مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

دو جزء مهم رابطه دوستی

رابطه دوستی یکی از روابط عام اجتماعی است که به نقش های اجتماعی وابسته نیست. دوستی دو نفر با هم به معنای مصاحبت اختیاری آنان با یکدیگر است؛ در حالی که به هم علاقه دارند. هر کس به اختیار خود دوست می گزیند و در میان انسان های بسیاری که با او در ارتباط هستند برخی از آنها را برای دوستی و مصاحبت انتخاب می کند.

اقسام دوستی

رابطه دوستی دو جزء مهم دارد: نخست محبت و دیگر مصاحبت پایدار. جزء دوم رفتاری است که فرد خود اتنخاب می کند و از این رو دارای ارزش اخلاقی مثبت یا منفی است. ولی جزء اول به خودی خود یک فعل ارادی نیست؛ محبت حالتی نفسانی است که به اختیار انسان محقق نمی شود ولی مقدمات تحقق آن اختیاری هستند. شناخت، مهم ترین مقدمه به وجود آمدن محبت است و تحصیل آن به اختیار انسان و افعال اختیاری او بستگی دارد.

مصاحبت دوستان با یکدیگر ریشه در محبت های متنوعی دارد. بر حسب تفاوت محبت ها، دوستی اقسامی می یابد.

محبت دو انسان به یکدیگر از سه حالت خارج نیست؛ بنابراین دوستی نیز سه قسم است:

1 - دو نفر ممکن است یکدیگر را دوست داشته باشند و از ملاقات و گفتگوی یکدیگر لذت ببرند و هیچ مطلوب دیگری را جستجو نکنند. به عبارت دیگر ممکن است مصاحبت دو نفر به غرض رسیدن به هیچ چیز دیگری جز لذتی که از مصاحبت با هم می برند نباشد.

لذت حاصل از مصاحبت می تواند ناشی از کمال باشد که دو دوست در هم می شناسند. خواه کمال، ظاهری باشد و خواه عقلی و معنوی، مانند: اخلاق نیکو به هر حال اگر التذاذ حاصل از این مصاحبت، مذموم باشد مصاحبت از نظر اخلاقی ارزش منفی خواهد داشت.

2 - ممکن است دوستی دو نفر برای رسیدن به لذتی نباشد که در نفس دوستی حاصل می شود؛ بلکه دوستی وسیله ای باشد که رسیدن به یک امر محبوب را ممکن می کند. در این رابطه دوستی جزء اول دوستی یعنی محبت اصیل نیست. با این حال همین محبت موجب اقدام به مصاحبت می شود. اگر غرض از مصاحبت رسیدن به مطلوبی همچون مال و جاه و علم باشد ارزش اخلاقی مصاحبت وابسته به غرضی است که فرد از کسب مال و جاه و علم دارد.

3 - نوع دیگری از دوستی وجود دارد که ناشی از محبت انسان به خداست. یکی از آثار محبت بنده به خداوند، محبت به دوستان خداست. اگر کسی را به سبب بندگی خدا و اخلاص و اعمال صالحش دوست داشته باشد دوستی او ادامه دوستی خداست و آن را حب فی اللَّه می خوانیم. مصاحبت فرد با کسی که او را برای خدا دوست دارد فعلی با ارزش اخلاقی مثبت است. دوستی به خاطر خدا بسیار ارزشمند است. به طوری که اگر کسی به خاطر خدا شخصی را دوست داشته باشد ولی آن شخص در واقع اهل آتش باشد، خداوند به این دوستی و محبت پاداش خواهد داد.

از امام باقر(ع) روایت شده است: لو ان رجلا احب رجلا للَّه لاثابه اللَّه علی حبه ایاه و ان کان المحبوب فی علم اللَّه من اهل النار و لو ان رجلا ابغض رجلا للَّه لا صابه اللَّه علی بغضه ایاه و ان کان المبغض فی علم اللَّه من اهل الجنه؛[1]

اگر کسی دیگری را برای خدا دوست داشته باشد خداوند او را برای دوستیش پاداش می دهد، حتی اگر محبوب او در علم خداوند اهل آتش باشد و اگر کسی را برای خدا دشمن دارد خداوند به او به سبب این دشمنی صواب می دهد، حتی اگر آن که دشمن داشته است در علم خدا اهل بهشت باشد.

