مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

بیاموزیم که ...

بیاموزیم که مجروح کردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول نمی‌کشد ولی برای التیام بخشیدن آن به سالها وقت نیاز است.

بیاموزیم که هرگز نمی‌توانیم کسی را مجبور نماییم تا ما را دوست داشته باشد، زیرا عشق و علاقه دیگران نسبت به ما آینه‌ای از کردار و اخلاق خود ماست .

بیاموزیم که هرگز خود را با دیگران مقایسه نکنیم، از آنجایی که هر یک از ما به تنهایی و بر حسب شایستگی‌های خود مورد قضاوت و داوری خدا قرار می‌گیرد.

بیاموزیم که دوستان واقعی ما کسانی هستند که با ضعف‌ها و نقصان‌های ما آشنایند ولیکن ما را همانگونه که هستیم دوست دارند.

بیاموزیم که داشتن چیزهای قیمتی و نفیس به زندگی ما بها نمی‌دهد، بلکه آنچه با ارزش است بودن افراد بیشتر در زندگی ماست.

بیاموزیم که دیگران را در برابر خطا و بی‌مهری که نسبت به ما روا می‌دارند مورد بخشش خود قرار دهیم و این عمل را با ممارست در خود تقویت نماییم.

بیاموزیم که که دونفر می‌توانند به چیزی یکسان نگاه کنند ولی برداشت آن دو هیچگاه یکسان نخواهد بود.

بیاموزیم که در برابر خطای خود فقط به عفو و بخشش دیگران بسنده نکنیم، تنها هنگامی که مورد آمرزش وجدان خود قرار گرفتیم، راضی و خشنود باشیم...

بیاموزیم که توانگر کسی نیست که بیشتر دارد بلکه آن است که خواسته‌های کمتری دارد.

به خاطر داشته باشیم که مردم گفته‌های ما را فراموش می‌کنند، مردم اعمال ما را نیز از یاد خواهند برد ولی، هرگز احساس ما را نسبت به خویش از خاطر نخواهند زدود.

 

تا بهشت دو قدم راه داریم:

تابهشت دو قدم راه داریم:

قدم اول: خودمان را با دیگران مقایسه نکنیم

قدم دوم: در بهشتیم.

وقتی خدا آمد آنچه داریم و نداریم از بین می رود

و بعد غم از بین می رود.

گاهی در فکرمان با کسی دعوا می کنیم به او ناسزا می گوییم

و احساس نمی کنیم کار نادرستی مرتکب شده ایم.

وقتی حرف بد می زنید در فکر شما حضور پیدا می کند

و همین روح را آلوده می کند.

تمام گرفتاری های ما دوری از خداست

گاهی فکری شما را خیلی اذیت می کند

رهایش کنید راحت می شوید.

نباید خود را در چنگال ذهن بد گرفتار کنید.

خداوند غیور است

نمی خواهد گناه بنده اش فاش شود.

تا می توانید دل کسی را نشکنید...

دل شکستن توفیق را از انسان می گیرد.

کسی را سر زنش نکنید

شاید این سرزنش شما را به وضعیت مشابهی دچار کند.

رمز جاذبه علی

سبب دوستی و محبت علی در دلها چیست؟
رمز محبت را هنوز کسی کشف نکرده است،یعنی نمی توان آنرا فرموله کرد و گفت اگر چنین شد چنان می شود و اگر چنان شد چنین می شود،ولی البته رمزی دارد.چیزی در محبوب هست که برای محب از نظر زیبایی خیره کننده است و او را به سوی خود می کشد.جاذبه و محبت در درجات بالا«عشق »نامیده می شود.علی محبوب دلها و معشوق انسانهاست،چرا؟و در چه جهت؟فوق العادگی علی در چیست که عشقها را بر انگیخته و دلها را به خود شیفته ساخته و رنگ حیات جاودانی گرفته است و برای همیشه زنده است؟چرا دلها همه خود را با او آشنا می بینند و اصلا او را مرده احساس نمی کنند بلکه زنده می یابند؟
مسلما ملاک دوستی او جسم او نیست،زیرا جسم او اکنون در بین ما نیست و ما آن را احساس نکرده ایم.و باز محبت علی از نوع قهرمان دوستی که در همه ملتها وجود دارد نیست. هم اشتباه است که بگوییم محبت علی از راه محبت فضیلتهای اخلاقی و انسانی است و حب علی حب انسانیت است.درست است علی مظهر انسان کامل بود و درست است که انسان نمونه های عالی انسانیت را دوست می دارد اما اگر علی همه این فضایل انسانی را که داشت می داشت:آن حکمت و آن علم،آن!284 فداکاریها و از خود گذشتگی ها،آن تواضع و فروتنی،آن ادب،آن مهربانی و عطوفت،آن ضعیف[نوازی]،آن عدالت،آن آزادگی و آزادیخواهی،آن احترام به انسان،آن ایثار،آن شجاعت،آن مروت و مردانگی نسبت به دشمن،و به قول مولوی:
در شجاعت شیر ربانیستی در مروت خود که داند کیستی؟
آن سخا و جود و کرم و...اگر علی همه اینها را که داشت می داشت اما رنگ الهی نمی داشت، مسلما این قدر که امروز عاطفه انگیز و محبت خیز است نبود.
علی از آن نظر محبوب است که پیوند الهی دارد.دلهای ما به طور نا خود آگاه در اعماق خویش با حق سر و سر و پیوستگی دارد،و چون علی را آیت بزرگ حق و مظهر صفات حق می یابند به او عشق می ورزند.در حقیقت پشتوانه عشق علی پیوند جانها با حضرت حق است که برای همیشه در فطرتها نهاده شده،و چون فطرتها جاودانی است مهر علی نیز جاودان است.
نقطه های روشن در وجود علی بسیار است اما آنچه برای همیشه او را درخشنده و تابان قرار داده است ایمان و اخلاص اوست و آن است که به و جذبه الهی داده است.
سوده همدانی،بانوی فداکار و دلباخته علی،در مقابل معاویه بر علی درود فرستاد و در وصفش گفت:
صلی الاله علی روح تضمنها قبر فاصبح فیه العدل مدفونا قد حالف الحق لا یبغی به بدلا فصار بالحق و الایمان مقرونا
درود خداوند بر روانی باد که او را خاک بر گرفت و عدل نیز با وی مدفون گشت.با حق پیمان بسته بود که به جای آن بدلی نگزیند،پس با حق و با ایمان مقرون گشته بود.
صعصعة بن صوحان عبدی نیز یکی دیگر از دلباختگان علی بود،از کسانی بود که در آن دل شب در مراسم دفن علی با عده معدودی شرکت کرد.پس از آنکه حضرت را دفن کردند و بدنش را خاک پوشانید،صعصعه یک دست خویش را بر قلبش نهاد و با دست دیگر خاک بر سر پاشید و گفت:
«مرگ گوارایت باد!که مولدت پاک بود و شکیبایی ات نیرومند و جهادت بزرگ.بر اندیشه ات دست یافتی و تجارتت سودمند گشت.
بر آفریننده ات نازل گشتی و او تو را با خوشی پذیرفت و ملائکش به گردت در آمدند.در همسایگی پیغمبر جایگزین گشتی و خداوند تو را در قرب خویش جای داد و به درجه برادرت مصطفی رسیدی و از کاسه لبریزش آشامیدی.
از خدا می خواهیم که از تو پیروی کنیم و به روشهایت عمل کنیم،دوستانت را دوست بداریم و دشمنانت را دشمن بداریم و در جرگه دوستانت محشور گردیم.
دریافتی آنچه را دیگران در نیافتند و رسیدی به آنچه دیگران نرسیدند.در پیشگاه برادرت پیغمبر جهاد کردی و به دین خدا آنچنانکه شایسته بود قیام کردی تا سنتها را بر پا داشتی و آشوبها را اصلاح نمودی و اسلام و ایمان منظم گشت.بر تو باد بهترین درودها!
به وسیله تو پشت مؤمنان محکم شد و راهها روشن گشت و سنتها بپا ایستاد.احدی فضایل و سجایای تو را در خود جمع نکرد.ندای پیغمبر را جواب گفتی.به اجابتش بر دیگران پیشی گرفتی.به یاری اش شتافتی و با جان خویش حفظش کردی.با شمشیر ذوالفقار در مراحل ترس و وحشت حمله بردی و پشت ستمگران را شکستی.بنیانهای شرک و پستی را درهم فرو ریختی و گمراهان را در خاک و خون کشیدی.پس گوارایت باد ای امیر مؤمنان!
نزدیکترین مردم بودی به پیغمبر.اول کسی بودی که به اسلام گرویدی.از یقین لبریز و در دل محکم و از همه فداکارتر[بودی]و نصیبت از خیر بیشتر بود.خداوند ما را از اجر مصیبتت محروم نکند و پس از تو ما را خوار نگرداند.
به خدا سوگند که زندگی ات کلید خیر بود و قفل شر،و مرگت کلید هر شری است و قفل هر خیری.اگر مردم از تو پذیرفته بودند،از آسمان و زمین نعمتها بر ایشان می بارید اما آنان دنیا را بر آخرت برگزیدند.» (13)
آری،دنیا را برگزیدند و در مقابل عدل و عدم انعطاف علی تاب نیاوردند و عاقبت دست جمودها و رکودها از آستین مردمی بدر آمد و علی را شهید کرد.
علی علیه السلام در داشتن دوستان و محبان سر از پا نشناخته که در راه ولاء و محبت او سر دادند و بر سر دار رفتند،بی نظیر است.تاریخچه های شگفت و جالب و حیرت انگیز آنها صفحات تاریخ اسلام را مفتخر ساخته است.دست جنایت ناپاکانی از قبیل زیاد بن ابیه و پسرش عبید الله و حجاج بن یوسف و متوکل و در راس همه اینها معاویة بن ابی سفیان به خون این زبده های انسانیت تا مرفق آلوده است.

