مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

جوانیم فدای تو جوان آل پیغمبر... (روز جوان مبارک باد )

میلاد حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان مبارک باد

  زندگی نامه حضرت علی اکبر(ع)...
امام حسین(ع) فرمود: والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت کند نام همه ی آنها را علی می گذارم...
حضرت علی اکبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود. پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد.
ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت کرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.
بلکه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است که جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است.
نقل است روزی علی اکبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او می برد، در آخر والی مدینه از علی اکبرسئوال کرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوک؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اکبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت کند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.
درباره شخصیت علی اکبر(ع) گفته شد، که وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود. در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در کتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی که علی اکبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب کرد و فرمود:« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می کردیم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.این قول مبتنی بر این است که وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذکر کرده اند، وی در مکتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و کوفه تربیت و رشد و کمال یافت.
امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن و معارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یک انسان کامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
به هر روی علی اکبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می کند: هنگامی که اباعبد الله الحسین علیه السلام در کاروان خود حرکت به سمت کربلا می کرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مکاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت که خارج شد استرجاع کرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اکبر(ع) در کنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده کلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این کاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اکبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اکبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باکی نداریم،
گفتنی است، با این که حضرت علی اکبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نکرد، بلکه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:
أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی یا لنبیّ
أضربکَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ
وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحکُمُ فینا ابنُ الدّعی
وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیکَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. علی اکبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاکت رسانید و سرانجاممرّه بن منقذ عبدی بر فرق مبارکش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا کرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.
امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناک و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی که سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدک العفا فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا
در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.اما از این که وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا کوچک تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده که دلالت دارد بر این که وی از جهت سن کوچک تر از علی اکبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: کان لی اخ یقال له علیّ اکبر منّی قتله الناس ...
مقبره حضرت علی اکبر علیه السلام در کربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از و علی علی ابن الحسین ، آقا علی اکبر علیه السلام می باشد.

فضائل حضرت على اکبر(ع)

 الف: شباهت او به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله
این جوان خوش سیما در طاقت زبان و زیبایى صورت و سیرت و خلقه اشبه‏ترین مردم به رسول خدا بود که جامع همه کمالات و صفات حسنه و اخلاق نیکو مى‏ باشد.
لیکن درباره اخلاق پیامبر صلى الله علیه وآله مى‏فرماید:
اِنّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ.
همانا تو داراى اخلاق عظیم و برجسته‏اى هستى.
و حضرت على اکبر علیه السلام در جمیع صفات و اخلاق چون پیامبر بود و پدر بزرگوارش درباره‏ى او مى‏فرمودند:
«اللّهُمَّ اشهَد فَقَد بَرزالیهم غُلامٌ اَشبَهُ الناسِ وَ خلقاً و مَنطقاً بِرسولِکَ‏صلى الله علیه وآله و کُنّا اِذا اشتقنا الى نَبیّک نَظَرنا الیهِ .خدایا گواه باش جوانى که در خلقت و سیرت و گفتار شبیه ترن مردم به پیامبرت بود به جنگ این مردم رفت و ما هرگاه به دیدن پیامبرت مشتاق مى‏شدیم به این جوان نگاه مى‏کردیم.  
ب: عصمت آن بزرگوار
عصمت همانند عدالت داراى درجات متفاوت است و هیچ کس به درجه چهارده معصوم نمى
‏رسد لکن خداوند مقام عصمت را به حضرت على اکبر لطف فرموده‏اند .«صلى اللَّه عَلیکَ و عَلى عِترتِکَ و اهلِ بَیتکَ و ابائِک و ابناءِک و اُمَّهاتِکَ الاخیار الا برار الذینَ اذهَبَ اللَّهُ عنهُمُ الرِجسَ و طَهَّرهُم تطهیرا.»
که دورى از رجس همان عصمت است اما آنچه دال بر مطلب است زیارت رجبیه امام حسین(ع) مى
باشد که محدث قمى در مفاتیح نقل کرده است: آنگه به سوى قبر على بن الحسین علیه السلام برو و نزد قبر آن جناب بایست و «السلام علیکَ ایها الصدیقُ الطیّبُ الزَّکىُّ الحبیبُ المقَّربُ وابن ریحانةِ رسول اللَّه و جَعلکَ مِن اهل البیت الذیت اذهَبَ اللَّه عنهم الرجس وَ طهَّرَهُم تطهیراً.که خداوند آن بزرگوار را از اهل عصمت قرار داد. کلمه طیبه و زکى را نیز مى‏توان موید عصمت دانست . 
ج: صفات آن سرور  
حضرت على اکبر داراى صفات جلال و جمال و ملکات نیکو بود و به عالم ملکوت وصل بود دو حدیث از مرحوم سیدبن طاووس و شیخ مفید در طى طریق کربلا نقل کردیم که پدر بزرگوارش گفت: أَفَسَلنا عَلَى الحَقِ ؛ آیا ما بر حق نیستیم ؟
حضرت فرمودند: بلى، گفت: اِذاً لا نبالى بالموتِ. حال که چنین است از مرگ باکى نداریم.
 