به نظر می رسد این روایت و برخی دیگر از روایات، به جزء نخست دوستی، یعنی محبت اشاره دارند و علت این که به یک حالت قلبی و غیر اختیاری ثواب داده می شود این است که مقدمات محبت به وسیله اعمال اختیاری فراهم می شود.

جزء دوم دوستی یعنی مصاحبت با محبوب، عملی اختیاری است. بنابراین حتی اگر کسی در قلب خود محبت اهل معصیت و گمراهان را می یابد باید از دوستی با او بپرهیزد زیرا مصاحبت با او موجب گمراهی و هلاکت است. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: والمرء علی دین خلیله فلینظر احدکم من یخالل؛[2] آدمی بر دین دوست خود است پس همه باید بنگرند که با چه کسی دوستی می کنند.

قرآن کریم نیز بر این تأکید می کند: یوم یعض الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا* یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا* لقد اضلنی عن الذکر بعد اذجاءنی و کان الشیطان للانسان خذولا[3] و روزی است که ستمکار دست های خود را می گزد و می گوید ای کاش با پیامبر راهی را بر می گرفتم* ای وای کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم او بود که مرا به گمراهی کشانید پس از آن که قرآن به من رسیده بود و شیطان همواره خوار کننده انسان است.

انتخاب دوست باید با دقت و بررسی صورت پذیرد. نباید به سبب محبتی که در قلب خود می یابیم با کسی دوستی کنیم؛ بلکه نخست باید منشأ محبت را جستجو کرد و پس از اطمینان از الهی بودن آن محبت، رفتار و صلاحیت های فرد محبوب را بررسی نمود و در صورتی که او انسانی مؤمن و صالح بود با او دوستی کرد. اگر این گونه عمل شود دوستی پایداری پدید خواهد آمد.

از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است: من اتخذ اخا بعد حسن الاختبار دامت صحبته و تأکدت مودته؛[4] کسی که پس از بررسی دقیق کسی را دوست خود گیرد، مصاحبت آن دو دوام خواهد یافت و دوستی آنان محکم می شود.

ولی اگر برگزیدن دوست بدون بررسی باشد، منشأ فساد و گمراهی است.

امام علی فرمودند: من اتخذ اخا من غیر اختبار الجاه الاضطرار الی مرافقه الاشرار؛[5] کسی که بدون بررسی دوستی برگزیند اضطرار او را به همراهی با بدکاران وادار می کند.

دوست خوب و دوست بد

1. نشانه ها و شرایط دوست خوب

دوست خوب کسی است که در حرکت انسان به سوی کمال تأثیر مثبت داشته باشد. دوست خوب باید پیش از هر چیز انسانی مؤمن و صالح باشد. علاوه بر این در روایات شرایطی برای دوست خوب بیان شده است، امام صادق(ع) فرمودند: لا تکون الصداقه الا بحدودها فمن کانت فیه هذه الحدود ای شی منها فانسبه الی الصداقه: فاولها ان یکون سریرته و علانیته لک واحده و الثانیه ان یری زینک زینه و شینک شینه و الثالثه ان لا تغیره علیک ولایه و لا مال، و الرابعه ان لا یمنعک شیئا تناله مقدرته، و الخامسه و هی تجمع هذه الخصال ان لا یسلمک عند النکبات؛[6] دوستی مشروط به حدودی است کسی که او در این حدود یا بعضی از آن هست او را دوست خود قرار ده: اول آن که پنهان و آشکارش در نزد تو یکی باشد دوم آن که نیکوی (آبروی) تو را نیکوی خود و عیب (بی ابرویی) تو را عیب خود بداند سوم آن که هیچ مقام و مالی او را در برابر تو دگرگون نسازد، چهارم آن که از چیزی که توان آن را دارد برای تو فروگذار نکند و پنجم آن که همه این ویژگی ها را داشته باشد و تو را در بیچارگی رها نکند.