منبع : حوزه نت

حقیقت شب قدر

قدر، در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. 4
بنابر دیدگاه حکمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه‏اى خاص دارد و هیچ چیزى بى‏حساب و کتاب نیست. جهان حساب و کتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.
استاد مطهرى در تعریف قدر مى‏فرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیت مکانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یک کلام، «قدر» به معناى ویژگى‏هاى طبیعى و جسمانى چیزهاست که شامل شکل، حدود، طول، عرض و موقعیت‏هاى مکانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمى‏گیرد.
این معنا از روایات استفاده مى‏شود؛ چنان که در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»7
در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»
بنابراین، معناى تقدیر الهى این است که در جهان مادى، آفریده‏ها از حیث هستى و آثار و ویژگى‏هایشان محدوده‏اى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى که علت‏ها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى، آثار و ویژگى‏هاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى به وسیله قالب‏هایى از داخل و خارج، اندازه‏گیرى و قالب‏گیرى مى‏شود. این قالب، حدود، یعنى طول، عرض، شکل، رنگ، موقعیت مکانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى، یعنى هدایت آنها به سوى مسیر هستى‏شان است که براى آنها مقدر گردیده است و در آن قالب‏گیرى شده‏اند. 8
اما تعبیر فلسفى قدر، اصل علیت است. «اصل علیت همان پیوند ضرورى و قطعى حوادث با یکدیگر و این که هر حادثه‏اى تحتّم و قطعیت ضرورى و قطعى خود و نیز تقدّر و خصوصیات وجودى خود را از امرى یا امورى مقدم بر خود گرفته است.
(9) اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حکمفرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعیت وجود خود و نیز شکل و خصوصیت زمانى و مکانى و سایر خصوصیات وجودى‏اش را از علل متقدمه خود کسب کرده است و یک پیوند ناگسستى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه او هست.»10
اما علل موجودات مادى ترکیبى، فاعل و ماده و شرایط و عدم مانع است که هر یک تأثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تأثیرها، قالب وجودى خاصى را شکل مى‏دهند. اگر تمام این علل و شرایط و عدم مانع، کنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته مى‏شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى‏دهد که از آن در متون دینى به «قضاى الهى» تعبیر مى‏شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرایط خود قالبى خاص دارد که عوارض و ویژگى‏هاى وجودى‏اش را مى‏سازد و در متون دینى از آن به «قدر الهى» تعبیر مى‏شود.