د: شجاعت  
آن بزرگوار شجاعت را از على مرتضى علیه السلام به ارث برده بود .
علامه مجلسى نقل مى‏کند؛ آن حضرت به هر جانب روى مى‏آورد گروهى را به خاک هلاکت مى‏افکند .
فَلَم یَزَل یُقاتِلُ حتّى ضَجَّ الناسُ مِن کَثَرةِ مَن قَتَلَ منهُم وَ رُوِىَ أنّه قَتَلَ عَلى عَطَشِهِ مأةً و عِشرین رُجلاًثم رَجَعَ الى ابیهِ...فَلَم یَزَل یُقاتِلُ حتّى قَتل تمام المأقَین....
بقدرى از آن لشگر کُشت که از کثرت کشته به شیون آمدند و روایت شده؛ على اکبر(ع) با آنکه تشنه بود 120 نفر را کشت آنگاه نزد پدر بازگشت دوباره به میدان آمد و آنقدر جنگید تا کشته‏ها به دویست نفر رسید.  

تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت...
حماسه از چشم های تو آغاز می شود در روزی داغ و خون آلود.
رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی.
امروز می آیی؛ عَلَم عشق بر دوشت، با نشانه ای از آن سوی آسمان، و زمین با خنده های نخستینت، شکفتن آغاز می کند.
در وجودت تکه ای از بهشت جا مانده است؛ آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می تراود.روشنای چهره ات با اُفق های دور و درخشان نسبت دارد. ریشه ات از مقدم ترین رودخانه آب می خورد.
نخل ها، پیش قامتت کوچک می نمایند، ای بزرگِ دوست داشتنی!نامت از دهان زمین نمی افتد.
آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید، همبازی کودکی ات و عشق، همسفره همیشگی توست.
قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان می خورند.
پرندگان، چشم بر قانون رهایی ات دوخته اند.
می آیی و پنجه در پنجه کوه می افکنی و فرو می ریزی اش.
می آیی و از جای گام های سپیدت، درختانی از آینه قد می کشند.
بر اسب که می نشینی، بارانی از ستاره باریدن می گیرد.
مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان می ریزد.
تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت.
آئینت جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام آنان می اندازد که نفس های شیعه را بریده بریده می خواهند.در آغوش باران زاده شده ای و از سینه بهار، شیر نوشیده ای.
از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب.
کوهستان ها، هوای پاک نفس هایت را به عاریت گرفته اند.
شاعرانه ترین واژه ها، شعر بلند حماسه ات را سرودن نمی توانند. محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا می درخشد.
لب های ترک خورده ات، سال هاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است.
صفحات آن ظهر سرخ را که ورق می زنم، ردّ نگاه های پر هیبت توست که بر جا میخکوبم می کند. تو اردیبهشت فصل های جهانی. 
خاکستری ترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا می دارد.
امروز می آیی و ما فانوس های عاشقی در دست، میلاد خجسته ات را نور می پاشیم.
می آیی و چکاوکان روشنی، روز آمدنت را به ترانه می نشینند و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز می خوانند. 
نکته هایی از جوانی 
جوانی، رفعتی از اوج و کرانه ای از سبزینه های تلاش و کوشش و کشش است.
جوانی، فریاد پاک ترین لحظه های زندگانی، فصل خوب شکفتن، هنگامه طلوع قلب مبارک یک انسان است.
جوانی، فصل بهاران زندگانی است و شب چراغ راه تپش و پویش.
جوانی، بهترین فرصت آدمی برای پس انداز تمام خوش بختی های جهان است.
جوانی، هنگامه پرتاب پیکان آرزوهاست به سوی هدف خواستن.
جوانی، غزال تیزپای سعادت است به شرط آنکه در کمند صیادان غفلت و غرور گرفتار نشود.
جوانی، چشمه ای است که همه آرزوها از آن سرازیر می شود.
جوانی، گم شده ای است که پیران به دنبال آن می گردند.
جوانی، گلی است که جز یک دفعه در بهار عمر شکفته نمی شود.
جوانی چون فرشته ای پاک، چون قهرمانی دلیر و بی باک، چون شاهزاده ای سربلند و چون طاووسی خودپسند است. 