2. نشانه های دوست بد:

دوست بد کسی است که از نظر عقیده و اخلاق گمراه است یا انسان را از خدا و حرکت به سوی او غافل می سازد. در روایات دوستی برخی انسان ها منع شده است. با توجه به این روایات اوصاف دوست بد معلوم می شود.[7]

شایسته است که انسان مسلمان از دوستی با سه گروه بپرهیزد: بی پروا، احمق و دروغگو.

اما شخص بی پروا عمل خویش را نزد خود جلوه می دهد خوش دارد که مانند او باشی و در کار دین و معاد تو را یاری نمی دهد، نزدیکی با او جفا و سنگدلی است، رفت و آمد با او برایت ننگ است.

اما احمق او تو را به خیر و صواب راهنمایی نمی کند در باز داشتن بدی از تو به او امیدی نیست، حتی اگر بکوشد. بسا که سود تو را خواهد ولی به تو زیان رساند. پس مرگش بهتر از حیات و سکوتش بهتر از سخن گفتن و دوریش بهتر از نزدیکی است.

و اما دروغگو با او هیچ خوشی ای تو را گوارا نیست، سخن تو را نزد دیگران می برد و سخن دیگران را نزد تو می آورد. هر گاه سخنی را نقل کند آن را با چیزهای دیگر پر و بال دهد. چنان که حتی وقتی راست گوید تصدیق نمی شود. مردم را به دشمنی بر انگیزد و در سینه ها کینه رویاند. پس از خدا بترسید و مراقب خود باشید. روایت دیگری هم پنج گروه (دروغگو، فاسق، بخیل، احمق و تارک صله رحم) را شایسته دوستی نمی داند.

[7] . امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: ینبغی للمسلم این یجتنب مؤاخاه ثلاثه: الماجن و الحمق و الکذاب. فاما الماجن فیزین لک فعله و یحب ان تکون مثله، و لا یعینک علی امر دینک و معادک و مقاربته جفاه و قسوه و مدخله و مخرجه علیک عار و اما الاحمق فانه لا یشیر علیک بخیر و لا یرجی لصرف السوء عنک و لو اجهد نفسه و ربما اراد منفعتک فضرک فموته خیر من حیاته و سکوته خیر من نطقه و بعده خیر من قربه. و اما الکذاب فانه لا یهنئک معه عیش ینقل حدیثک و ینقل الیک الحدیث کلما افنی احدوثه مطها بأخری حتی انه یحدث بالصدق فلا یصدق و یغری بین الناس بالعداوه و ینبت الشحناء فی الصدور، فاتقوا اللَّه و انظروا لا نفسکم. المحجه البیضا، ج 3، ص 311.

[8] . احمل نفسک من اخیک عند صرمه علی الصله و عند صدوده علی اللطف والمقاربه و عند جموده علی البذل، و عند تباعده علی الدنو، و عند شدته علی اللین و عند جرمه علی العذر حتی کانک له عبد و کانه ذو نعمه علیک و ایاک ان تضع ذلک فی غیر موضعه او ان تفعله بغیر اهله. نهج البلاغه، الکتاب 31.


منابع:
[1] . المحجه البیضاء، ج 3، ص 292.

[2] . همان، ص 309.

[3] . فرقان، 29 - 27.

[4] . غرر الحکم و درر الکلم، ج 2، ص 695.

[5] . همان.

[6] . المحجه البیضاء، ج 3، ص 316.

[9] . لا تتخذن عدو صدیقک صدیقا فتعادی صدیقک. همان.

[10] . وامحض اخاک النصیحه حسنه کانت او قبیحه، و تجرع الغیظ فانی لم ار جرعه احلی منها عاقبه و لا الذ مغتبه، و لن لمن غالظک فانه یوشک ان یلین لک. همان.

[11] . عاتب اخاک بالاحسان الیه و اردد شره بالانعام علیه. نهج البلاغه، قصار الحکم، 158.

[12] . لا یکون الصدیق صدیقا حتی یحفظ اخاه فی ثلاث: فی نکبته و غیبته و وفاته. همان، قصار الحکم، 134.

[13] . شرالاخوان من تکلف له. همان، قصار الحکم، 479.

[14] . و لا تضیعن حق اخیک اتکالا علی ما بینک و بینه فانه لیس لک باخ من اضعت حقه. همان، الکتاب 31.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد