پدر خود را به آب و آتش میزند که برای فرزندش شهریه یک مدرسه غیرانتفاعی را فراهم کند. مادر تمام برنامههای آشپزی تلویزیون را نگاه میکند و هر چه کم و کسری باشد هم از روی کتاب آشپزی و سیدی فرا میگیرد که شاید در میان دسرها و غذاهای تمام ملل چیزی باشد که به مذاق بچهاش خوش بیاید.
بچه با این رو میخوام و اون رو نمیخوام قد میکشد و بزرگ میشود. آنقدر بزرگ که یک سر و گردن هم از والدینش بالا میزند. دکترها میگویند در اثر تغذیه خوب و کلاسهای ورزشی است که از بچگی استفاده کرده است. مامان و بابا اما از نسل جنگ هستند. از نسل احترام به بزرگترها و لم ندادن جلوی آنها. پدر و مادر توی دلشان میگویند وقتی ما به والدینمان که ما را در سختی بزرگ کردند اینقدر وفادار بودیم بچههای ما که در ناز و نعمت بزرگ شدهاند حتما خیلی در حق ما فرزندی میکنند. غافل از اینکه بچهها برای این کارها تربیت نشدهاند.
چند هفته تا کنکور مانده است و مادر سخت مریض شده. به دخترش میگوید: مادر جان یک سوپ مرغ میتوانی درست کنی که یک کم جان بگیرم؟ البته اگر از درست عقب نمیمانیها!
دخترک میگوید: مامان حالا که نزدیک کنکور شده آه و نالههای تو هم شروع شده. من که آشپزی بلد نیستم. میروم از سر کوچه یک سوپی نودلیتی چیزی برایت میگیرم بخوری اما لطفا دوباره نگویی که برو ظرف بشور و برو برای بابا غذا درست کن ها. خودتان یک فکری بکنید. من یک عمر درس نخواندهام که سوپ درست کنم!
پسر یک خانواده دیگر هم هست که از نظر خلق و خو به این دختر خانم بیشباهت نیست. پدر او از همان کودکی پسرش را در ناز و نعمت بزرگ کرده و به او وعده داده بود برای 18 سالگیاش یک خودرو به او هدیه بدهد، اما دست قسمت نگذاشت و او در تصادفی زمینگیر شد. حالا کار پسر به جای کمک به خانواده نق زدن به جان مادر است.
ـ این درمانها و صرفهجوییها همهاش بهانه بود که برای من ماشین نخرید. من حداقل یک موتور میخوام. تازه خرج دانشگاه را هم باید بدهید. من که نمیتوانم عمرم را هدر بدهم برای دانشگاه دولتی. دلم نمیخواهد وقتی همه دارند از جوانیشان لذت میبرند من جور شماها را بکشم. من هنوز بچهام، مگر چه گناهی کردهام و خطاب به مادر میگوید: بعد از بابا شما باید نانآور خانه باشید. اگر قرار باشد من خرج شما را درآورم خب مستقل میشوم و میروم با دوستانم زندگی میکنم. چرا جور شما را من باید بکشم؟
و مادر باز همه تقصیرها را گردن خودش میاندازد. دکتر شجاعی مدرس و مشاور خانواده در این مورد میگوید: هر کسی برای خوشبختی در درجه اول باید به انسانیت برسد. رسیدن به انسانیت و خوشبختی فقط به دو عامل زیبایی و بالندگی ظاهری و بالا بردن هوش بستگی ندارد.
وی میافزاید: متاسفانه بیشتر خانوادهها و جوانان امروز تربیت و ارزشهای خود را روی همین دو عامل متوقف میکنند و نتیجهاش چیزی است که امروز با آن مواجه هستیم؛ فقدان عاطفه و افزایش طلاق زوجهای جوان. او تاکید میکند: برای خوشبختی لازم است تمام عوامل پازل خوشبختی دور هم چیده شود. این عوامل عبارت است بالندگی معنوی، هوشی، عقلی، ظاهری، عاطفی و اقتصادی.
نبود هر یک از موارد زیر سبب میشود که از قافله خوشبختی عقب بمانیم و نتوانیم به کمال مطلوب انسانیت خود برسیم.
زوجهایی که از هم جدا میشوند و همسران و فرزندانی که مسوولیتپذیری ندارند از عواقب تربیت تکبعدی است و فرزند یک روز همان چیزی که آموخته به شما و جامعه تحویل میدهد.
خانوادهای که از لحاظ عاطفی فرزند خود را تعلیم نداده و مسوولیتهای عاطفی را به او آموزش نداده یا از نظر معنوی چیزی به او نیاموخته و عقل معاش را در فرزند خود تربیت نکرده است، اگر از او یک فارغالتحصیل بلند مرتبه نیز بسازد نمیتواند خوشبختی او را تامین و تضمین کند.
این مشاور خانواده زندگی مشترک را یک مهارت میداند که باید آموخته شود و انسان رشد یافته از شادی و آرامش شناخته میشود.
این مهارت به ما کمک میکند تا میان عواملی که خوشبختی به آنها بستگی دارد تعادل برقرار کنیم. اولین عامل، اقتصاد است که شخص باید به مدد مدیریت اقتصادی درست معاش خود و خانواده را تامین کند. زیاده روی در این بخش به تقویت شهوت و تجملات میانجامد.
مهارت بعدی به تعادل رساندن عشق و عاطفه در خانواده است. اگر در خانواده به تلاش اقتصادی زیاد بها داده شود و خانواده از لحاظ عاطفی تامین نشود تعادل برهم میخورد و اشکال ایجاد میکند.
بچهها و زن و شوهرها از نظر عاطفی از هم جدا میافتند و نسبت به هم احساس مسوولیت عاطفی و وابستگی نمیکنند.مهمترین موضوع، معنویات است. این عامل انسانیت انسان را تقویت میکند. انسان را در وفاداری پایدارتر میکند و به او نجابت میبخشد.
وی تاکید میکند: ارتباطات، انتخابها و رفتارها و افکار ما حال ما را میسازند و آیندهمان را رقم میزنند. اینها وقتی درست خواهد بود که ما خودمان را بشناسیم. نه فقط بخشی از خود را بلکه به همان قد و قامتی که آفریده شدهایم.
این مدرس مهارتهای زندگی معتقد است برای اینکه انسان خوشبخت باشد باید برنامهای برای تمام طول حیاتش داشته باشد. انسان را باید به همان بلندایی که هست دید نه فقط بخشی از حیات او را که شامل تولد تا مرگ میشود. هرکاری عواقبی فراتر از این زندگی میتواند داشته باشد.
وی تاکید میکند: تمام جنبههای زندگی و خوشبختی یک فرزند که مسوول به دنیا آوردن او هستیم را باید در نظر داشته باشیم و گرنه انسان تکبعدی و ناتوانی وارد عرصه زندگی میکنیم که باید در پیشگاه خدا در مقابل او پاسخگو باشیم.