی منحرف می شوند و به همسرشان خیانت می کنند و با این کار کتاب زندگی مشترکشان را برای همیشه می بندند.

۹) شکست در کار و تجارت
این مسئله به خصوص در مردان بسیار به چشم می خورد. اضطراب و نگرانی که به دنبال این شکست ایجاد می شود، باعث آشفته کردن کانون خانواده می شود.

۱۰) موفقیت در تجارت و کسب و کار
شاید خطر موفق شدن در تجارت یا به اصطلاح یک شبه پولدارشدن بیشتر از شکست در تجارت باشد. گاهی اوقات، ثروت یکباره ای که به طرف خانواده ها سرازیر می شود باعث دور شدن آنها از یکدیگر و منجر به مرگ زندگی مشترک می شود.

چگونه مشکلات زندگی خودراحل کنیم؟

به اعتقاد روان شناسان نگرش و برداشت افراد از رویدادها بسیار مهم و تعیین کننده است. ممکن است افراد، مشکلات مشابهی را در زندگی خود تجربه کنند امّا این که چه تحلیل و برداشتی از آن دارند، در حالات روانی آن ها بسیار مؤثر است. افرادی که نگرش منفی به زندگی دارند و همه چیز را تاریک و غیرقابل تحمّل می دانند، عملاً زندگی برای آن ها سخت و دشوار خواهد شد. از تعبیرات شما هم استفاده می شود که کلاً در مورد زندگی تان نگرش منفی دارید و احساس شکست و ناامیدی می کنید. 


شما باید باورهای نامعقول خود را شناسایی و اصلاح کنید. تنها در این صورت است که می توانید از زندگی خود لذت برده و به شادی و موفقیت راه یابید.
۱٫ یکی از عوامل ناراحتی های انسان و چیزی که زندگی را برای وی غیرقابل تحمّل می کند، «باید اندیشی» یا به قول کارن هورنای، حکومت بایدها است. به اعتقاد وی سه «باید» مولّد مشکلات اصلی انسان هستند:
الف. شرایط زندگی ام باید به نحوی باشد که به همة خواسته هایم برسم. در غیر این صورت زندگی برایم ارزشی ندارد.
ب. همه باید با من منصفانه برخورد کنند و احترام مرا نگه دارند.
ج. من باید تأیید دیگران را جلب کنم و در همة کارهایم موفق باشم.[۱] به احتمال زیاد شما هم انتظار دارید که از نظر اقتصادی مثل دیگران باشید و به همة خواسته ها و آرزوهای تان برسید، و در خانواده همه با شما خوب برخورد کنند. وقتی می بینید که مثل دیگران نیستید و یا کسی به شما چیزی می گوید، فوراً ناراحت می شوید و احساس شکست و ناامیدی می کنید.
بهترین راه حل این است که از «باید اندیشی»‌دست بردارید و نحوة نگرش خود را به حوادث و رویدادهای زندگی اصلاح کنید. این تفکرات خود را که «من باید در زندگی ام کاملاً موفق باشم»، «من از نظر اقتصادی باید هیچ مشکلی نداشته باشم»، «من باید خانه شخصی داشته باشم»، را اینگونه اصلاح کنید: «اگر چه من دوست دارم که در زندگی ام موفق باشم و از نظر اقتصادی هم مشکلی نداشته باشم، ولی شرایط همیشه بر وفق مراد من نیست.» وقتی ساختار تفکر شما عوض شد و «باید اندیشی» حالت انعطاف پذیر به خود گرفت، تاحدود زیادی مشکلات شما حلّ خواهد شد. زیرا در این صورت از نظر روحی آمادگی تحمّل مشکلات و سختی های زندگی را خواهید داشت.[۲]
۲٫ توقع و انتظارات بیش از حد از خود نداشته باشید؛ یکی از عواملی که زندگی را برای انسان سخت و غیرقابل تحمل می کند، داشتن انتظارات نابجا از خود و اطرافیان است. اگر شما توقع دارید که فوراً منزل شخصی داشته باشید و همسر شما شغل پُر درآمدی داشته باشد و خود را با دیگران مقایسه کنید، این کاملاً اشتباه است. شرایط زندگی هیچ دو نفری کاملاً مثل هم نیست. هرکسی شرایط خاص خود را دارد.
۳٫ به ابعاد مثبت زندگی خود نیز توجه داشته باشید؛ اگرچه شما از نظر اقتصادی دچار مشکلاتی هستید که شما را رنج می دهد و از این لحاظ وضعیت خود نامطلوبتر از دیگران می بینید، امّا توجه داشته باشید که جنبه های مثبتی نیز در زندگی شما وجود دارد که در دیگران نیست. نعمت سلامتی و روابط شایسته و حاکی از صمیمیت و محبت در خانوادة شما مورد غبطة بسیاری از کسانی است که از بیماری و اختلافات و روابط ناسالم در خانوادة خویش رنج می برند. شما باید خدا را شکر کنید که اگر از نظر اقتصادی مشکلاتی دارید، از نظر جسمی سالم هستید و مهر و صفا و صمیمیت در خانوادةتان موج می زند.
۴٫ مشکلات زندگی امتحان الهی است، باید با صبر و تحمّل از این آزمون موفق به در آیید؛ به ظاهر قضیه نگاه نکنید. به نتایج معنوی و آثار اخروی رویدادهای زندگی خویش نیز توجه داشته باشید. زندگی همیشه با رنج و مشکلات آمیخته است. و اساساً مشکلات در زندگی نوعی آزمون الهی است. خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ و… لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛[۳] شما را با اندکی از ترس، گرسنگی و آفت در مال ها و جان ها و میوه ها می آزماییم… تا معلوم گردد که چه کس عمل شایسته انجام می دهد».
در روایت نیز آمده است که: «ان الله اذا احبَّ عبداً غطَّهُ فی البلاء غطّاً؛[۴] خداوند وقتی بنده ای را دوست بدارد، او را با سختی ها و مشکلات مواجه می سازد» لذا می بینیم پیامبران و اولیای الهی بیش از دیگران در زندگی خود با مشکلات روبرو بوده اند.
از این منظر، سختی و مشکلات زندگی زمینة ترقّی و رشد معنوی است و باید شما خوشحال باشید که خداوند شما را شایستة این مقام دانسته است. هستند افرادی که هیچ مشکل اقتصادی ندارند و به ظاهر افراد خوشبخت به نظر می رسند امّا در واقع زندگی شان سراسر پوچ و بی معنا است و هیچ نتیجه و پاداش اخروی ندارند. از همین روز رسولخدا فرمود: «الفقر فخری».
۵٫ همیشه به خداوند توکل داشته باشید؛ نقش توکل در زندگی بسیار راهگشا است. انسان اگر واقعاً به خدا توکل نماید، خداوند مشکلات زندگی او را برطرف می کند. خداوند در قرآن می فرماید: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛[۵] هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کفایت می کند.» در روایت نیز آمده است که: «مَن توکَّلَ علی الله کفاهُ مئونتهُ و رزقَهُ من حیثُ لایحتسب؛[۶] کسی که بر خدا توکل کند، خداوند مخارج زندگی و رزق او را از جایی که گمان نمی رود، تأمین می کند».
۶٫ سعی کنید با کمک و مشورت دوستان زندگی خود را بهبود بخشید؛ انسان همیشه به مشورت دیگران نیازمند است. کسانی که در زندگی خود موفق هستند و در زمینه های مختلف پیشرفت داشته اند، در اثر تلاش خود و مشورت و نظرخواهی از دیگران بوده است.[۷]
توجه و دقت به مضمون این آیه روحیة امید را در انسان تقویت می کند: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً؛[۸] پس حتماً با سختی آسانی است، حتماً با سختی آسانی و گشایشی است».
معرفی کتاب:
۱٫ شهید مطهری، عدل الهی، انتشارات صدرا، ۱۳۷۳٫
۲٫ قاسم سبحانی فخر، انعکاس اعمال انسان در دنیا، انتشارات فیضیه، ۱۳۷۷٫
۳٫ روان شناسی رابطه ها، دکتر غلامعلی افروز، کتاب بسیار خوبی است.
۴٫ انصاریان، حسین، نظام خانواده در اسلام، چاپ دهم، (۱۳۷۹)، قم: انتشارات ام ابیها.

[۱] . آلبرت الیس، هیچ چیز نمی تواند ناراحتم کند، ترجمه: فیروزبخت و عرفانی، مؤسسه رسا، ۱۳۸۲، فصل ۸٫
[۲] . مصطفی شورکی، رهایی از افسردگی، انتشارات ارجمند، ۱۳۷۹، ص ۲۵ـ۳۰٫
[۳] . بقره، ۱۵۵٫
[۴] . محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۵، ص ۵۵٫
[۵] . طلاق، ۳٫
[۶] . محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج ۱۰، ص ۶۸۲٫
[۷] . سی وای چاری، مشاور لحظه ای شما، مهندس قادر، ارسباران، ۱۳۸۲، ص ۴۲ـ۴۹٫
[۸] . انشراح، ۵ و ۶٫

به مناسبت خجسته زادروز قطب عالم امکان حضرت مهدی(ع)

مسیر جاده خبر می دهد عبور تو را
دلم دوباره خبر می دهد ظهور تو را
بدون فاصله حس می کنم حضور تو را
به من مگو که نرفته چگونه باز آید
مسیر جاده خبر می دهد عبو تو را
کدام آینه در این زمانه ناقص نیست؟
که خوب جلوه دهد انعکاس نور تو را
شبی به سینه طوفانیم به صید بیا
مگر که لمس کنم رشته های تور تو را
من از زیارت ناحّیه خوب دانستم
شکسته است کسی شیشه غرور تو را


شاعر:رضا جعفری

عرفان‌های نوظهور

شاه بیت رمان های کوئیلو، تحقق افسانه شخصی است. افسانه شخصی به معنای آرزوها و رویاهای کودکی است که کوئیلو سعادت انسان را در گرو تحقق این آرزوها می داند. او به مخاطبان خود سفارش می کند برای رسیدن به آرزوهای کودکی و تحقق افسانه شخصی، باید جنگجو باشند

 پائولو کوئیلو یکی از رمان نویسان مشهور آمریکای لاتین در عصر حاضر است؛ آثار او با شمارگان بالا تاکنون به بیش از ۳۶ زبان دنیا ترجمه شده است و وی طرفداران فراوانی در کشورهای مختلف جهان از جمله ایران دارد.

چندی پیش در گفت وگویی با حجت الاسلام بهمن شریف زاده به بررسی مبانی فکری معنویت های نوپدید پرداختیم، که وی در آن گفت وگو آثار پائولو کوئیلو را در زمره مروجان عرفان های مدرن که مبتنی بر انسان محوری، دنیاگرایی و اباحه گرایی است، معرفی کرد.

آن گفت وگو واکنش هایی را در بین برخی از مخاطبان روزنامه برانگیخت و برخی از خوانندگان اظهار داشتند که آثار کوئیلو در میان مخاطبان ایرانی حتی اقشار مذهبی طرفداران بسیاری دارد او نویسنده محبوبی است و حجت الاسلام شریف زاده ناآگاهانه، وی را متهم به ترویج عرفان های مدرن که اتفاقا متضاد با عرفان اسلامی است، کرده است.

به همین دلیل خود را موظف دانستیم تا در گفت و گوی دیگری با بهمن شریف زاده که تاکنون کتاب ها و مقالات بسیاری درباره عرفان ها و معنویت های مدرن نوشته است، به طور خاص به بررسی مبانی فکری و محتوایی آثار کوئیلو بپردازیم تا مشخص شود آیا او و آثارش را می توان ترویج دهنده عرفان های مدرن دانست یا خیر. این گفت وگو هم اینک پیش روی شماست و البته باب نقد و بررسی و اظهارنظر درباره این موضوع همچنان باز.

* توجه ویژه کوئیلو به عرفان و معنویت در رمان هایش

حجت الاسلام شریف زاده با اشاره به این که علت فروش بالای کتاب های پائولو کوئیلو به ویژه در جامعه دینی ایران، توجه او به معنویت و عرفان است، می گوید: کتاب های پائولو تاکنون به بیش از ۳۶ زبان ترجمه شده است و با شمارگان بالا در بسیاری از کشورهای جهان چاپ و منتشر می شود و مخاطبان فراوانی آن هم در دنیای تشنه معنویت امروز دارد.

این در حالی است که به اعتقاد خیلی ها، کوئیلو به لحاظ رما ن نویسی فرد درجه یکی در میان رمان نویسان جهان محسوب نمی شود یعنی تکنیک رمان نویسی او چندان بالا نیست اما اشاعه فراوان آثار او و مخاطبان فراوانی که دارد، به دلیل محتوای رمان هایش است که عرفان و معنویت را در دل خود مطرح می کند.

* رمان های کوئیلو ترکیبی از عرفان های سرخ پوستی، شرقی و کابالاست

وی با بیان این که پائولو کوئیلو ترکیبی از عرفان های سرخ پوستی، شرقی و کابالا (یهودی) و حتی عناوین عرفان اسلامی را در رمان هایش مطرح می کند، می افزاید: کوئیلو در رمان هایش ملغمه ای از این نوع عرفان ها را در قالب رمان به مخاطبانش ارائه می کند به همین دلیل می توان او را در زمره افرادی قرار داد که معنویت های مدرن را ترویج می کنند.

وی با برشمردن مولفه های اصلی معنویت های مدرن یادآور می شود: از ویژگی های برجسته معنویت های مدرن، اباحه گری (لیبرالیسم)، دنیاگرایی (سکولاریسم) و انسان محوری (اومانیسم) است که این مبانی در رمان های کوئیلو به وضوح به چشم می خورد.

* افسانه شخصی و انسانی که باید جنگجو باشد

شاه بیت رمان های کوئیلو، تحقق افسانه شخصی است. افسانه شخصی به معنای آرزوها و رویاهای کودکی است که کوئیلو سعادت انسان را در گرو تحقق این آرزوها می داند. او به مخاطبان خود سفارش می کند برای رسیدن به آرزوهای کودکی و تحقق افسانه شخصی، باید جنگجو باشند. معنایی که او مطرح می کند (افسانه شخصی) یکی از اصطلاحات اصلی عرفان ساحری و عقاب است که این عرفان از شاخه های اساسی عرفان سرخ پوستی محسوب می شود.

کوئیلو اعتقاد دارد انسان باید جنگجو و بی باک باشد تا به سعادت دست یابد و لازمه جنگجو بودن این است که او به هیچ خط قرمزی پایبند نباشد و هیچ محدودیتی را نپذیرد، بلکه باید پا روی خطوط قرمز بگذارد و از آن ها عبور کند.

این خطوط قرمز می تواند هنجارهای دینی، اخلاقی یا قانونی باشد که انسان برای دست یافتن به سعادت باید هر چه را که مانع رسیدن او به آرزوهای شخصی اش است، کنار بگذارد. از نظر کوئیلو، ضوابط اخلاقی خانواده یا جامعه اگر مانعی برای رسیدن به آرزوهای شخصی است باید کنار گذاشته شود و انسان باید روی آن ها پا بگذارد والا نمی تواند به سعادت دست یابد.

ترس و عافیت طلبی در برابر این هنجارها مانع رسیدن به سعادت است. به این ترتیب پائولو سفارش به اباحه گری می کند، یعنی هر چه برای رسیدن به افسانه شخصی لازم است، روا و مباح است ولو این که ناهنجاری اخلاقی باشد پس اگر لازم است باید هنجارشکنی کرد.

لاابالی گری و اباحه گری هم ریشه در سکولاریزم دارد، چون انسان برای تحقق آرزوهای دنیایی اش مجاز است دست به هر کاری بزند و به هر راهی که به نظرش لازم است برود حتی اگر این راه منحرف کننده انسان و ناپسند باشد.

در رمان های گوناگون پائولو کوئیلو مبانی اباحه گری و سکولاریزم به وضوح به چشم می خورد.

* تفاوت اساسی عرفان های اسلامی با عرفان های مدرن

شریف زاده در پاسخ به این سوال که با توجه به این که عرفان هایی که کوئیلو در آثارش مطرح می کند، ترکیبی از عرفان های سرخ پوستی، شرقی و کابالاست، آیا مضامین عرفان اسلامی مانند عرفانی که مولانا به عنوان یک عارف مسلمان در آثارش مطرح می کند هم در آثار این رمان نویس آمریکای لاتین مطرح شده است؟ پاسخ می دهد: مضامین مقدسی مثل عشق، سعادت و وصال که در آثار عرفای مسلمان بر آن تاکید شده در آثار پائولو نیز مطرح شده است؛ همان طور که دیگر مضامین عرفان اسلامی نیز در مبانی عرفان های مدرن آمده است. بنابراین هم در آثار کوئیلو و هم در آثار دیگر نویسندگانی که عرفان های مدرن را ترویج می کنند مثل اوشو، دالایی لاما (رهبر بودائیان تبت) و کریشنامورتی این مضامین آمده است اما این دو عرفان تفاوت های اساسی با یکدیگر دارند.

وی به تفاوت های مهم و تامل انگیز عرفان اسلامی با عرفان های مدرن اشاره می کند و ادامه می دهد: نوع تحلیل و تفسیر این مبانی در این دو عرفان کاملا با یکدیگر متفاوت است به عنوان نمونه عشقی که در عرفان های مدرن مطرح می شود زمینی و دنیایی است اما عشق و وصال عرفان اسلامی، حقیقی است یا سعادتی که عرفان های مدرن مطرح می کنند مبتنی بر روا انگاری و اباحه گری است اما سعادت در عرفان اسلامی با محوریت شریعت معنا پیدا می کند و محور آن خداوند است.

* محور عرفان اسلامی خدا و محور عرفان های مدرن انسان است.

نکته مهمی که همه ما باید به آن توجه جدی کنیم و درصورت بی توجهی به آن بی گمان به بیراهه خواهیم رفت، این است که محور عرفان اسلامی خداوند و محور عرفان های مدرن انسان است و این مهم ترین تفاوت عرفان دینی و عرفان های مدرن است براساس مبانی اومانیستی عرفان های مدرن، انسان خود محور هستی و امور است و همه چیز حول محور او معنا می یابد. این نقطه آغاز انحراف عرفان های مدرن است که در ادامه به سکولاریزم و لیبرالیزم می انجامد.

بنابراین عرفان اسلامی در عناوین با عرفان های مدرن تعارضی ندارد؛ تفاوت و تعارض اصلی در مبانی و نوع نگاه این دو عرفان است، مبانی معنویت های مدرن اومانیزم (انسان محوری) سکولاریزم (دنیاگرایی) لیبرالیزم (اباحه گرایی) است که مهم ترین مبانی عرفان های مدرن را تشکیل می دهد.

* در عرفان های مدرن انسان تعیین کننده نوع سیر و سلوک عرفانی است، نه خداوند

براساس مبانی اومانیزم که یکی از اصول مهم عرفان های مدرن است انسان خود نوع حرکت و سیر و سلوک معنوی و عرفانی اش را تعیین می کند و برای صعود و تعالی معنوی اش، خود نقشه می کشد و مسیر را طراحی می کند. خود مروجان این عرفان ها هم مدعی نیستند که وحیانی و الهی اند. در حالی که عرفان اسلامی خدامحور است و این عرفان الهی و وحیانی است، براساس این عرفان خدا باید برنامه صعود و حرکت معنوی ما را تعیین کند و در چارچوبی که شرع مشخص کرده است حرکت می کنیم.

اگر عارفی توصیه معنوی به دیگران می کند، براساس اعتقادات اسلامی ما، آن سفارش باید متکی و متصل به شریعت و دین باشد وگرنه ما آن حرف را نمی پذیریم و معتقدیم باید خدا، پیامبر(ص) یا ائمه(ع) آن را گفته باشند یا به طریقی آن حرف باید به شریعت متصل باشد و تمام این موارد نشان می دهد که عرفان اسلامی خدامحور است.

* 40 هزار فرقه در حال حاضر و جود دارند

البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که این سخنان به معنای آن نیست که همه معنویت های مدرن خدا را قبول ندارند اتفاقا خیلی از این معنویت ها خدا را هم باور دارند ولی او را سرپرست و متولی و محور زندگی انسان نمی دانند البته که برخی هم از اساس خدا را باور ندارند. اما هر دوگروه انسان را محور هستی می دانند لذا الان در جهان بیش از ۴۰هزار فرقه وجود دارد؛ به یقین این ۴۰هزار فرقه وحی نشده است. مروجان آن ها هم ادعا ندارند که فرقه آن ها وحیانی است: بلکه می گویند رهبر و بزرگ فرقه ما این گونه ضمیرش روشن شده و این طرح را برای سلوک معنوی ما ارائه کرده است. به همین دلیل است که آن ها از عشق و سعادت حرف می زنند همان حرف هایی که عطار، مولانا و ابن عربی و بقیه عرفا گفته اند. اما این حرف ها ریشه در اومانیزم دارد و عرفان دینی محوریتش با خداوند است.

* دنیاگرایی و اهداف ماتریالیستی

وی دنیاگرایی را دومین تفاوت مهم عرفان اسلامی و عرفان های مدرن می داند و معتقد است: وقتی انسان محور عرفان های مدرن شد، این انسان محوری به سکولاریزم یعنی دنیاگرایی منجر می شود.

اهداف این معنویت ها ماتریالیستی است. آرامش، شادزیستن، قدرت ماورایی و درمان گری اهداف اصلی این عرفان هاست.

درمان گری به ویژه در عرفان های سرخ پوستی زیاد مطرح می شود اصلا اساس عرفان های سرخ پوستی درمان های جسمی است.

* وصال الهی مهم ترین هدف عرفان اسلامی است

اما در عرفان اسلامی این امور یعنی شادی، آرامش و... پسندیده است اما هدف و مقصد نیست، سالک طی مسیر سیر و سلوک به این امور دست می یابد ولی هدف و غایت اصلی وی وصال الهی است، وصل به خدا و نیل به عشق الهی و از همه مهم تر بندگی الهی که مهم ترین هدف عرفان اسلامی است. عرفان اسلامی می کوشد در نهایت انسان را به بندگی خدا برساند تا او بنده شایسته و عاشقی برای خداوند باشد و خودش را در برابر خدا فراموش کند. مقامی که در عرفان اسلامی به آن وصال حق می گویند.

اما در عرفان های مدرن وصال الهی هدف و غایت نیست. انسان محوریت دارد و هدف آرامش و شادی زیستن و... است. مثلا دالایی لاما هدف اصلی عرفانش را شاد زیستن مطرح می کند و خودش هم به توپ شادی معروف است.

در عرفان های سرخ پوستی هدف درمان است. انرژی درمانی وفرا درمانی در این نوع عرفان ها مطرح می شود مثلا عرفان کیهانی یا عرفان حلقه که زیر مجموعه عرفان های سرخ پوستی است بحث های درمانی را مطرح می کنند. کسب قدرت هم هدف اصلی عرفان کابالا است که از طریق جادو واحضار روح و... به دست می آید، قدرت روح هدف این عرفان است که فرد به واسطه آن امور خارق العاده و عجیب و غریب انجام می دهد ذهن خوانی، تله پاتی و... جزو آن هاست. شریف زاده با اشاره به این که اگرچه مبانی عرفان های سرخ پوستی، کابالا، شرقی و حتی اسلامی در آثار کوئیلو آمده اما تمرکز اصلی وی بر عرفان های سرخ پوستی و هدف آن یعنی درمان گری است، یادآور می شود: البته او بر آرامش که جزو مبانی مشترک همه عرفان های مدرن است تاکید ویژه دارد.

در رمان های کوئیلو به عنوان نمونه در کتاب کیمیاگر سیر و سلوکی مطرح می شود که برخی از مبانی آن در عرفان اسلامی هم وجود دارد. در کیمیاگر چوپانی به تصویر کشیده می شود که مثل یک سالک مسیری را طی می کندو ناخودآگاه عرفان مولانا را در ذهن تداعی می کند و احتمالا به همین دلیل خیلی از افراد جامعه اسلامی ما حتی آدم های مذهبی به سوی آثار او گرایش دارند اما باید دید قهرمان کوئیلو این مسیر را بر اساس چه مبانی طی می کند و در نهایت به چه مقصدی می رسد.

* وصال در چارچوب شریعت

در عرفان اسلامی گفته می شود رسیدن و وصال باید در جاده شریعت باشد یعنی سالک به هر مقصدی که می خواهد برسد باید از مسیر بایدها و نبایدهای دینی عبور کند و باید به دستورات و واجبات و محرمات دینی عمل شود. در حالی که اباحه گری به عنوان یکی از ستون های اصلی عرفان های مدرن درست در مقابل این تفکر عرفان اسلامی قرار دارد و معتقد است هدف مهم است و وسیله را توجیه می کند یعنی انسان مجاز است از هر راهی و با هر وسیله ای به هدفش نایل شود و رواست انسان برای رسیدن به اهداف خودش دست به هر کاری بزند ولو این که شرع گفته باشد آن عمل حرام است که این به معنای لیبرالیزم است.

وقتی خدا محور نباشد، غایات هم کسب شادی و آرامش و قدرت و... باشد نتیجه این می شود که بایدها و نبایدهای شرعی اهمیت خود را از دست می دهند، چون خدا تبیین کننده و طراح نقشه راه نیست که انسان خود را ملزم به رعایت بایدها و نبایدها بداند، بلکه چون خود انسان نقشه را طراحی می کند هر چه به ذهن او رسید و از نظر او درست بود، می تواند انجام دهد و رواست و این دقیقا همان چیزی است که کوئیلو در رمان های خودش می گوید و تاکید می کند که برای رسیدن به افسانه شخصی انسان می تواند هر راهی را برود.

* سکولاریزم و دنیاگرایی در آثار کوئیلو

حالا این که افسانه شخصی چیست و به چه مسیری ختم می شود، بحث را به سکولاریزم یعنی دنیاگرایی می رساند. افسانه شخصی، غایات دنیایی را به انسان معرفی می کند.

به همین دلیل می بینیم در یکی از رمان های کوئیلو، افسانه شخصی پادشاه و ملکه شدن است. در یکی دیگر از آثار او ازدواج غایت قهرمان داستان است یعنی چیزی که افسانه شخصی او بوده است. در کتاب دیگر ثروتمند شدن و... کوئیلو غیرمستقیم سعادت انسان و مستقیم غایت او را رسیدن به این امور که به اصطلاح او افسانه شخصی انسان است معرفی می کند که این مبانی یعنی سکولاریزم انسان را مجاز می داند که برای رسیدن به این امور هر کاری را انجام بدهد و از هر ابزاری استفاده کند چون هیچ خط قرمزی وجود ندارد و لازم نیست انسان در مسیری که دین یا جامعه تعیین کرده است حرکت کند و این به معنای لیبرالیزم یا اباحه گری است.

* عرفان اسلامی با عرفان های مدرن در سطح جامعه اسلامی مشتبه شده است

شریف زاده با بیان این که آثار کوئیلو بین همه اقشار جامعه ایران حتی افراد مذهبی طرفدار دارد و این به دلیل ناآگاهی آن ها از عرفان اسلامی و شریعت اسلام است، اظهار می دارد: من در کتابخانه های مساجد هم رمان های کوئیلو را با همین مضامین که برای شما توضیح دادم، دیده ام ولی متاسفم که عرفان اسلامی و مبانی آن هنوز در سطح جامعه ما تحلیل و بررسی نشده و تفاوت های عرفان اسلامی و عرفان های مدرن مطرح نشده است. خلاءهای بسیار دیگری هم وجود دارد ولی متاسفانه درباره آن روشنگری نشده است. به دلیل اطلاعات اندک افراد جامعه ما، عرفان های مدرن که مبانی متضاد با اسلام دارد حتی توسط افراد مذهبی با عرفان اسلامی مشتبه می شود، حرف های کوئیلو با حرف های مولانا یکسان انگاشته می شود در حالی که مبانی و غایات این دو عرفان کاملا متفاوت و متضاد است درست است که عشق و سعادت و آرامش و نگاه مثبت به زندگی و... عناوین مشترک این دو عرفان است ولی نوع نگاه و نگرش و مبانی فکری این دو عرفان از زمین تا آسمان با یکدیگرتفاوت دارند.

* برخی از افراد مذهبی با شیوه عرفان نو ظهور، اذکار اسلامی را می گویند

حجت الاسلام شریف زاده می گوید: ما مسلمان ها معتقدیم فقط با یاد خدا دل ها آرام می گیرد اما نمی دانیم که خدا را باید چگونه یاد کنیم تا دل هایمان آرام گیرد. ما از ذکر فقط آداب ظاهری آن را بلدیم و می شناسیم؛ به این معنا که چه چیزی را چند بار و چه زمانی و چطور بگوییم و همه تمرکز ما هم روی این است که نتایج این ذکر گفتن ها چیست. به عنوان مثال، به ما می گویند روزی ۵ مرتبه بعد از نماز، فلان ذکر را بگویید. تمام توجه ما به گفتن ذکر است در حالی که این رفتار انسان را آرام نمی کند. ذکر در اصل مربوط به قلب انسان است و تا قلب انسان ذاکر نشود انسان به آرامش نمی رسد. ما نمی دانیم این رفتار زبانی را چطور به ذهن و آن گاه به قلب برسانیم. رساندن ذکر به ذهن و سپس به قلب روش و شیوه ای دارد که ما مسلمان ها این شیوه و مهارت را بلد نیستیم. این در حالی است که در معنویت های نوظهور با مهارت خاصی به افراد می آموزند که چگونه و با چه روشی در چه فضایی و با تمرکز لفظی را تکرار کنند و در هنگام گفتن آن الفاظ چه مهارت هایی را انجام دهند تا ذهن به یک خلسه دست یابد و آرام شود. آن چه در عرفان های مدرن آموزش داده می شود رساندن مبانی و الفاظ مورد نظر به ذهن است نه به قلب. در حالی که در عرفان اسلامی ذکر را باید به قلب رساند. وقتی افراد پیرو عرفان های مدرن این الفاظ و معانی را به ذهن می رسانند به یک آرامش نسبی دست می یابند حتی برخی از افراد مذهبی هم تحت تاثیر این عرفان ها و به خصوص شیوه و روش آن قرار گرفته اند و گرایش آن ها به تی ام بیشتر از ذکر است. جالب است که گاهی برخی از همین افراد مذهبی با شیوه و مهارت عرفان مدرن، اذکار اسلامی را می گویند. یعنی دقیقا به شیوه آن ها تمرکز می کنند، در فضا و شرایط خاصی قرار می گیرند و به جای تکرار الفاظ آ ن ها، اذکار دینی و اسلامی را به کار می برند و با شیوه تی ام این اذکار را وارد فضای ذهن می کنند. به نظر من اهل ایمان ما در این مسئله دچار تعارض شده اند. از طرفی قرآن می خوانند که گفته است: «الا بذکرالله تطمئن القلوب»؛ از طرفی می بینند با گفتن این ذکرها آرام نمی شوند چون شیوه و روش رساندن آن را به قلبشان را بلد نیستند. به همین دلیل تی ام را با اذکار قرآنی انجام می دهند. در حالی که تی ام با ذکر ربطی ندارد چون تی ام مربوط به ذهن است و ذکر فراتر از ذهن باید به قلب برسد. تی ام ربطی به حوزه دل یعنی احساسات انسان ندارد. دوست داشتن، محبت و عشق در تی ام معنا ندارد و آرامشی که افراد به واسطه آن کسب می کنند، قلبی نیست و به محض این که ذهن انسان درگیر شد از بین می رود. در حالی که اگر ذکر وارد قلب انسان شود و طبق آموزه های اسلامی بغض ها و کینه ها و حسادت ها از قلب انسان بیرون برود، انسان به یک آرامش عمیق و ماندگار دست می یابد. بر اساس عرفان اسلامی مسلمان باید ذکر را به دل و قلبش برساند، علت این که این قدر در آموزه های اسلامی تاکید شده است که مثلا در نماز حضور قلب داشته باشید و با تمام وجودتان و با تمرکز نماز بخوانید، به همین دلیل است که آن اذکار به قلب انسان برسد و او را به آرامش برساند، چون «الا بذکر الله تطمئن القلوب». 

 

منبع :(مرکز هم اندیشی استادان و نخبگان دانشگاهی)

جوانیم فدای تو جوان آل پیغمبر... (روز جوان مبارک باد )

میلاد حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان مبارک باد

  زندگی نامه حضرت علی اکبر(ع)...
امام حسین(ع) فرمود: والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت کند نام همه ی آنها را علی می گذارم...
حضرت علی اکبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود. پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد.
ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت کرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.
بلکه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است که جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است.
نقل است روزی علی اکبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او می برد، در آخر والی مدینه از علی اکبرسئوال کرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوک؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اکبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت کند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.
درباره شخصیت علی اکبر(ع) گفته شد، که وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود. در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در کتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی که علی اکبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب کرد و فرمود:« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می کردیم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.این قول مبتنی بر این است که وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذکر کرده اند، وی در مکتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و کوفه تربیت و رشد و کمال یافت.
امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن و معارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یک انسان کامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
به هر روی علی اکبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می کند: هنگامی که اباعبد الله الحسین علیه السلام در کاروان خود حرکت به سمت کربلا می کرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مکاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت که خارج شد استرجاع کرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اکبر(ع) در کنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده کلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این کاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اکبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اکبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باکی نداریم،
گفتنی است، با این که حضرت علی اکبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نکرد، بلکه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:
أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی یا لنبیّ
أضربکَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ
وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحکُمُ فینا ابنُ الدّعی
وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیکَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. علی اکبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاکت رسانید و سرانجاممرّه بن منقذ عبدی بر فرق مبارکش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا کرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.
امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناک و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی که سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدک العفا فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا
در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.اما از این که وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا کوچک تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده که دلالت دارد بر این که وی از جهت سن کوچک تر از علی اکبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: کان لی اخ یقال له علیّ اکبر منّی قتله الناس ...
مقبره حضرت علی اکبر علیه السلام در کربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از و علی علی ابن الحسین ، آقا علی اکبر علیه السلام می باشد.

فضائل حضرت على اکبر(ع)

 الف: شباهت او به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله
این جوان خوش سیما در طاقت زبان و زیبایى صورت و سیرت و خلقه اشبه‏ترین مردم به رسول خدا بود که جامع همه کمالات و صفات حسنه و اخلاق نیکو مى‏ باشد.
لیکن درباره اخلاق پیامبر صلى الله علیه وآله مى‏فرماید:
اِنّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ.
همانا تو داراى اخلاق عظیم و برجسته‏اى هستى.
و حضرت على اکبر علیه السلام در جمیع صفات و اخلاق چون پیامبر بود و پدر بزرگوارش درباره‏ى او مى‏فرمودند:
«اللّهُمَّ اشهَد فَقَد بَرزالیهم غُلامٌ اَشبَهُ الناسِ وَ خلقاً و مَنطقاً بِرسولِکَ‏صلى الله علیه وآله و کُنّا اِذا اشتقنا الى نَبیّک نَظَرنا الیهِ .خدایا گواه باش جوانى که در خلقت و سیرت و گفتار شبیه ترن مردم به پیامبرت بود به جنگ این مردم رفت و ما هرگاه به دیدن پیامبرت مشتاق مى‏شدیم به این جوان نگاه مى‏کردیم.  
ب: عصمت آن بزرگوار
عصمت همانند عدالت داراى درجات متفاوت است و هیچ کس به درجه چهارده معصوم نمى
‏رسد لکن خداوند مقام عصمت را به حضرت على اکبر لطف فرموده‏اند .«صلى اللَّه عَلیکَ و عَلى عِترتِکَ و اهلِ بَیتکَ و ابائِک و ابناءِک و اُمَّهاتِکَ الاخیار الا برار الذینَ اذهَبَ اللَّهُ عنهُمُ الرِجسَ و طَهَّرهُم تطهیرا.»
که دورى از رجس همان عصمت است اما آنچه دال بر مطلب است زیارت رجبیه امام حسین(ع) مى
باشد که محدث قمى در مفاتیح نقل کرده است: آنگه به سوى قبر على بن الحسین علیه السلام برو و نزد قبر آن جناب بایست و «السلام علیکَ ایها الصدیقُ الطیّبُ الزَّکىُّ الحبیبُ المقَّربُ وابن ریحانةِ رسول اللَّه و جَعلکَ مِن اهل البیت الذیت اذهَبَ اللَّه عنهم الرجس وَ طهَّرَهُم تطهیراً.که خداوند آن بزرگوار را از اهل عصمت قرار داد. کلمه طیبه و زکى را نیز مى‏توان موید عصمت دانست . 
ج: صفات آن سرور  
حضرت على اکبر داراى صفات جلال و جمال و ملکات نیکو بود و به عالم ملکوت وصل بود دو حدیث از مرحوم سیدبن طاووس و شیخ مفید در طى طریق کربلا نقل کردیم که پدر بزرگوارش گفت: أَفَسَلنا عَلَى الحَقِ ؛ آیا ما بر حق نیستیم ؟
حضرت فرمودند: بلى، گفت: اِذاً لا نبالى بالموتِ. حال که چنین است از مرگ باکى نداریم.
 
د: شجاعت  
آن بزرگوار شجاعت را از على مرتضى علیه السلام به ارث برده بود .
علامه مجلسى نقل مى‏کند؛ آن حضرت به هر جانب روى مى‏آورد گروهى را به خاک هلاکت مى‏افکند .
فَلَم یَزَل یُقاتِلُ حتّى ضَجَّ الناسُ مِن کَثَرةِ مَن قَتَلَ منهُم وَ رُوِىَ أنّه قَتَلَ عَلى عَطَشِهِ مأةً و عِشرین رُجلاًثم رَجَعَ الى ابیهِ...فَلَم یَزَل یُقاتِلُ حتّى قَتل تمام المأقَین....
بقدرى از آن لشگر کُشت که از کثرت کشته به شیون آمدند و روایت شده؛ على اکبر(ع) با آنکه تشنه بود 120 نفر را کشت آنگاه نزد پدر بازگشت دوباره به میدان آمد و آنقدر جنگید تا کشته‏ها به دویست نفر رسید.  

تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت...
حماسه از چشم های تو آغاز می شود در روزی داغ و خون آلود.
رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی.
امروز می آیی؛ عَلَم عشق بر دوشت، با نشانه ای از آن سوی آسمان، و زمین با خنده های نخستینت، شکفتن آغاز می کند.
در وجودت تکه ای از بهشت جا مانده است؛ آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می تراود.روشنای چهره ات با اُفق های دور و درخشان نسبت دارد. ریشه ات از مقدم ترین رودخانه آب می خورد.
نخل ها، پیش قامتت کوچک می نمایند، ای بزرگِ دوست داشتنی!نامت از دهان زمین نمی افتد.
آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید، همبازی کودکی ات و عشق، همسفره همیشگی توست.
قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان می خورند.
پرندگان، چشم بر قانون رهایی ات دوخته اند.
می آیی و پنجه در پنجه کوه می افکنی و فرو می ریزی اش.
می آیی و از جای گام های سپیدت، درختانی از آینه قد می کشند.
بر اسب که می نشینی، بارانی از ستاره باریدن می گیرد.
مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان می ریزد.
تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت.
آئینت جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام آنان می اندازد که نفس های شیعه را بریده بریده می خواهند.در آغوش باران زاده شده ای و از سینه بهار، شیر نوشیده ای.
از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب.
کوهستان ها، هوای پاک نفس هایت را به عاریت گرفته اند.
شاعرانه ترین واژه ها، شعر بلند حماسه ات را سرودن نمی توانند. محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا می درخشد.
لب های ترک خورده ات، سال هاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است.
صفحات آن ظهر سرخ را که ورق می زنم، ردّ نگاه های پر هیبت توست که بر جا میخکوبم می کند. تو اردیبهشت فصل های جهانی. 
خاکستری ترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا می دارد.
امروز می آیی و ما فانوس های عاشقی در دست، میلاد خجسته ات را نور می پاشیم.
می آیی و چکاوکان روشنی، روز آمدنت را به ترانه می نشینند و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز می خوانند. 
نکته هایی از جوانی 
جوانی، رفعتی از اوج و کرانه ای از سبزینه های تلاش و کوشش و کشش است.
جوانی، فریاد پاک ترین لحظه های زندگانی، فصل خوب شکفتن، هنگامه طلوع قلب مبارک یک انسان است.
جوانی، فصل بهاران زندگانی است و شب چراغ راه تپش و پویش.
جوانی، بهترین فرصت آدمی برای پس انداز تمام خوش بختی های جهان است.
جوانی، هنگامه پرتاب پیکان آرزوهاست به سوی هدف خواستن.
جوانی، غزال تیزپای سعادت است به شرط آنکه در کمند صیادان غفلت و غرور گرفتار نشود.
جوانی، چشمه ای است که همه آرزوها از آن سرازیر می شود.
جوانی، گم شده ای است که پیران به دنبال آن می گردند.
جوانی، گلی است که جز یک دفعه در بهار عمر شکفته نمی شود.
جوانی چون فرشته ای پاک، چون قهرمانی دلیر و بی باک، چون شاهزاده ای سربلند و چون طاووسی خودپسند است. 

چند حدیث
ای اباذر! هیچ جوانی به خاطر خدا، دنیا و سرگرمی های آن را کنار نگذاشت و جوانی خویش را در راه طاعت خدای پیر نکرد، جز اینکه خداوند پاداش 72 صدیق بسیار راست گو را به او عطا فرماید. (پیامبراعظم صلی الله علیه و آله )

خداوند دوست دار جوانی است که جوانی اش را به اطاعت خداوند می گذراند. (پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ) 
ایام جوانی
در بین فصول، بهار از زیبایی و جاذبه کم نظیری برخوردار است. بهار فصل سرسبزی، شکفتن و تازگی است. فصلی که طبیعت قشنگ ترین جامه را بر تن می کند و جلوه خاصی به خود می گیرد و چه خوب گفته اند که جوانی بهار عمر آدمی است؛ چرا که جوانْ سرشار از شادابی و نشاط است. دوره جوانی رسیدن به مرتفع ترین منازل زندگی است. در دیدگاه جوان مناظر زیبا و چشم اندازهای مطبوع و دل پسند بسیار است. روح او لبریز از آرزوها و سرشار از عشق و امید است، این ایام پرفروغ ترین دوران زندگی است. دوران شادمانی، دوران کوشش و شور و هیجان است. جوان می تواند طعم و عطر این دوره را با چشیدن بهترین فکری کامل کند و این طعم مطبوع را تا پایان عمر حفظ کند. 

سفارش پیامبر)ص) درباره جوان
آنچه مسلم است دوران جوانی دوران اضطراب ها، تزلزل ها و احساسات تند است دوران پرفراز و نشیبِ شادی ها و غم ها، سختی ها و آسانی ها، و پیروزی ها و شکست هاست، دوران کنجکاوی ها و یافتن پاسخ چراها، دوران استقلال طلبی و در عین حال شکوفایی است. دورانی که هم جنبه مثبت دارد و هم جنبه منفی. از این روست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: به شما درباره جوانان و نوجوانان به نیکی سفارش می کنم؛ زیرا آنها دلی رقیق تر و قلبی فضیلت پذیر دارند. زمانی که خداوند مرا به پیامبری برگزید تا مردم را به رحمت الهی بشارت دهم و از عذابش بترسانم، جوانان سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان محبت بستند، ولی پیران مخالفت کردند و از قبول دعوتم سر باز زدند. 

جوان کیست؟
جوان کسی است که مرحله ای به نام بلوغ را پشت سر گذاشته و تغییری کلی پیدا کرده است،؛ زیرا از دنیای بدون دغدغه کودکی خارج و به دنیای پرمسئولیت بزرگسالی وارد شده است. جوان شخصی است که دوره پستی و ناتوانی کودکی را پشت سرگذاشته و دوره سستی و ناتوانی دیگری به نام پیری را پیش رو دارد. لذا بهترین، فعال ترین و شاداب ترین دوره عمر هر انسانی دوره جوانی است. 
جوان و اندیشه
ای عزیزِ جوان، اندیشه به مانند آسیابی است که اگر گندم در آن بریزند آرد می دهد و اگر کلوخ در آن بریزند گرد و خاک می دهد و اگر هیچ نریزند، چون آسیاب دایم در حرکت است؛ خود را می ساید و از بین می برد و وجود اندیشه لغو می شود. ندانسته فکر کردن و ندانسته تصمیم گرفتن و عمل کردن موجب از بین رفتن کارآیی و ارزش اندیشه می شود. جوانان باید با علم صحیح و آگاهی کامل آینده خود را بسازند و اندیشه را با اهمیت و حیاتی و نه ساده و کم اهمیت تلقی کنند.
جوان و الگوپذیری 
عدم آگاهی نسبت به پدیده های اجتماعی و عدم شناخت جوان نسبت به خود و کمال خویش و نبودِ الگوهای پذیرفتنی و وجود الگوهای نامناسب سبب انحراف جوان به سوی مکاتب فکری منحرف و پیروی از آنها می شود و به این ترتیب جوان از اصل خویش دور می شود. 

 جوان و پیروی از مردان خدا 
زمانی که مربیان الهی هدف مقدس خود را، که دهوت به خداپرستی بود، به مردم عرضه می داشتند و مردم را به آیین حق می خواندند، بیشتر کسانی که گِردشان جمع می شدند و دعوتشان را صمیمانه اجابت می کردند جوانان بودند؛ چرا که جوانان سخنان پیامبران را موافق الهام فطری و ندای وجدانی خود می یافتند و آنان را بهترین پاسخگو برای تمنای فضیلت دوستی خویش می دیدند. جوانان با پیروی از مردان الهی، عالی ترین خواهش فطری ـ انسانی خود را ارضا می کردند و از این راه موجبات خوشبختی مادی و معنوی خویش را فراهم می ساختند. 

جوان و آزادی
از تمایلات سوزانی که با فرا رسیدن دوران جوانی با شدت و نیروی فراوان در نهاد جوانان بیدار می شود و آنان را مجذوب خود می سازد، خواهش آزادی است. انگیزه های جوانی مانند بادی است که برای راندن کشتی سودمند است، اما نباید بادبان کشتی را به حال خود واگذارشت و گرنه آدمی را با خود خواهد کشانید. آزادی بر اساس احساسات، آدمی خواری می کشاند و آزادی بر اساس عقل آدمی را با عزت و کمال هم پیمان می کند. محدود کردن تمنیات و خواهش های نفسانی شرط آزادی عاقلانه، و ثمره آن رسیدن به کمال است. 
 جوان و فضیلت خواهی 
روح جوان خوبی ها را زودتر می پذیرد و به صفات انسانی سریع تر می گراید. امام صادق علیه السلام به یکی از دوستان خود به نام ابی جعفر احول که به نشر تعالیم اسلام مشغول بود، فرمود: تبلیغ خود را به نسل جوان معطوف دار؛ زیرا جوانان زودتر حق را می پذیرند و سریع تر به خیر و صلاح می گرایند. در این حدیث، امام صادق علیه السلام به صفای باطن و فضیلت خواهی نسل جوان تصریح فرمودند و این مطلب اشاره به این دارد که در ایام جوانی میل به فضیلت خواهی در جوانان بیدار می شود. 
جوان و رفاقت 
انسان ها در تمام ادوار زندگی نیازمند دوستی با دیگرانند. آدمی از داشتن همدمی یک دل، احساس مَسرّت می کند و این احساس در جوانان بیشتر است. انتخاب دوست، برای نسل جوان از اساسی ترین مسائل است و دوستان دوران جوانی نقش موثری در خلق و خوی او دارند. دوستی بر اساس عقل و ایمان و مصاحبت با افراد پاک ضمیر آدمی را به کمال می رساند و از دست دادن آن همچون از دست دادن اعضای بدن است، همچنان که دوستی بر اساس احساس و مصاحبت با فرد فاسد، طبیعت آدمی را ناخودآگاه منحرف می سازد و روح شیطانی را جای گزین روح الهی می کند. پیامبر اسلام برای نسل جوان اهمیت ویژه ای قایل بودندو در کشور کوچک و نوبنیاد خود از جوانان برای کارهای حساس مملکتی استفاده می کردندو جوانان شایسته حمایت می کردند. مصعب بن عمیر در ایام قبل از هجرت، شیفته سخنان آن حضرت شد و به شرف مسلمانی نایل آمد. در آن روزگار دو تن از محترمان مدینه به نام های اسعد بن زراره و ذکوان بن عبدقیس از آن حضرت درخواست کردند نماینده ای از جانب خود به مدینه بفرستد، حضرت مصعب بن عمیر را، که جوان نورسی بود، به مدینه فرستاد و او با حرارت و نیروی ایمان و با شور و هیجان جوانی و در کمال خلوص و جدیت کار خود را آغاز کرد.
 

جوانی در نگاه ائمه اطهار علیهم السلام 
 امامان علیهم السلام جوانی را از نعمت های پر ارج الهی و از سرمایه های بزرگ برای رسیدن به سعادت بشر شناخته اند. تا آن جا که امام علی علیه السلام جوانی را هم ردیف صحت و سلامت آورده اند و در اهمّیمت آن فرموده اند: تنها هنگام فقدان جوانی می توان به ارزش آن پی برد، همچنان که هنگام بیماری می توان به ارزش تندرستی پی برد. 

نیروی جوانی 
مزارع سرسبز و خرم با کوشش جوانان آباد است، چرخ های عظیم صنایع با نیروی قوی جوان در حرکت است، ذخایر طبیعی که در اعماق معادن نهفته است با همت نسل جوان استخراج می شود، پایه های اقتصاد کشورها به نیروی فعال جوانان استوار است، دفاع از مرزها و حفظ استقلال و امنیت ممالک بر عهده نسل جوان است و در نهایت صعود به بالاترین قله های کمال به دست توانای جوان میسر می شود. 

فرماندار جوان 
پس از فتح مکه طولی نکشید که جنگ صفین پیش آمد و پیامبر و سربازانش ناگزیر از مکه خارج شدند و حضرت در غیاب خود نماینده ای از جانب خود به عنوان فرماندار مکه ـ که به تازگی از دست مشرکان خارج شده بود ـ تعیین فرمود. پیامبر از بین تمامی اصحاب، جوان 21 ساله ای را به این مقام والا برگزید. انتصاب آن جوان به چنین مقامی باعث رنجش خاطر بزرگان مکه شد، اما پیامبر در جمله کوتاهی پاسخ دادند که هیچ کس جوانیِ عتاب بن اسیر را اساس اعتراض قرار ندهد؛ زیرا ملاکِ فضیلت سن و سال نیست، بلکه میزان، فضیلت و کمال معنوی است.  
 جوان از نگاه امام  
جوانان ایران اسلامی در نظر امام رحمهم الله مایه فخر و مباهاتند و ذخایر عظیم مملکت به حساب می آیند. امام از جوانان غیور ایرانی که ملت ایران را در صحنه های گوناگون سرافراز کرده اند، احساس غرور می کنند و به آنان حسرت می برند. آنچه که ذهن امام را نسبت به جوانان مسلمان ایرانی معطوف داشته است مسأله اسلام و شناخت و حفظ آن است. لذا در این باره می فرماید: بر شما جوانان ارزنده اسلام، که مایه امید مسلمین هستید، لازم است که ملت ها را آگاه سازید و نقشه های دشمنان را نقش بر آب کنید.
  
جوان و المپیاد  
در یک جمله باید گفت جوانان در المپیادها حماسه علمی می آفرینند و می توان بی مبالغه گفت که جوانان ایران اسلامی فرزانگانی هستند که با کمی سن، گویا سال ها تجربه علمی اندوخته اند که این چنین در عرصه رقابت های علمی می درخشند. عامل این پیروزی ها بنا به گفته این عزیزان در سه چیز خلاصه می شود: اول معنویت و دل دادن به خدا و یاری جستن از او، دوم تعلیم و تربیت صحیح والدین و دعای خیر آنها و سوم معلمان دلسوز و فداکاری که پرتوی علم را در ذهن دانش آموزان می تابانند. 

جوان و تفریح 
تفریح از مسائلی است که آیین اسلام همواره به آن اهمیت داده است. امام علی علیه السلام می فرماید: شادمانی باعث بهجت و انبساط روح و مایه نشاط است. جوان نیروی قدرتمندی در وجود خود دارد که در عرصه های گوناگون از آن استفاده می کند و برای سازماندهی این نیروی با ارزش نیاز به تفریح و پرکردن اوقات فراغت دارد. 

جوان و مشکلات جامعه 
جوانان به خوبی نشان داده اند که قدرت رفع دشواری ها و مشکلات اجتماعی را دارند و اگر از انرژی آنها به طرز صحیح استفاده شود، قادرند بزرگ ترین موانع موجود بر سر راه جامعه را از میان بردارند. همان گونه که برای حل مسائل نظامی از نیروی جوان بسیجی بهره گرفتیم، برای رفع مشکلات دیگر نظیر مشکلات اقتصادی نیز می توانیم از این نیروی قدرتمند و عظیم کمک بگیریم و امکانات و منابع فراوان موجود در کشور را به کار بگیریم. 

جوان و عبادت 
از حیله های بزرگ شیطان آن است که انسان را به توبه و پارسا پیشگی در پایان عمر و زمان پیری وعده می دهد و او را به در جوانی غفلت می کشاند و بدین ترتیب هر روز که از عمر می گذرد زنجیرهای شیطانی محکم تر می شود. به همین جهت است که تهذیب نفس و عبادت در جوانی با وجود مکرهای نفسانی و شیطانی دارای ارزش بسیار است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند: برتری کسی که جوانی خدای را عبادت کند بر کسانی که در پیری به عبادت روی می آورند، به سان برتری پیامبران بر سایر مردم است. پس تا جوانی در دست توست، در عمل و در تهذیب نفس کوشش کن. 


جوان و مسئولیت پذیری 
نقش عظیم جوانان پسر و دختر در شکل گیری انقلاب ما و حفظ آن بسیار مؤثر و تأمل کردنی است. از این رو نادیده گرفتن مسئولیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این نسل پویا و کودک انگاشتن آنان کار غیر منطقی و ناصوابی است. 


هشدار به جوانان 
دیوان شاعران موعظه پرداز، سرشار است از هشدارهایی درباره قدر دانستن جوانی، تأسف بر پیری و ناتوانی و پرهیز از آنکه عمری را به هوس درنبازیم: 

سحرگه به راهی یکی پیر دیدم سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم:چه گم کرده ای اندرین ره؟ بگفتا: جوانی! جوانی! جوانی!
ملک الشعرا بهار
دور جوانی بشد از دست من آه و دریغ آن زَمَن دل فروز
قوّت سرپنجه شیری گذشت راضی ام اکنون به پنیری چو یوز
سعدی
جوانی نکو دار کاین مرغ زیبا نماند در این خانه استخوانی
متاعی که من رایگان دادم از کف تو گر می توانی، مده رایگانی
پروین اعتصامی 
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را
حبیب یغمایی
رفیقان منا! شور جوانی در این عالم نپاید جاودانی
به جز قلب هراسان، دست لرزان نماند یادگار از پهلوانی
بلی، پایان عشرت را ملال است سرانجام جوانی، ناتوانی
سعادت، خرمن اعمال مرد است نباید دادش از کف، رایگانی
دکتر لطف علی صورت گر 
  جوان و پند پیران
«افسوس! اگر جوانان می دانستند و اگر پیران می توانستند.» شور و نشاط و قدرت و صلابت جوانان اگر با تجربه و تدبیر پیران همراه شود، کیمیایی است که می تواند مس وجود را به طلای ناب بدل سازد و از این روست که ره نمایان دین و اخلاق، پیوسته جوانان را به تجربه اندوزی و پندگیری از پیران موعظه کرده اند:
حافظ، رأی پیر را از بخت جوان ارجمندتر می شمارد:
جوانا سرمتاب از پند پیران که رأی پیر، از بخت جوانِ به 
همچنین او شنیدن نصیحت پیران را مایه کمال انسان می داند:
پیران سخن به تجربه گویند، گفتمت هان ای پسر که پیر شوی، پند گوش کن 
و صائب نکته گو، صحبت پیران را حصار عافیت جوانان می شمارد:
جوان را صحبت پیران، حصار عافیت باشد به خاک و خون نشیند تیر، چون دور از کمان باشد   

قدر فرصت 
جوانی، بهاران زندگانی و ارزشمندترین هدیه ای است که دست روزگار تنها یک بار فرصت بهره گیری از آن را به آدمی می بخشد. نشاط و شادابی،تحرک و قدرت و انگیزه های بلند رویش و پویش، ره آورد بوستان جوانی است. جوانانی که از اندیشه دانایی ریشه دارند، با قدر دانستن این فرصت، ره توشه ای از علم و حکمت و مکنت برای پس انداز سال های دیگر عمر خود فراهم می کنند، ولی جوانان غبار غفلت گرفته، در روز بهره گیری از انباشته ها، جز افسوس، بهره ای ندارند.
در آسمان عمر، جوانی ستاره ای است یک بار بیشتر نکند در جهان طلوع
چون اصل عمر توست، بدان قدر و قیمتش اصل ار فنا شود، نبری نفع از فروع    
 
 
 جوان و فطرتجوان در فطرت و سرشت خویش، حق گرا و خداگراست و ویژگی هایی نظیر تمایل به ابتکار و خلاقیت و زیبایی دارد و باید زمینه های رشد این خصوصیات فطری برایش فراهم شود. او هم چون نهالی است که اگر به آن آفتاب، آب و خاک مناسب داده شود، رشد می کند و سالم می ماند و در برابر حوادث طبیعی خم به ابرو نمی آورد و از اصل خود بازگشت نمی کند تا این که همچون درختی تنومند و استوار گردد.

شیوه درست برخورد با جوانان 
سبیل هایم خیلی بلند بود. برای همین وقتی در یک مهمانی چای آوردند، بعضی زمزمه کردند که استکان او نجس است، آن را کنار بگذارید! من هم موقع ناهار غذا نخوردم و هر چه اصرار کردند که بیا غذا بخور، گفتم چون دهانم نجس است، غذا نمی خورم، ولی تا آقای رجایی گفت: رضا! بیا غذا بخور، گفتم: چشم دایی جان! وقتی خواستیم از مجلس خارج شویم، کفش دایی و پدرم را جفت کردم و پشت سر پدرم راه افتادم. در همین لحظات، یکی پشت سر من گفت: از روی تظاهر این کارها را می کند! آقای رجایی وقتی این حرف را شنید، ساکت نماند و به او گفت: نه! رضا اهل تظاهر نیست. ببینید اینکه ظاهرش مثل لات خیابانی است، چه طور پدرش را تکریم می کند!آقای رجایی چند روز بعد به مغازه مان آمد و گفت: رضا! امروز فقط برای تو آمده ام، فردا به خانه ما بیا. گفتم: چه خبر است؟ پاسخ داد: همین که می گویم بیا! بعد نگاهی به چهره من انداخت و گردن بندم را دید، گفت: رضا! این چیه؟ تا این را گفت، به احترام او، آن را پاره کردم. پرسید: این سبیل ها چیه؟ گفتم: عالم جوانی است دیگر! پرسید: یعنی اگر سبیل بلند نداشتی، جوان نیستی؟ دایی این را گفت و رفت. من هم به احترام او به سلمانی رفتم و برای همیشه از آن تیپ خارج شدم.

 

 
تهیه و تنظیم: مینا طراویان