با روشن شدن معناى قدر، امکان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر مى‏شود. شب قدر شبى است که همه مقدرات تقدیر مى‏گردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازه‏گیرى مى‏شود.
به عبارت روشن‏تر، شب قدر یکى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روایات ما، یکى از شب‏هاى نوزدهم یا بیست و یکم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارک رمضان است.(11) در این شب - که شب نزول قرآن به شمار مى‏آید - امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى که در طول سال واقع مى‏شود، تقدیر مى‏گردد.(12) شب قدر همیشه و هر سال تکرار مى‏شود. عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیکویى سرنوشت یک ساله بسیار مؤثر است.(13) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»14
پس شب قدر شبى است که:
1. قرآن در آن نازل شده است.
2. حوادث سال آینده در آن تقدیر مى‏شود.
3. این حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به کارهایى مى‏گردد.
بنابراین، مى‏توان گفت شب قدر، شب تقدیر و شب اندازه‏گیرى و شب تعیین حوادث جهان ماده است.
این مطلب مطابق آیات قرآنى نیز مى‏باشد؛ زیرا در آیه 185 سوره مبارکه «بقره» مى‏فرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»؛ ماه رمضان که در آن قرآن ‏نازل شده است.» طبق این آیه، نزول قرآن (نزول دفعى) در ماه رمضان بوده است. و در آیات 3 - 5 سوره مبارکه دخان مى‏فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ* فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ* أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ.» این آیه نیز تصریح دارد که نزول [دفعى‏] قرآن در یک شب بوده است که از آن به شب مبارک تعبیر شده است. همچنین در سوره مبارکه قدر تصریح شده است که قرآن در شب قدر نازل شده است.
«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است. «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است. اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد.
پس با جمع آیات سه گانه بالا روشن مى‏شود:
1. قرآن در ماه رمضان نازل شده است.
2. قرآن در شبى مبارک از شب‏هاى ماه مبارک رمضان نازل شده است.
3. این شب، در قرآن شب قدر نام دارد.
4. ویژگى خاص این شب بر حسب آیات سوره مبارکه دخان دو امر است:
الف. نزول قرآن.
ب. هر امر حکیمى در آن شب مبارک جدا مى‏گردد.

اما سوره مبارکه قدر که به منزله شرح و تفسیر آیات سوره مبارکه «دخان» است، شش ویژگى براى شب قدر مى‏شمارد:
الف. شب نزول قرآن است (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ(.
ب. این شب، شبى ناشناخته است و این ناشناختگى به دلیل عظمت آن شب است ( وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ.)
ج. شب قدر از هزار ماه بهتر است. (لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ(
د. در این شب مبارک، ملائکه و روح با اجازه پروردگار عالمیان نازل مى‏شوند(تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) و روایات تصریح دارند که آنها بر قلب امام هر زمان نازل مى‏شوند.
ه. این نزول براى تحقق هر امرى است که در سوره «دخان» بدان اشاره رفت (مِنْ کُلِّ أَمْرٍ) و این نزول - که مساوى با رحمت خاصه الهى ‏بر مومنان شب زنده‌دار است - تا طلوع فجر ادامه دارد (سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ(
و. شب قدر، شب تقدیر و اندازه‏گیرى است؛ زیرا در این سوره - که تنها پنج آیه دارد - سه بار «لیلة القدر» تکرار شده است و این نشانه اهتمام ویژه قرآن به مسئله اندازه‏گیرى در آن شب خاص است.
مرحوم کلینى در کافى از امام باقر علیه السلام نقل مى‏کند که آن حضرت در جواب معناى آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است که همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید مى‏شود. شبى که قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است که خداى تعالى درباره‏اش فرموده است: «فیها یفرق کل امر حکیم؛ در آن شب هر، امرى با حکمت، متعین و ممتاز مى‏گردد.» آنگاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثه‏اى که باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر مى‏شود؛ خیر و شر، طاعت و معصیت و فرزندى که قرار است متولد شود یا اجلى که قرار است فرارسد یا رزقى که قرار است برسد و ... .»15

پى‏نوشت‌ها:
1- قاموس قرآن، سید على اکبر قرشى، ج ‏5، ص 246 و 247 .
2- همان، ص 248.
3- المیزان، سید محمد حسین طباطبایى، ج‏12 ص 150 و 151.
4- همان، ج‏ 19، ص 101.
5- انسان و سرنوشت، شهید مطهرى، ص 52.
6- المحاسن البرقى، ج‏1، ص 244.
7- بحار الانوار، ج ‏5، ص 122.
8- المیزان، ج ‏19، ص 101 - 103
9- انسان و سرنوشت، ص 53
10- همان، ص 55 و 56
11- اقبال الاعمال، سید بن طاووس، تحقیق و تصحیح جواد قیومى اصفهانى، ج‏1، ص 312 و 313 و 374 و 375 .
12- الکافى، کلینى، ج ‏4، ص 157 .
13- المراقبات، ملکى تبریزى، ص، 237 - 252
14- الکافى، ج‏1، ص 248
15- المیزان فى تفسیر القرآن، ج 20، ص، 382/ بحث روایى ذیل سوره مبارکه قدر.
 
با همکاری :سید سعید لواسانى

مادرى مهربان تر از خورشید!

شخصیت فاطمه زهرا(س), در ابعاد گونه گون قابل بررسى است.
در هر مرحله از مراحل زندگى وى, لایه ها و درسهاى بزرگى نهفته است و با کالبدشکافى و موشکافیهاى عمیق, مى توان درسهاى بزرگى آموخت و باید هم آموخت.
یکى از ابعاد زندگى فاطمه زهرا(س), که خیلى درخشان و دلنواز است, ((بعد تربیتى)) زندگى حضرت است.
سیره علمى و عملى فاطمه زهرا(س) در امور تربیتى, چیزى نیست که بتوان ظرافتها و لطافتهاى آن را به قلم آورد و یا اینکه در یک مقال و مقاله بتوان ترسیم کرد.
سیره علمى, تا به مرحله عمل نرسد و عملى نگردد, فایده چندانى ببار نمىآورد. از سیره عملى فاطمه(س), در امر تربیت, سخن بگوئیم, وى را ((بانو و کوثر بیکران)) و ((مادر محبت)) معرفى کنیم; ولى خودمان در میدان عمل, بى عارى و بى پروایى بکنیم, آیا چنین کارى شایسته است؟

زمزمه هاى تربیتى زهرا(س)

زلالتر از آب زمزم:

وارهیده از جهان عاریه
ساکن گلزار و ((عینٌ جاریه))(1)
آوازه و آرزوهاى مادر, به ((تربیت)) پیوند خورده است.
در حقیقت, مادر ((پیش مرگ و سر پیشاهنگ)), امر تربیت است و از جمله دل مشغولیها و دلجوئیهاى دیرینه وى تربیت فرزند در ابعاد گونه گون زندگى است.
از دیدگاه اسلام, ((تربیت اسلامى)), خدایى ترین مسئله اى است که یک مادر دانا با آن مواجه است.
اسلام دین ((تربیت محور)) است و در این راستا مردان و زنان بزرگى را با ((چراغ هدایت)), جهت ایصال الى المطلوب و ارائه طریق به سوى بشریت فرستاده است.

مولانا در همین راستا راست گفت:

کلکم راع نبى چون راعى است
خلق مانند رمه او ساعى است
از رمه چوپان نترسد در نبرد
لیکشان حافظ بود از گرم و سرد(2)
به هر تقدیر, آیا مادران در میدان تعلیم و تربیت به الگوى توانا و زیبا, نیاز دارند یا خیر؟
جاى تردید وجود ندارد که همه انسانها نیازمند الگو هستند و دنبال الگوگیرى و الگویابى مى باشند و این امر, براى انسانهاى عاقل, بسیار طبیعى است.
آنچه مهم است و جاى دقت دارد, این است که از چه کسى باید پیروى کرد و فرد به عنوان الگو, باید داراى چه شرایط و ویژگیها باشد؟
از دیدگاه اسلام, اولین شرط براى یک الگو, آن است که خود عامل به گفته هایش باشد و سیره عملى و علمى زندگى او به عنوان حجت شرعى و عقلى شناخته شده باشد.
این شرط که الگو باید, سیره عملى و علمى وى حجت باشد جز در مورد انبیا و امامان(ع) مصداق ندارد.
در این نوشتار کوتاه, کوشش شد تا بخشى از فضایل و سیره عملى و علمى فاطمه زهرا(س) در میدان تربیت, به عنوان مادرى مهربانتر از خورشید و ((مادر محبت)) به عنوان الگو, براى مادران بیان گردد. تا میدانى و دریایى به سوى عاشقان گشوده گردد.
زندگى فاطمه زهرا(س) لبریز از لایه ها و لطافت ها است و دسترسى و شناخت عمیق از تمامى لایه ها و لطافت هاى زندگى معنوى وى, براى همه کس مقدور نیست.
شخصیت معنوى این بانوى ((بى کران)) متشکل از ((بسترهاى معنوى)) بسیارى است که هر کدام از آنها براى یک زندگى معنوى و معنادار بکار آید.
از این جهت, کوثر بى کران, کاملترین الگویى است که مى توان در ابعاد گونه گون زندگى, وى را مقتداى خویش قرار داد, که یکى از ((لایه ها و لطافت هاى)) زندگى معنوى وى که بستر معنوى خوبى را براى رشد ربانى و معنوى فراهم مى سازد, ((بستر تربیتى)) زندگى او است.
در ((سیره عملى و علمى)) زندگى وى, ظرافت ها و دقتها موج مى زند.

او مادر است, اما چگونه مادر؟!

مادر امامت است و حسنین در دامن مبارک او تربیت یافته اند.
مادرى است که از راه تکان دادن گهواره, براى همیشه جهان را تکان مى دهد و از طریق ((لالایى و تاتایى هاى)) حساب شده, جهان و جهانیان را پر از فریادهاى عدالت خواهى مى کند و به سمت عدالت پیش مى راند.

حضرت امیر(ع) در مورد تربیت خانوادگى مى فرمایند:

((یا کمیل, مر اهلإ ان یروحوا فى کسب المکارم...))
((اى کمیل! خانواده ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگوارى, و شب ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند. سوگند به خدایى که تمام صداها را مى شنود, هر کس دلى را شاد کند, خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازد.))(3)
تربیت کلامى کودکان, از زمزمه هاى زیباى مادر در قالب ((لالایى)) و ((تاتایى)), آغاز مى شود.
از اینجاست که ظرافتهاى تربیت, رخ مى نماید و یک مادر مسوول را با مشکلات و موانع تربیتى مواجه مى سازد.
مادر با زمزمه هاى ((لالایى و تاتایى)), در واقع مى خواهد در پاکترین سرزمین وجود کودک که همان هستى و انسانیت کودک است تصرف کند و تصرف مى کند. آیا در چنین حالتى شایسته و بایسته است که مادر, امر تربیت را سبک و سرسرى انگارد؟
آیا زمزمه هاى کلامى مانند لالایى, تاتایى و غیره مهم نیست و هر لفظ مهمل و بى معنایى که باشد, اشکال ندارد؟
در اینجا جالب است که توجه عزیزان را به یک داستان تربیتى که بسیار جلب توجه مى کند جلب نمائیم.

در شعرى منسوب به ((مادر تربیت)) فاطمه زهرا(س) آمده:

اشبه اباإ یا حسن
واخلع عن الحق الرسن
واعبد الها ذا المنن
و لا توال ذا الاحن
یعنى
حسن جان مانند پدرت باش
حق را از بند اسارت رهاساز
خدایى پر فضل و احسان را بپرست
از دشمنان کینه توز دوستى و پیروى مکن(4)
این سخن زیبا, از جمله نوازش هاى نورانى حضرت زهرا(س) است به نوزادش حسن(ع). آن زمانى که حضرت, نوزادش را روى دست بازى مى داد و به هوا مى پراند و به دنبال آن با وى با زبان کودکى سخن مى گفت, چنین زمزمه مى نمود.
فاطمه زهرا(س), قبل از آنکه یک مادر باشد, معلم و مدیر شایسته بود. مربى و روان شناسى بود که در عمل, ((تربیت دینى)) را کاربردى ساخت و ظرافتهاى تربیتى را در خاندان اهل بیت(ع) به نمایش گذاشت.

آنگاه که حضرت زهرا(س) امام حسین(ع) را بر روى دست نوازش مى کرد, مى فرمود:

انت شبیهٌ بابى؟
لست شبیها بعلى؟
((حسین جان تو به پدرم شباهت دارى و به پدرت على(ع) شبیه نیستى.))
امام على(ع) سخنان فاطمه(س) را مى شنید و لبخند مى زد.(5)
مادرانى که فاطمه زهرا(س) را الگوى خویش مى دانند, آیا در امر تربیت هم این ((مادر تربیت)) را الگوى خود مى دانند یا خیر؟
اگر فاطمه زهرا(س) را به عنوان الگوى تربیتى قبول دارند ـ و باید هم قبول داشته باشند ـ تا به حال چه فکرى کرده اند؟
چه کارى کرده اند؟
چاره اى اندیشیده اند یا خیر؟...
مادرى که منتظر مد و تجمل روز است و بازار او را فریفت و گیج کرد, چه کار مى تواند بکند؟
او خود به دهها سرپرست و مادر احتیاج دارد تا هستى خود را به ثمن اندک نفروشد.
مادرى ((فن و هنرى)) است که هر کس استعداد تحصیل آن را ندارد.

مادرى ((کلاس عشق)) است که به قول مولانا:

در آسمان درها نهى, در آدمى پرها نهى
صد شور در سرها نهى, اى خلق سرگردان تو
مادرانى که به خطا, خویشتن را از ((عشق مادرى)) محروم مى سازند, وحشتناکترین گمراهى ها را مرتکب مى شوند و خسران ابدى است که نه در زمان و نه در ابدیت جبرانى ندارد.
یک مادر کم حوصله و عصبى, چگونه مى تواند به ظرافتهاى تربیتى جامه عمل بپوشاند؟
چرا ((سوراخ دعا را گم کرده ایم))؟
بیائیم قبول کنیم که ((تربیت بزرگترین منبع و معدن)) است و ما, در کشف و بهره بردارى آن مشکل داریم.
چند درصد از مادران, همانند فاطمه زهرا(س), زمزمه ها و سایر رفتارهاى تربیتى آنها حساب شده و با ((استانداردهاى تربیت اسلامى)) سازگار است؟
آیا شعر: اتل متل توتوله, گاو حسن چه جوره... با استاندارهاى تربیت اسلامى مى سازد؟
آیا یاد دادن چنین جملاتى, اولین وظیفه برخى ها است؟
مادرى که دختر هفت تا ده ساله خویش را تقریبا ((نیمه عریان)) در معرض دید عموم قرار مى دهد, چه تضمینى براى حجاب اسلامى و تربیت او دارد؟ چرا عده اى به نام مادر, به بچه ها و فرزندان خیانت مى کنند؟
مگر خیانت چه هست؟
خیانت به این نیست که سر کودک را از قفا جدا بکنند, هر کارى که روح و اندیشه کودک را خدشه دار کند, خود بزرگترین خیانت است و هیچ خیانتى, عمق فاجعه اش, عمیق تر از خیانت در امور تربیتى نیست و گناه آن بابخشودنى است.
به هر حال, تا شور و شعور لازم در امر تربیت تحقق پیدا نکند و تا زندگى را سراسر عشق نبینیم, تربیت انقلابى و یا پاکسازى و خودسازى, نوسازى انقلابى تحقق پیدا نمى کند و به بار نمى نشیند.

مادران یخچالى!

تربیت منهاى محبت, آب در هاون کوبیدن است.

کتاب کریم مى فرمایند:

((و قضى ربإ الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا, اما یبلغن عندإ الکبر احدهما او کلاهما فلاتقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما, واخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا;
پروردگارت مقرر داشته است که جز او را نپرستید, به پدر و مادر نیکى کنید, چنانچه یکى یا هر دوى آنها نزد تو به پیرى رسیدند کلمه اى رنجش آور به آنها نگو, و بر سرشان فریاد نزن, و با اکرام با آنها سخن بگو, و با آنها خاکسارى و مهربانى کن, و بگو: پروردگارا همانگونه که آنها مرا در کودکى پرورش دادند, تو نیز آنها را مشمول رحمت خود قرار بده.))(6)
ظاهر آیه یک معناى روشنى دارد و آن مهربانى و احترام به والدین است. ولى آنچه مهم است و از روح و معناى پنهان این دو آیه استفاده مى شود, این است که وقتى پاى تربیت انسانى و اسلامى به میان آمد, در مرحله اول والدین باید این آیات را در عمل تفسیر کنند و یکى از دستورالعمل هاى کار تربیتى خود قرار دهند تا در مرحله بعدى نوبت به فرزندان برسد.
مادرى که مى خواهد کار تربیتى معنادار انجام دهد, خود باید:
1 ـ به فرزندان نیکى کند.
2 ـ هنگام ناتوانى در دوران نوزادى و کودکى, و یا دوران دیگر, حتى به آنها اف نگوید.
3 ـ بر سرشان فریاد نزند.
4 ـ با اکرام با آنها سخن بگوید.
5 ـ با آنها خاکسارى و مهربانى کند و بال و پر پر مهر و آغوش گرم خویش را به سوى آنها بازگشاید.
6 ـ از خداوند براى فرزندان, طلب سعادت و رحمت بکند.
فاطمه زهرا(س) که خود قرآن ناطق و مفسر کبیر است, یقینا در کار تربیتى, این نکات ظریف و عمیق قرآنى را کاربردى ساخت و بدان جامعه عمل پوشاند.
در روایت آمده, امام حسن(ع) مریض شد و درد و بى تابى آن بزرگوار بالا گرفت, حضرت زهرا(س) فرزند عزیزش را خدمت رسول خدا برده :
((قالت: یا رسول الله ادع الله لابنإ ان یشفیه, اى رسول خدا! پروردگارت را بخوان تا فرزندت را شفا دهد.))(7)
در جاى دیگر آمده, حضرت زهرا(س) با یاد روزگار شیرین و محبتهاى رسول خدا, خطاب به کودکان خود فرمود:
((این ابوکما الذى؟ کان یکرمکما و یحملکما مرذه بعد مره؟
این ابوکما الذى؟ کان اشدذ الناس شفقه علیکما؟
فلا یدعکما تمشیان على الارض و لا اراه یفتح هذا الباب ابدا و لایحملکما على عاتقه کما لم یزل یفعل بکما؟
کجاست پدر مهربان شما دو فرزندم؟ که شما را عزیز و گرامى مى داشت, و همواره شما را بر روى دوش خود مى گرفت, و نمى گذاشت بر روى زمین راه روید.
کجاست پدر شما که مهربان ترین مردم نسبت به شما بود.
دیگر هرگز او را نمى بینم که این درب منزل را باز کند, و شما را بر دوش خود گیرد, همان رفتارى که همواره نسبت به شما انجام مى داد.))(8)
با این شیوه با فرزندان سخن گفتن, در واقع یک دوره کامل, کلاس ((آموزش محبت)) است. همان کلاسى که پدر بزرگوارش براى وى برگزار کرد, خود دارد براى فرزندان دلبند خویش برگزار مى نماید. این همان کلاس کاربردى عملى است, که از زیباترین کلاسهاست.
فاطمه زهرا(س) ((مادر محبت)) است و با محبت معنادار وى باید جهان هدایت مى شد.
اگر با وجود الگوى تربیتى چون فاطمه زهرا(س), عده کثیرى از مادران مسلمان با مشکل تربیتى مواجه هستند, این به خاطر آن است که :
اولا شناخت و معرفت عمیق, نسبت به شخصیت الگو ندارند.
ثانیا شناخت و تلقى و برداشت درست از تربیت اسلامى ندارند.
ثالثا برخورد و رفتارشان در امر تربیت محبتآمیز نیست.
رابعا بسیارى از مادران و پدران تربیت را به عنوان بزرگترین منبع, به حساب نمىآورند.
نویسنده کتاب ((کوچک زیباست)) که یک بحث اقتصادى در آن مطرح شده است, یکى از عناوین بحث کتاب را ((تربیت, بزرگترین منبع)) قرار داده است.