چند حدیث
ای اباذر! هیچ جوانی به خاطر خدا، دنیا و سرگرمی های آن را کنار نگذاشت و جوانی خویش را در راه طاعت خدای پیر نکرد، جز اینکه خداوند پاداش 72 صدیق بسیار راست گو را به او عطا فرماید. (پیامبراعظم صلی الله علیه و آله )

خداوند دوست دار جوانی است که جوانی اش را به اطاعت خداوند می گذراند. (پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ) 
ایام جوانی
در بین فصول، بهار از زیبایی و جاذبه کم نظیری برخوردار است. بهار فصل سرسبزی، شکفتن و تازگی است. فصلی که طبیعت قشنگ ترین جامه را بر تن می کند و جلوه خاصی به خود می گیرد و چه خوب گفته اند که جوانی بهار عمر آدمی است؛ چرا که جوانْ سرشار از شادابی و نشاط است. دوره جوانی رسیدن به مرتفع ترین منازل زندگی است. در دیدگاه جوان مناظر زیبا و چشم اندازهای مطبوع و دل پسند بسیار است. روح او لبریز از آرزوها و سرشار از عشق و امید است، این ایام پرفروغ ترین دوران زندگی است. دوران شادمانی، دوران کوشش و شور و هیجان است. جوان می تواند طعم و عطر این دوره را با چشیدن بهترین فکری کامل کند و این طعم مطبوع را تا پایان عمر حفظ کند. 

سفارش پیامبر)ص) درباره جوان
آنچه مسلم است دوران جوانی دوران اضطراب ها، تزلزل ها و احساسات تند است دوران پرفراز و نشیبِ شادی ها و غم ها، سختی ها و آسانی ها، و پیروزی ها و شکست هاست، دوران کنجکاوی ها و یافتن پاسخ چراها، دوران استقلال طلبی و در عین حال شکوفایی است. دورانی که هم جنبه مثبت دارد و هم جنبه منفی. از این روست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: به شما درباره جوانان و نوجوانان به نیکی سفارش می کنم؛ زیرا آنها دلی رقیق تر و قلبی فضیلت پذیر دارند. زمانی که خداوند مرا به پیامبری برگزید تا مردم را به رحمت الهی بشارت دهم و از عذابش بترسانم، جوانان سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان محبت بستند، ولی پیران مخالفت کردند و از قبول دعوتم سر باز زدند. 