مى گوید:

((عامل اصلى همه توسعه هاى اقتصادى از ذهن آدمى برمى خیزد. ناگهان, شهامت, قدرت ابتکار, اختراع, تکاپوى سازنده, نه تنها در یک زمینه بلکه در بسیارى زمینه ها در آن واحد از وجود آدمى فوران مى کند... بنابراین مى توان گفت که تربیت حیاتى ترین منبع براى بشریت است.))(9)
به هر تقدیر, اگر ظرافتهاى تربیتى که ((مادر مهربان)) فاطمه زهرا(س), آنها را در امر تربیت بکار مى گرفت, در زندگى انسانى ـ اسلامى مسلمانان جامه عمل پوشیده مى شد, مى بایست در انتظار مى ماندیم که:
از محبت تلخها شیرین شود
از محبت مسها زرین شود
از محبت دردها صافى شود
از محبت دردها شافى شود
از محبت مرده زنده مى کنند
از محبت شاه بنده مى کنند(10)
متاسفانه و صد متاسفانه یکى از مشکلات بسیار بزرگ بر سر راه تربیت, ((فقر شادى و فقر محبت)) است. از چهره و رفتار برخى از نوجوانان و جوانان کمبود محبت و فقر شادى مى بارد.
برخى از والدین, آنقدر نسبت به فرزندان بى مهرى و نامهربانى مى کنند که بهتر است از آنها به ((والدین یخچالى)) نام ببریم.
مادرى که مسوولیت خطیر مادر شدن را پذیرفت, چگونه آغوش محبت و مهربانى به سمت و سوى فرزندان باز نمى کند؟
آیا تمامى مشکلات بر سر راه تربیت را مى توان با ((عروسک انبوه)) حل و فصل کرد؟
برخى ها, کودک را بمبارانى از عروسکهاى عاجز و عجیب و غریب مى کنند و اجازه فکر کردن را از بچه ها مى گیرند.
آیا عروسکها جاى لبخند و محبت مادر را پر مى کنند؟
برخى از مادران کم حوله و بعضا عصبى مى خواهند, فقط بچه ها را سرگرم بکنند, دیگر مهم نیست با چه چیز آنها را سرگرم بکنند؟

کسى با عروسک و اسباب بازى مخالف نیست, سخن بر سر این است که:

1ـ عروسک جاى لبخند, بوسه, نوازش و محبت مادر را پر نمى کند و مشکلات بر سر راه امر تربیت را, تنها با اسباب بازى, نمى توان حل و فصل کرد.
2ـ فرزندان را بمبارانى از عروسک و اسباب بازى کردن و قدرت تفکر و خلاقیت را از بچه ها گرفتن درست نیست.
3ـ در بازار خرید و فروش عروسکها و اسباب بازى, باید حد و مرزى باشد و والدین عزیز, هر اشیایى را به نام اسباب بازى و عروسک نخرند و بدانند که پشت بعضى از اشیا به نام عروسک, غرض و مرضهاى زیادى خوابیده است.
عروسکى که با باطرى روشن مى شود وشروع به رقصیدن مى کند, چه آثارى در ذهن صاف کودک ببار مىآورد و چه پیام و پیامدى دارد؟
مادر باید در امر تربیت, هدفمند, اهل شناخت و مطالعه, با حوصله و صبور, مدیر, مهربان و با ادب, با عاطفه و... باشد.
بهشت را به بها زیر پاى مادران مى گسترانند, نه به بهانه.
تا با دست مبارک مادران, جهان به لرزه درنیاید و تا در دامن و آغوش گرم مادران, گرماى محبت به جهان صادر نشود... و تا تربیت به مرز استاندارد اسلامى نرسد, هدف اسلام عزیز تامین نمى شود. هدف اسلام عزیز و مورد دعوت دین اسلام, همه بشریت هستند و رسیدن به سعادت از کانال محبت و تربیت.

داستان داورى و مادرى:

اگر مادرى با داورى بین فرزندان مواجه گردد چه باید بکند؟
داورى و قضاوت, از ظرافت و لطافت خاصى برخوردار است و این امر بر کسى پوشیده و پنهان نیست. ولى داورى بین فرزندان و کودکان, ظرافت و لطافت کار را صد چندان مى نماید.
ـ ذهن صاف و دست نخورده کودکان
ـ روح لطیف و ظریف آنها
ـ داورى توام با تربیت
ـ فضاى ذهن کودک و محدودیت هاى آن, همه و همه دست به دست هم مى دهند و کار داورى بین فرزندان و کودکان را با مشکل مواجه مى کند.
آیا مادران مى توانند داوران خوبى براى فرزندان و کودکان خود باشند؟
در اینجا توجه عزیزان را به یک داستان جالب توجه, که از طرف ((مادر محبت)) حضرت زهرا(س), صورت گرفت, جلب مى نمائیم.

داستان داورى بدین قرار است که:

((رسول گرامى اسلام درباره مسابقه خطاطى به حسن و حسین(ع) سفارش فرمود:
هر کس خط او زیباتر است, قدرت او نیز بیشتر است.
حسن وحسین هر کدام خط زیبایى نوشتند, اما رسول خدا قضاوت نکرد و آن دو بزرگوار را به مادرشان, فاطمه(س) هدایت فرمود, تا نگرانى قضاوت, با عاطفه مادرى جبران شود.
حضرت زهرا(س) دید که هر دو خط زیبا و هر دو در این مسابقه هنرى شرکت نموده اند, چه باید کرد؟ با خود گفت:
قالت: انا ماذا اصنع و کیف احکم بینهما؟
من چه مى توانم بکنم و چگونه میان دو کودکم داورى کنم؟

قضاوت نهایى را به تلاش خودشان ارتباط داد و فرمود:

یا قرتى عینى انى اقطع قلادتى على راسکما و انشر بینکما جواهر هذه القلاده فمن اخذ منها اکثر فخطده احسن و تکون قوته اکثر.
اى نور دیدگانم! من دانه هاى این گردنبند را با پاره کردن رشته آن بر سر شما مى ریزم و میان شما دانه هاى گردنبند را پخش مى نمایم. هر کدام از شما دانه هاى بیشترى بگیرد, خط او بهتر و قدرت او بیشتر است.))(11)
به حق, ظرافت و زیبایى از لابلاى این داورى, موج مى زند.
این داستان حق, داراى لایه هایى است و آمادگى دارد دریاى بیکرانى از داوریهاى زیبا را به دینداران و مادران بگشاید و مسیر زندگى انسانها را عوض کند. البته این داستان از باب ((مشت نمونه خروار)) است و از این قبیل مطالب در سیره علمى و عملى امامان(ع) موج مى زند و فراوان است.
حال مادران در مورد این داورى, خود به داورى بنشینند و خودشان را در امور تربیتى محک بزنند!
از دیدگاه قرآن و امامان, امر تربیت و ظرافتهاى آن بسیار جدى است و ذره اى کوتاهى در آن روا نباشد.
ذهن, اندیشه, روح و انسانیت چیزى نیست که به راحتى بتوان از کنار آن گذر کرد و یا آن را نادیده گرفت.

على(ع) مى فرمایند:

((لا غنى کالعقل و لا فقر کالجهل و لا میراث کالادب, و لا ظهیر کالمشاوره; هیچ ثروتى چون عقل, و هیچ فقرى چون نادانى نیست. هیچ ارثى چون ادب, و هیچ پشتیبانى چون مشورت نیست.))(12)
حقوق کودکان و عقوق مادران
رسول اکرم(ص) مى فرمایند: ((یا على یلزم الوالدین من ولدهما ما یلزم لهما من عقوقهما))(13)
یا على(ع), همانطورى که فرزندان ممکن است عاق والدین گردند, والدین هم ممکن است عاق فرزندان گردند.
همانطورى که حقوق طرفینى و فراگیر است, عقوق (ضیق و سختى ها) هم, طرفینى است.

از دیدگاه اسلام, به یک اعتبار, حقوق به دو قسم تقسیم مى گردد:

1ـ حقوق مادى, 2ـ حقوق معنوى.
صاحبان حقوق, عموم مردم مى باشند و مرد و زن, پیر و جوان, حتى رحم (بچه در شکم مادر), صاحبان حق محسوب مى شوند.
تربیت انسانى اسلامى, از جمله حقوق معنوى محسوب مى شود و نتیجه آن, پیام یا پیامد بزرگى را به همراه خواهد داشت.
آنچه در بین عرف و عموم مرسوم است و شیوع دارد مساله ((حقوق و عقوق)) والدین است و در اذهان حک شده است که در صورت سرپیچى فرزندان از والدین, فرزندان مورد عاق والدین قرار مى گیرند و در دنیا و آخرت پیامدهاى بدى در انتظار فرزندان خواهد بود.
این نکته درست, اما حقوق فرزندان چه؟
آیا در صورت سهل انگارى و بى توجهى به امر تربیت, والدین مورد عاق فرزندان قرار نمى گیرند؟ یقینا چنین است و در صورت کوتاهى در امر تعلیم و تربیت, پیامدهاى بسیار بدى در انتظار پدر و مادر خواهد بود.
مادرى که به خاطر چشم به هم چشمیهاى کور و مدستائیها و مدپرستى هاى پلید, شوهر را زیر سوال مى برد و با شخصیت و مردانگى او بازى مى کند, آرامش خانواده را به هم مى پاشد و براى امر تربیت ذره اى ارزش قایل نمى شود, مورد عاق فرزندان قرار نمى گیرد و حقوق آنها را پایمال نکرده است؟!
مادرى که مى تواند فرزندش را همانند حسین فهمیده, تربیت بکند و باید هم چنین بکند, ولى به خاطر توقعات بیجا و کور, و سرگرمیهاى فریبنده, فرزندش با همان استعداد و آمادگى سرشار, سر از زندان درمىآورد, چه جوابى دارد؟
عده اى مى گویند در ایران نمى شود کار فرهنگى و تربیتى عمیق و هدفمند انجام داد. ولى باید گفت:
چطور شد, پدر وزیرى, وقتى پسرش در پاکستان متولد شد, و استعداد و نبوغ خاصى را در پسرش شناسایى کرد, مسئله را با یکى از بزرگان محلى در میان گذاشت, آن عالم, گفت: شما در پاکستان نمى توانید به هدف برسید, بهترین و مناسب ترین جا براى رشد و کار فرهنگى, ایران است و شما بروید ایران.
آقاى وزیرى, راهنمایى عالم محل را پذیرفت و آمد قم مقدس و الاذن که پسرش حدود شانزده سال سن دارد, حافظ کل قرآن, حافظ کل نهج البلاغه, حافظ بیش از هفتاد دوره کتاب, در گرایشهاى مختلف اعم از روایات, فقه, رجال, تفسیر وغیره.
خلاصه یک خانواده پنج نفره, کلشان حافظ کل قرآن هستند و زندگى بسیار ساده هم دارند.))
با این مقدمه, برویم سراغ اصل بحث, و ببینیم رابطه پدر فرزندى بین رسول اسلام(ص) و فاصله زهرا(س) چگونه بوده است؟

شیخ صدوق مى فرمایند:

((رسول گرامى اسلام(ص) هر گاه به مسافرت مى رفت, با فاطمه(س) خداحافظى مى کرد و وقتى از سفر برمى گشت, ابتدا به دیدن فاطمه مى شتافت.
در یکى از مسافرت هاى پیامبر(ص), حضرت زهرا(س) دو دستبند نقره و یک جفت گوشواره براى خویش و یک پرده براى درب منزل خرید, پیامبر(ص) از مسافرت بازگشت و به دیداردختر شتافت.
پس از مشاهده پرده خانه و زیور آلات ساده فاطمه(س) توقف کوتاهى کرد و به مسجد رفت.
حضرت زهرا(س) با خود اندیشید که پدر ناراحت است و فورى دستبند و گوشواره و پرده را درآورد و خدمت رسول خدا فرستاد و پیام داد:
((قالت: تقرا علیإ ابنتإ السلام و تقول اجعل هذا فى سبیل الله)) دخترت براى تو سلام مى فرستد و مى گوید که این[ زیور آلات اندک] را نیز در راه خدا انفاق کن.

پیامبر(ص) پس از مشاهده بخشش و ایثار فاطمه(س) سه بار فرمود:

((فداها ابوها; پدرش فداى او باد.))(14)
در مقابل, حضرت زهرا(س) درباره عواطف گرم پدرانه رسول خدا(ص) مطلبى را نقل فرمود که قابل توجه و ارزیابى است:

وقتى آیه 63 سوره نور نازل شد که:

((رسول خدا را آنگونه که همدیگر را صدا مى زنید, نخوانید))

فاطمه زهرا(س) مى فرماید:

ترسیدم که رسول خدا را به لفظ ((اى پدر)) بخوانم.
من[ هم مانند دیگران پدر را] به نام ((یا رسول الله)) صدا زدم.
[بدین خاطر] پیامبر, یک بار, یا دوبار, یا سه بار از من روى گردانید[ و پاسخ نگفت]. سپس رو به من کرد و فرمود:
اى فاطمه(س) این آیه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است. تو از من هستى و من از تو هستم.
همانا این آیه براى ادب کردن جفاکاران درشت خوى قریش, انسانهاى خودخواه و متکبر, نازل شده است.
مرا با جمله ((اى پدر)) خطاب کن که مایه حیات قلب من است و خداوند را خشنود مى کند.(15)
این گونه مطالب در سیره عملى پیامبر(ص) و فاطمه زهرا(س) و امامان(ع) موج مى زند و اینجا دیگر سخن از عقوق والدین و فرزندان نیست, سخن از حقوق محض است و اخلاق جهانشمول.
نقش تربیتى اینگونه روابط, بسیار بالا است و انسانیت و عاطفه در آن, بسیار فراوان و ریشه دار.
تا بحال, در هیچ جاى دنیا, چنین روابطى بین ((پدر و دختر)) صورت نگرفته است. این رابطه, بر خلاف همه روابط معروف در دنیا داراى شان نزول است و همیشه تاریخ, درسآموز.

این جمله پیامبر(ص) که در حق فاطمه زهرا(س) فرمود:

((فداها ابوها)), به بلنداى تاریخ پیام تربیتى دارد.
این جمله گرانسنگ, مى تواند میزان و محک بسیار مناسبى باشد, تا همه کسانى که با امور تربیتى در ارتباط و تماس هستند عموما و والدین خصوصا, خودشان را در معرض محک قرار دهند و فاصله ها را آسیب شناسى کنند.
اگر فاصله ها زیاد هست, که زیاد هم هست چرا؟
چه باید کرد؟

خلاصه سخن آن که:

مردم عصر فضا و تکنولوژى عموما و مسلمانان خصوصا, دنبال آن چیزهایى که به جد باید باشند, نیستند, و دنبال آن چیزهایى که اصلا نباید باشند, هستند. و به عبارت دیگر ((سوراخ دعا را گم کرده اند)).
دکور و تجمل, مسلح شدن به مد روز, هماهنگى و همراهى با بازار, رقابت کور با همسایه در ظاهرسازى, پیروى و الگوگیرى سریع از وامانده ها و سرخورده هاى غربى, دنبال هر خس و خاشاک, روانه شدن, روى آوردن به مواد مخدر, به بهانه عروسى ادا و اطوار درآوردن, ریخت و پاش فراوان, سر و صداها و روى آوردن به سوى صداهاى آلوده و... همه و همه براى آنها مهم است و سراسیمه دنبالش مى دوند ولى امر تربیت, قناعت زیبا, محبت و مدارا, الگوگیرى دینى و ارزشى, حلال و حرام الهى, روح قرآن, سیره عملى امامان و معصومین(ع) برادرى و برابرى, تعهد دینى و... چندان برایشان مهم نیست و به راحتى از کنارش گذر مى کنند.
متاسفانه عده اى از مسلمانان که زیاد هم هستند, از سیره عملى امامان و معصومین الگو نمى گیرند ولى از غربى, آنهم غربى بنجول و سرخورده از زندگى, الگو مى گیرند و در جامعه دینى, انگشت نمایى مى کنند.
به هر تقدیر, مادران بدانند, که با اندک توجه, مى توانند زمینه هاى زندگى بسیار زیبا را فراهم کنند.
مگر حضرت زهرا(س) از چه ابزارهاى تربیتى استفاده مى کرد که مادران عصر فضا با آن امکانات بى بهره هستند؟!
فاطمه زهرا(س), فقط روح و اندیشه بلند داشت و بس.
ابزارهاى تربیتى حضرت, عاطفه بود و محبت.
بینش بود و هدفمندى.
و جاذبه بود و جانفشانى در امر تربیت.

نتیجه و خلاصه:

امور تربیتى و ظرافتها و لطافت هاى آن, مقام و منزلت مادر و مسوولت پذیرى وى, الگو بودن فاطمه زهرا(س) در ((سیره علمى و عملى)) در این نوشتار, مثلث بحث را تشکیل مى دهد.
امر تربیت, به عنوان بزرگترین منبع و از خدایى ترین مسئله اى است که هر انسان مسوول با آن روبرو است و کوتاهى در این امر تمام هستى یک انسان را زیر سوال مى برد.
کسى که بیش از همه در میدان تعلیم و تربیت نقش ایفا مى کند مادر است, و مادر اولین فردى است که کار تربیتى را آغاز مى کند و در این جهت تمام حرکات و رفتار مادر, اعم از زمزمه ها و لالایى, لبخند, نفس کشیدن, ظاهر و باطن, تاثیر عمیقى بر کودک و روح او مى گذارد و مثلث شخصیت وى را تشکیل مى دهد.
اگر مادران در امر تربیت کوتاهى بکنند و به عنوان مادران بى مسوولیت معرفى و معروف گردند, عقوق و عوارض بدى در انتظار آنها است و هیچ عذرى پذیرفته نیست.
در پایان باید گفت, آنچه مى تواند مادران و فرزندانشان را در امر تربیت, بیمه کند, عمل کردن به ((سیره و رفتار عملى و علمى)) فاطمه زهرا(س) است ولا غیر.

پى نوشت ها:

1ـ مثنوى معنوى, دفتر چهارم, بیت 1767, اشاره به آیه 12 غاشیه.
2ـ همان, دفتر سوم.
3ـ نهج البلاغه, حکمت 257.
4ـ مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص389.
5ـ همان.
6ـ سوره اسرا, آیات 17 ـ 23 ـ 24.
7ـ بحارالانوار, ج59, ص104.
8ـ محمد, دشتى, ((نهج الحیاه ـ فرهنگ سخنان فاطمه)) قم, موسسه تحقیقاتى امیرالمومنین, 1375, ص74.
9ـ اى. اف. شوماخر, ((کوچک زیباست)) على رامین, تهران: صدا و سیما, چهارم, 1378, ص61.
10ـ مثنوى معنوى, دفتر دوم, ابیات 1529 ـ 1531.
11ـ محمد, دشتى, همان, یا بحارالانوار, ج45, ص190, ح36.
12ـ نهج البلاغه, حکمت 54.
13ـ بحارالانوار, ج77, ص60, ح3, باب 43.
14ـ محمد دشتى, همان.
15ـ همان.

با همکاری :اصغر بابایى