جوان کیست؟
جوان کسی است که مرحله ای به نام بلوغ را پشت سر گذاشته و تغییری کلی پیدا کرده است،؛ زیرا از دنیای بدون دغدغه کودکی خارج و به دنیای پرمسئولیت بزرگسالی وارد شده است. جوان شخصی است که دوره پستی و ناتوانی کودکی را پشت سرگذاشته و دوره سستی و ناتوانی دیگری به نام پیری را پیش رو دارد. لذا بهترین، فعال ترین و شاداب ترین دوره عمر هر انسانی دوره جوانی است. 
جوان و اندیشه
ای عزیزِ جوان، اندیشه به مانند آسیابی است که اگر گندم در آن بریزند آرد می دهد و اگر کلوخ در آن بریزند گرد و خاک می دهد و اگر هیچ نریزند، چون آسیاب دایم در حرکت است؛ خود را می ساید و از بین می برد و وجود اندیشه لغو می شود. ندانسته فکر کردن و ندانسته تصمیم گرفتن و عمل کردن موجب از بین رفتن کارآیی و ارزش اندیشه می شود. جوانان باید با علم صحیح و آگاهی کامل آینده خود را بسازند و اندیشه را با اهمیت و حیاتی و نه ساده و کم اهمیت تلقی کنند.
جوان و الگوپذیری 
عدم آگاهی نسبت به پدیده های اجتماعی و عدم شناخت جوان نسبت به خود و کمال خویش و نبودِ الگوهای پذیرفتنی و وجود الگوهای نامناسب سبب انحراف جوان به سوی مکاتب فکری منحرف و پیروی از آنها می شود و به این ترتیب جوان از اصل خویش دور می شود. 

 جوان و پیروی از مردان خدا 
زمانی که مربیان الهی هدف مقدس خود را، که دهوت به خداپرستی بود، به مردم عرضه می داشتند و مردم را به آیین حق می خواندند، بیشتر کسانی که گِردشان جمع می شدند و دعوتشان را صمیمانه اجابت می کردند جوانان بودند؛ چرا که جوانان سخنان پیامبران را موافق الهام فطری و ندای وجدانی خود می یافتند و آنان را بهترین پاسخگو برای تمنای فضیلت دوستی خویش می دیدند. جوانان با پیروی از مردان الهی، عالی ترین خواهش فطری ـ انسانی خود را ارضا می کردند و از این راه موجبات خوشبختی مادی و معنوی خویش را فراهم می ساختند. 

جوان و آزادی
از تمایلات سوزانی که با فرا رسیدن دوران جوانی با شدت و نیروی فراوان در نهاد جوانان بیدار می شود و آنان را مجذوب خود می سازد، خواهش آزادی است. انگیزه های جوانی مانند بادی است که برای راندن کشتی سودمند است، اما نباید بادبان کشتی را به حال خود واگذارشت و گرنه آدمی را با خود خواهد کشانید. آزادی بر اساس احساسات، آدمی خواری می کشاند و آزادی بر اساس عقل آدمی را با عزت و کمال هم پیمان می کند. محدود کردن تمنیات و خواهش های نفسانی شرط آزادی عاقلانه، و ثمره آن رسیدن به کمال است. 
 جوان و فضیلت خواهی 
روح جوان خوبی ها را زودتر می پذیرد و به صفات انسانی سریع تر می گراید. امام صادق علیه السلام به یکی از دوستان خود به نام ابی جعفر احول که به نشر تعالیم اسلام مشغول بود، فرمود: تبلیغ خود را به نسل جوان معطوف دار؛ زیرا جوانان زودتر حق را می پذیرند و سریع تر به خیر و صلاح می گرایند. در این حدیث، امام صادق علیه السلام به صفای باطن و فضیلت خواهی نسل جوان تصریح فرمودند و این مطلب اشاره به این دارد که در ایام جوانی میل به فضیلت خواهی در جوانان بیدار می شود. 
جوان و رفاقت 
انسان ها در تمام ادوار زندگی نیازمند دوستی با دیگرانند. آدمی از داشتن همدمی یک دل، احساس مَسرّت می کند و این احساس در جوانان بیشتر است. انتخاب دوست، برای نسل جوان از اساسی ترین مسائل است و دوستان دوران جوانی نقش موثری در خلق و خوی او دارند. دوستی بر اساس عقل و ایمان و مصاحبت با افراد پاک ضمیر آدمی را به کمال می رساند و از دست دادن آن همچون از دست دادن اعضای بدن است، همچنان که دوستی بر اساس احساس و مصاحبت با فرد فاسد، طبیعت آدمی را ناخودآگاه منحرف می سازد و روح شیطانی را جای گزین روح الهی می کند. پیامبر اسلام برای نسل جوان اهمیت ویژه ای قایل بودندو در کشور کوچک و نوبنیاد خود از جوانان برای کارهای حساس مملکتی استفاده می کردندو جوانان شایسته حمایت می کردند. مصعب بن عمیر در ایام قبل از هجرت، شیفته سخنان آن حضرت شد و به شرف مسلمانی نایل آمد. در آن روزگار دو تن از محترمان مدینه به نام های اسعد بن زراره و ذکوان بن عبدقیس از آن حضرت درخواست کردند نماینده ای از جانب خود به مدینه بفرستد، حضرت مصعب بن عمیر را، که جوان نورسی بود، به مدینه فرستاد و او با حرارت و نیروی ایمان و با شور و هیجان جوانی و در کمال خلوص و جدیت کار خود را آغاز کرد.
 

جوانی در نگاه ائمه اطهار علیهم السلام 
 امامان علیهم السلام جوانی را از نعمت های پر ارج الهی و از سرمایه های بزرگ برای رسیدن به سعادت بشر شناخته اند. تا آن جا که امام علی علیه السلام جوانی را هم ردیف صحت و سلامت آورده اند و در اهمّیمت آن فرموده اند: تنها هنگام فقدان جوانی می توان به ارزش آن پی برد، همچنان که هنگام بیماری می توان به ارزش تندرستی پی برد. 

نیروی جوانی 
مزارع سرسبز و خرم با کوشش جوانان آباد است، چرخ های عظیم صنایع با نیروی قوی جوان در حرکت است، ذخایر طبیعی که در اعماق معادن نهفته است با همت نسل جوان استخراج می شود، پایه های اقتصاد کشورها به نیروی فعال جوانان استوار است، دفاع از مرزها و حفظ استقلال و امنیت ممالک بر عهده نسل جوان است و در نهایت صعود به بالاترین قله های کمال به دست توانای جوان میسر می شود. 

فرماندار جوان 
پس از فتح مکه طولی نکشید که جنگ صفین پیش آمد و پیامبر و سربازانش ناگزیر از مکه خارج شدند و حضرت در غیاب خود نماینده ای از جانب خود به عنوان فرماندار مکه ـ که به تازگی از دست مشرکان خارج شده بود ـ تعیین فرمود. پیامبر از بین تمامی اصحاب، جوان 21 ساله ای را به این مقام والا برگزید. انتصاب آن جوان به چنین مقامی باعث رنجش خاطر بزرگان مکه شد، اما پیامبر در جمله کوتاهی پاسخ دادند که هیچ کس جوانیِ عتاب بن اسیر را اساس اعتراض قرار ندهد؛ زیرا ملاکِ فضیلت سن و سال نیست، بلکه میزان، فضیلت و کمال معنوی است.  
 جوان از نگاه امام  
جوانان ایران اسلامی در نظر امام رحمهم الله مایه فخر و مباهاتند و ذخایر عظیم مملکت به حساب می آیند. امام از جوانان غیور ایرانی که ملت ایران را در صحنه های گوناگون سرافراز کرده اند، احساس غرور می کنند و به آنان حسرت می برند. آنچه که ذهن امام را نسبت به جوانان مسلمان ایرانی معطوف داشته است مسأله اسلام و شناخت و حفظ آن است. لذا در این باره می فرماید: بر شما جوانان ارزنده اسلام، که مایه امید مسلمین هستید، لازم است که ملت ها را آگاه سازید و نقشه های دشمنان را نقش بر آب کنید.
  
جوان و المپیاد  
در یک جمله باید گفت جوانان در المپیادها حماسه علمی می آفرینند و می توان بی مبالغه گفت که جوانان ایران اسلامی فرزانگانی هستند که با کمی سن، گویا سال ها تجربه علمی اندوخته اند که این چنین در عرصه رقابت های علمی می درخشند. عامل این پیروزی ها بنا به گفته این عزیزان در سه چیز خلاصه می شود: اول معنویت و دل دادن به خدا و یاری جستن از او، دوم تعلیم و تربیت صحیح والدین و دعای خیر آنها و سوم معلمان دلسوز و فداکاری که پرتوی علم را در ذهن دانش آموزان می تابانند. 

جوان و تفریح 
تفریح از مسائلی است که آیین اسلام همواره به آن اهمیت داده است. امام علی علیه السلام می فرماید: شادمانی باعث بهجت و انبساط روح و مایه نشاط است. جوان نیروی قدرتمندی در وجود خود دارد که در عرصه های گوناگون از آن استفاده می کند و برای سازماندهی این نیروی با ارزش نیاز به تفریح و پرکردن اوقات فراغت دارد. 

جوان و مشکلات جامعه 
جوانان به خوبی نشان داده اند که قدرت رفع دشواری ها و مشکلات اجتماعی را دارند و اگر از انرژی آنها به طرز صحیح استفاده شود، قادرند بزرگ ترین موانع موجود بر سر راه جامعه را از میان بردارند. همان گونه که برای حل مسائل نظامی از نیروی جوان بسیجی بهره گرفتیم، برای رفع مشکلات دیگر نظیر مشکلات اقتصادی نیز می توانیم از این نیروی قدرتمند و عظیم کمک بگیریم و امکانات و منابع فراوان موجود در کشور را به کار بگیریم. 

جوان و عبادت 
از حیله های بزرگ شیطان آن است که انسان را به توبه و پارسا پیشگی در پایان عمر و زمان پیری وعده می دهد و او را به در جوانی غفلت می کشاند و بدین ترتیب هر روز که از عمر می گذرد زنجیرهای شیطانی محکم تر می شود. به همین جهت است که تهذیب نفس و عبادت در جوانی با وجود مکرهای نفسانی و شیطانی دارای ارزش بسیار است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند: برتری کسی که جوانی خدای را عبادت کند بر کسانی که در پیری به عبادت روی می آورند، به سان برتری پیامبران بر سایر مردم است. پس تا جوانی در دست توست، در عمل و در تهذیب نفس کوشش کن. 


جوان و مسئولیت پذیری 
نقش عظیم جوانان پسر و دختر در شکل گیری انقلاب ما و حفظ آن بسیار مؤثر و تأمل کردنی است. از این رو نادیده گرفتن مسئولیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این نسل پویا و کودک انگاشتن آنان کار غیر منطقی و ناصوابی است. 


هشدار به جوانان 
دیوان شاعران موعظه پرداز، سرشار است از هشدارهایی درباره قدر دانستن جوانی، تأسف بر پیری و ناتوانی و پرهیز از آنکه عمری را به هوس درنبازیم: 

سحرگه به راهی یکی پیر دیدم سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم:چه گم کرده ای اندرین ره؟ بگفتا: جوانی! جوانی! جوانی!
ملک الشعرا بهار
دور جوانی بشد از دست من آه و دریغ آن زَمَن دل فروز
قوّت سرپنجه شیری گذشت راضی ام اکنون به پنیری چو یوز
سعدی
جوانی نکو دار کاین مرغ زیبا نماند در این خانه استخوانی
متاعی که من رایگان دادم از کف تو گر می توانی، مده رایگانی
پروین اعتصامی 
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را
حبیب یغمایی
رفیقان منا! شور جوانی در این عالم نپاید جاودانی
به جز قلب هراسان، دست لرزان نماند یادگار از پهلوانی
بلی، پایان عشرت را ملال است سرانجام جوانی، ناتوانی
سعادت، خرمن اعمال مرد است نباید دادش از کف، رایگانی
دکتر لطف علی صورت گر 
  جوان و پند پیران
«افسوس! اگر جوانان می دانستند و اگر پیران می توانستند.» شور و نشاط و قدرت و صلابت جوانان اگر با تجربه و تدبیر پیران همراه شود، کیمیایی است که می تواند مس وجود را به طلای ناب بدل سازد و از این روست که ره نمایان دین و اخلاق، پیوسته جوانان را به تجربه اندوزی و پندگیری از پیران موعظه کرده اند:
حافظ، رأی پیر را از بخت جوان ارجمندتر می شمارد:
جوانا سرمتاب از پند پیران که رأی پیر، از بخت جوانِ به 
همچنین او شنیدن نصیحت پیران را مایه کمال انسان می داند:
پیران سخن به تجربه گویند، گفتمت هان ای پسر که پیر شوی، پند گوش کن 
و صائب نکته گو، صحبت پیران را حصار عافیت جوانان می شمارد:
جوان را صحبت پیران، حصار عافیت باشد به خاک و خون نشیند تیر، چون دور از کمان باشد   

قدر فرصت 
جوانی، بهاران زندگانی و ارزشمندترین هدیه ای است که دست روزگار تنها یک بار فرصت بهره گیری از آن را به آدمی می بخشد. نشاط و شادابی،تحرک و قدرت و انگیزه های بلند رویش و پویش، ره آورد بوستان جوانی است. جوانانی که از اندیشه دانایی ریشه دارند، با قدر دانستن این فرصت، ره توشه ای از علم و حکمت و مکنت برای پس انداز سال های دیگر عمر خود فراهم می کنند، ولی جوانان غبار غفلت گرفته، در روز بهره گیری از انباشته ها، جز افسوس، بهره ای ندارند.
در آسمان عمر، جوانی ستاره ای است یک بار بیشتر نکند در جهان طلوع
چون اصل عمر توست، بدان قدر و قیمتش اصل ار فنا شود، نبری نفع از فروع    
 
 
 جوان و فطرتجوان در فطرت و سرشت خویش، حق گرا و خداگراست و ویژگی هایی نظیر تمایل به ابتکار و خلاقیت و زیبایی دارد و باید زمینه های رشد این خصوصیات فطری برایش فراهم شود. او هم چون نهالی است که اگر به آن آفتاب، آب و خاک مناسب داده شود، رشد می کند و سالم می ماند و در برابر حوادث طبیعی خم به ابرو نمی آورد و از اصل خود بازگشت نمی کند تا این که همچون درختی تنومند و استوار گردد.

شیوه درست برخورد با جوانان 
سبیل هایم خیلی بلند بود. برای همین وقتی در یک مهمانی چای آوردند، بعضی زمزمه کردند که استکان او نجس است، آن را کنار بگذارید! من هم موقع ناهار غذا نخوردم و هر چه اصرار کردند که بیا غذا بخور، گفتم چون دهانم نجس است، غذا نمی خورم، ولی تا آقای رجایی گفت: رضا! بیا غذا بخور، گفتم: چشم دایی جان! وقتی خواستیم از مجلس خارج شویم، کفش دایی و پدرم را جفت کردم و پشت سر پدرم راه افتادم. در همین لحظات، یکی پشت سر من گفت: از روی تظاهر این کارها را می کند! آقای رجایی وقتی این حرف را شنید، ساکت نماند و به او گفت: نه! رضا اهل تظاهر نیست. ببینید اینکه ظاهرش مثل لات خیابانی است، چه طور پدرش را تکریم می کند!آقای رجایی چند روز بعد به مغازه مان آمد و گفت: رضا! امروز فقط برای تو آمده ام، فردا به خانه ما بیا. گفتم: چه خبر است؟ پاسخ داد: همین که می گویم بیا! بعد نگاهی به چهره من انداخت و گردن بندم را دید، گفت: رضا! این چیه؟ تا این را گفت، به احترام او، آن را پاره کردم. پرسید: این سبیل ها چیه؟ گفتم: عالم جوانی است دیگر! پرسید: یعنی اگر سبیل بلند نداشتی، جوان نیستی؟ دایی این را گفت و رفت. من هم به احترام او به سلمانی رفتم و برای همیشه از آن تیپ خارج شدم.

 

 
تهیه و تنظیم: مینا طراویان
   
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد