مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

طواف روزانه 70 هزار فرشته

روایت است که خداوند فرشتگان را فرمان داد که در زمین برای او خانه‌ای بسازند تا هر که از فرزندان آدم گناه کند، بر گرد آن طواف کند.زمان بنای کعبه به درستی روشن نیست. احادیث و اقوال مورّخین به دو دسته کلی قسمت می شود.

دسته نخست می گویند: حضرت ابراهیم کعبه را ساخته و پیش از ایشان خانه ای با نام کعبه نداشته ایم. دسته دیگر معتقدند که کعبه پیش از حضرت ابراهیم علیه السّلام ساخته شده و ایشان آن را تجدید بنا کرده اند. بسیاری از این دسته، بانی بیت را حضرت آدم علیه السّلام می دانند.برای جمع میان دو قول می توان گفت که کعبه توسط حضرت آدم علیه السّلام و در موضعی از پیش تعیین شده ساخته شد، ولی با طوفان نوح از بین رفت. پس با راهنمایی خداوند و به دست ابراهیم علیه السّلام این بنا تجدید و مراسم عظیم و مناسک و عبادت بزرگ حجّ به آن حضرت تعلیم شد.به عبارت دیگر، حضرت ابراهیم نقشی هم پایه حضرت آدم علیه السّلام در حیات کعبه دارد.

آغاز کعبه

پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله : خداوند جبرئیل را نزد آدم و حوا فرستاد و به آن دو فرمود: برای من خانه ای بسازید. جبرئیل برایشان نقشه کشید. آدم حفر می کرد و حوّا (خاک را) منتقل می کرد، تا به آب رسید. از زیر آن ندا آمد: بس است ای آدم! پس چون خانه را ساختند، خداوند به او وحی فرمود که برگرد آن طواف کند و به او گفته شد: تو اولین کسی و این اولین خانه است. سپس قرنها گذشت، تا آن که حضرت نوح آن را دیدار کرد، بعد قرنها گذشت، تا آن که حضرت ابراهیم، پایه های آن را برافراشت.

امام باقر علیه السّلام : امّا آغاز این خانه، چنان بود که خداوند به فرشتگان فرمود: «من در زمین جانشین قرار می دهم». فرشتگان پاسخ دادند: «آیا در آن کسی را قرار می دهی که در آن فساد می کند و خونها را می ریزد؟» . خداوند از فرشتگان روی گرداند. آن ها دیدند که این رویگردانی از خشم خداست. پس به عرش او پناهنده شدند. خداوند به یکی از فرشتگان فرمان داد تا در آسمان ششم، در برابر عرش او خانه ای برایش بسازد به نام «ضُراح» ، که آن را برای آسمانیان قرار داد که هر روز هفتاد هزار فرشته طوافش می کنند و باز نمی گردند و استغفار می کنند. پس چون آدم به آسمان دنیا فرود آمد، خداوند فرمانش داد که این خانه را ـ که در مقابل آن بود ـ ترمیم کند. پس خداوند این را برای آدم و نسل او قرار داد، همچنان که آن خانه را برای آسمانیان قرار داده بود.

امام باقر علیه السّلام : خداوند فرشتگان را فرمان داد که در زمین برای او خانه ای بسازند، تا هر که از فرزندان آدم گناه کند، بر گرد آن طواف نماید ـ آن گونه که فرشتگان عرش خدا را طواف می کنند ـ تا از آنان خشنود شود، همچنان که از فرشتگان راضی شد. پس در محلّ کعبه، خانه ای ساختند که زمان طوفان بالا برده شد، که اکنون در آسمان چهارم است، هر روز هفتاد هزار فرشته بر گرد آن طواف می کنند و هرگز به سوی آن بر نمی گردند. حضرت ابراهیم هم برپایه همان، کعبه را بنا نهاد.

ابو خدیجه: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: چرا کعبه را بیت العتیق (خانه آزاد) نام نهاده اند؟ فرمود: خدای متعال از بهشت، حجرالأسود را برای آدم فرود آورد. خانه کعبه دُرّی سفید بود. پس خداوند آن را به آسمان بالا برد و پایه اش باقی ماند. پس آن در مقابل این خانه است، هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن می شوند که هرگز دوباره به سوی آن بازنمی گردند. خداوند به ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام فرمان داد، که کعبه را بر همان پایه ها بنا نهند.

امام باقر علیه السّلام : چون خداوند، آدم را از بهشت فرود آورد، فرمود: من همراه تو خانه ای فرود می آورم که بر گرد آن طواف شود، آن چنان که عرش من طواف می شود و نزد آن نماز خوانده شود، همچنان که نزد عرش من نماز خوانده می شود. زمان طوفان، خانه به بالا برده شد. پیامبران خانه خدا را حج می کردند ولی جای آن را (دقیقاً) نمی دانستند، تا آن که خداوند جای آن را برای حضرت ابراهیم مشخّص کرد. او هم خانه را از (سنگِ) پنج کوه بنا کرد: کوه حرا، ثَبیر، لبنان، طور و حمر.

امام صادق علیه السّلام : جایگاه کعبه، سرزمینی مرتفع و سفید بود که همچون خورشید و ماه می درخشید، تا آن که از دو فرزند آدم، یکی آن دیگری را کشت، پس سیاه شد. چون آدم فرود آمد، خداوند همه جای آن زمین را برای او بالا آورد، تا آن را دید. سپس فرمود: همه این از آنِ توست. گفت: خدایا، این زمین سفید درخشان چیست؟ فرمود: آن زمین من است.

امام علی علیه السّلام ـ در شرح آیه «انّ اوّل بیتٍ ...» ـ : اولین خانه ای که برای مردم قرار داده شد و خجسته بود و در آن هدایت و رحمت و برکت بود (کعبه بود) و ابراهیم نخستین کسی بود که آن را بنا کرد. سپس قومی از عرب و ازطایفه جُرهُم آن راساختند. سپس ویران شد، قریش دوباره آن را بناکرد.

منبع :پایگاه اطلاع رسانی حج

فلسفه زندگی بین اذان و نماز

مدت ها بود در فکر این بودم که فلسفه زندگی - فارغ از بحث های جدی فلسفه خلقت که در مباحث اصول دین مطرح است و خارج از دایره قاعده لطف و غیره- چیست؟

آیا همین کارهایی که ما در طول روز انجام می دهیم، در مسیر اهداف و غرض از زندگی می گنجد؟ آیا کارهایی از قبیل درس خواندن، عبادت، زیارت و کارهای جهادی و مخ زنی انقلابی و راه اندازی گروه های انقلابی و مطالعات عمیق و ... که حتی نزد آدم های توجیه ما هم متروک است، اینها در مسیر فلسفه زندگی است؟

از این رو، به این فکر می کردم که موقع به دنیا آمدن، به گوش راستمان اذان گفتند و به گوش چپ اقامه و موقع دفنمان، یک نماز میتی بالای سرمان می خوانند. زندگی ای که بین یک اذان و نماز خلاصه شود، چقدر کوتاه خواهد بود و من از این می ترسم که نتوانم طهارتم را برای وقت نماز حفظ کنم!

همچنین به این فکر می کردم که چرا ماها وقتی به پشت سر نگاه می کنیم، آهی از عمق وجود می کشیم و می گوییم: «چه زود گذشت»؛ اما وقتی به پیش رو نگاه می کنیم، می گوییم: «سوف سوف، اوه هنوز کو تا 40 سالکی».

جای قیصر امین پور خالی (شاید هم جای ما خالی) که گفت: «گاهی چقدر زود دیر می شود»!

نمی خواهم از مقدماتم نتیجه ای خاص بگیرم؛ اما عرض می کنم که با این صغری و کبری، شاید لازم باشد به جای یقین، به شک برسیم! شک و تردید حتی در اصول، هیچ گاه بد نیست و یقین حقیقی، از دل همین شک و تردیدها بیرون می آید؛ اما به چه شک کنیم؟

بنده خدایی برای بار دوم رفته بود مکه. موقعی که چشمش به کعبه افتاده بود، رو به رفیقش کرد و گفت: «پرده کعبه رو عوض کردن»! راستش را بخواهید، حقیر هم از این می ترسم که نکند گرد خانه خدا گشتن، خود موجب بت پرستی ما گردد! مگر نه این است که خانه کعبه تکه سنگی است نشانه سالکان کوی دوست، راه را گم نکنند؟ می ترسم که در بین کار و درگیری های اجتماعی، رشته اساسی کار از دستمان در رود و عادت به زندگی کنیم!

نمی خواهم چنین نتیجه بگیرم که کارهای به قول خودمان انقلابی امروزمان، اشتباه است؛ اما جای این شک باقی است که صرف قالب و محتوای انقلابی، بدون یک فلسفه عمیق زندگی، خالی از جهت است.

بدون نتیجه گیری، سخنم را با طرح یک سؤال ختم می کنم؛ در مسیر یک زندگی ای که مدت آن، فاصله بین یک اذان و نماز دو رکعتی و فردایش کوتاه تر از دیروزش است، چه مسئولیتی داریم و چه باید کرد؟ امام علی علیه السلام می فرماید: «آدمی باید اندرزها را بپذیرد و پیش از رسیدن رستاخیز، پرهیزکار باشد و در کوتاهی روزگار، اندیشه کند و به ماندن کوتاه در دنیا، نظر دوزد؛ تا آن را به منزلگاهی بهتر مبدل سازد. پس باید برای جایی که او را می برند و به شناسایی سرای دیگر، تلاش کند».1

1. نهج البلاغه، خطبه 314.

 

پدید آورنده : محمدرضا امینی

پیش از فرود، جای فرودت را هموار کن

ترجمه نامه سی و یکم نهج البلاغه

 

وصیت امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام، پس از بازگشت از جنگ صفین

پسرم!

در رابطه با دیگران، دل خودت را میزان قرار بده؛

هرچه برای خودت می خواهی، برای آنها هم بخواه؛

هرچه برای خودت نمی خواهی، برای آنها هم نخواه؛

همان جور که خوش نداری به تو ظلمی شود، ظلمی نکن.

همان جور که دوست داری به تو خوبی کنند، خوبی کن.

هرچه فکر می کنی مردم اگر بکنند بد است، برای خودت هم بد حساب کن.

هر چه نمی دانی، نگو؛ حتی اگر آن چه می دانی کم است.

هر چه نمی خواهی درباره ات بگویند، درباره کسی نگو.

پسرم بدان!

از خود راضی بودن، خلاف درستی و آفت اندیشه هاست.

پس (به این که هستی، راضی نباش) و تمام سعی ات را بکن...؛

به مقصد هم که رسیدی، بیشتر از همیشه، در برابر پروردگارت، خاشع باش.

پسرم بدان!

راهی طولانی و دشوار، پیش رو داری و

قطعاً به توشه کافی نیاز داری؛ به سبک باری،

و به این که قدم هایت درست و در مسیر باشند؛

بیش از طاقتت، بار برندار که مبادا در راه، سنگینی بار، دست و پا گیرت شود.

اگر بین نیازمندان، کسی را یافتی که توشه ات را برایت به قیامت ببرد وتوشه را، فردای محشر، در لحظه احتیاج، به تو برگرداند،

وجودش را غنیمت بشمار(انفاق کن؛ انفاق کن) و بار را بگذار بر دوش او وتا می توانی، بار و کوله اش را سنگین کن؛

شاید بعدها، کسی را با این مشخصات، پیدا نکنی.

هر کسی روز دارایی ات از تو وام می خواهد، وجودش را غنیمت بشمار؛

تا در آن روز تنگ دستی، روز گرفتاری، وام را به تو پس دهد.

پسرم بدان!

گردنه و گذرگاهی دشوار، پیش رو داری

که حال و روز سبک باران، وقت عبور از آن، بهتر از اوضاع مردم سنگین بار است.

هرکه کند و آهسته عبور می کند، از آن که شتابان رد می شود، حال بدتری دارد.

بعد از این گذرگاه، ناگزیری یا در بهشت فرود آیی یا در جهنم.

پس، پیش از فرود، قاصدی بفرست تا برایت، جایی آماده کند.

پیش از فرود، جای فرودت را هموار کن

که بعد از مرگ، نه می توان خدا را راضی کرد و نه می توان به دنیا برگشت.

پسرم بدان!

کسی که گنجینه های آسمان و زمین به دست اوست، به تو اجازه خواستن، به تو اجازه دعا داده و ضمانت کرده که خواهش های تو را جواب می دهد و فرمان داده، که بخواهی، تا بدهد.

پی مهرش باش، تا به تو مهر بورزد.

بین تو و خودش، نگذاشته کسی حجاب و فاصله باشد.

تو را به کسی دیگر حواله نداده، پس لازم نیست یکی بین او و تو واسطه باشد.

وقتی بد می کنی، راه بازگشت ات را نمی بندد.

در عذابت عجله نمی کند.

وقتی توبه می کنی و باز می گردی، سرزنشت نمی کند.

حتی اگر رسوایی حق توست، باز، رسوایت نمی کند.

وقتی بازمی گردی، سخت نمی گیرد و می پذیردت.

وقتی بازمی گردی، با جریمه و جزا، آزارت نمی دهد

و از لطفش، ناامیدت نمی کند؛

بلکه بازگشت ات را، برایت ثواب حساب می کند.

هر گناهت را یکی و هر کار خوبت را ده تا حساب می کند.

برایت در بازگشت را باز گذاشته است.

صدایش که می کنی، صدایت را می شنود.

در دل، اگر با او نجوا کنی، نجوایت را می فهمد.

نیازت را می بری پیش او.

سفره دلت را پیش او وا می کنی.

از غم و غصه هایت، به او شکایت می کنی.

برای گرفتاری هایت، از او چاره می خواهی.

در کارهایت، از او کمک می خواهی.

چیزهایی از گنجینه های لطفش درخواست می کنی که هیچ کس دیگر نمی تواند آنها را بدهد؛

مثل طول عمرها، سلامتی بدن ها و وسعت روزی ها.

کلید همه گنجینه هایش را گذاشت در دو دست تو؛

وقتی به تو اجازه دعا و خواهش داد.

حالا هر وقت بخواهی، با دعا، درهای نعمتش را باز می کنی

و انبوه مهر و لطفش را به روی خودت، سرازیر می کنی.

دیر آمدن پاسخ دعاها، ناامیدت نکند... .

خیلی وقت ها، دعایت را دیر اجابت می کند؛ چون در این تأخیرها، پاداش دعا کننده و عطایی که به امیدوار، می دهند، بیشتر می شود.

خیلی وقت ها، چیزی می خواهی، نمی دهند؛

اما، در دنیا یا آخرت، بهتر از آن را به تو می بخشند

یا آن را نمی دهند؛ چون به صلاحت نیست.

خیلی وقت ها، اگر چیزی که خواسته ای بدهند، دینت از بین می رود.

پس چیزی بخواه که زیبایی اش برایت بماند و رنج و سختی اش، از تو دور باشد

که نه ثروت برای تو باقی می ماند و نه تو برای ثروت باقی می مانی.

 

پدید آورنده : فاطمه شهیدی

خنده از نگاه سنت و اندیشمندان غرب

چکیده : در این مقاله به انواع خنده ، آثار خنده، روانشناسی خنده ، خنده های منفی مثل خنده زیاد و کم هوشی ، خنده با صدای بلند ، خنده در قبرستان ، آثار اجتماعی خنده بر افراد یک جامعه ، خنده درمانی به عنوان یک درمان مؤثر بر روح وجسم افراد بیمار و پایین آورنده فشار واسترس ، گشادگی رگها ،کاهش میزان ضربان قلب ، همراه با ارائه کلام گهر بار معصومین (ع) ونظرات روانشناسان غرب مورد توجه واقع شده است .
کلید وا‍‍‍‍‍ژه : خنده ، انواع واقسام خنده ، روانشناسی خنده ، آثار اجتماعی خنده ،آثار خنده ، خنده با صدای بلند ، خنده زیاد وکم هوشی ، خنده در قبرستان .
مقدمهتوانایى انسان دربرخورد با دشوارى‏هاى زندگى محدود است و خواه‏ناخواه در نبرد با این دشوارى‏ها خسته مى‏شود، توان و نیرویش کاهش مى‏یابد و نیاز به تقویت و تسکین پیدا مى‏کند. بخش اصلى وجود آدمى روح اوست و جسم، تنها قالب و مرکبى براى آن است. ازاین‏ رو، تغذیه واستراحت جسمى به تنهایى براى تجدید و بازیافت قواى ازدست‏ رفته کافى نیست و انسان براى آن که بتواند بار دیگر در صحنه تلاش زندگى حضور یابد و فعّالیّت خود را از سر گیرد، بایستى ازنظر روحى نیز تقویت شود.عواملى که در این هنگام مى‏توانند موجب آرامش روانى انسان گردند و قواى تحلیل‏رفته فکرى او را تجدید کنند، گوناگونند؛ خنده و شوخى یکى از مهم‏ترین آن‏هاست، چه این‏که یکى از ویژگى‏هاى انسان (و فصل ممیّز او از سایر حیوانات) نیز خنده است و دیگر موجودات، خنده ، شادى ، مطایبه و شوخى ندارند.در این مقاله موضوع خنده ، آثار وتبعات آن و مثبت یا منفی بودن آن از دیدگاه معصومین (ع) و دانشمندان غرب مورد توجه قرار گرفته است .

تعریف خنده :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ضَحِکُ الْمُؤْمِنِ تَبَسُّمٌ امام صادق (ع) خنده فرد با ایمان را به تبسم تعریف می نمایند.(1)
تعریف دایره المعارف (برتانیکا )چنین است : (( خنده خود انگیز یک واکنش جنبش زا است که براثر انقباض پانزده عضله صورت ، با شکلی یکسان و تکراری تولید می گردد . و با تنفس تغییر یافته ای همراه است . تحریک الکتریکی ماهیچه بالا برنده لب بالا ، استخوان قدام اصلی ،با جریان الکتریکی با شدت جریان متغییر، حالات چهره متفاوتی تولید می کند که ازلبخند کم رنگ تاانقباضاتی که مشخصه خنده انفجاری است در نوسان می باشد .لبخند یک واکنش است ،اما واکنش منحصر به فردی است که هیچ وظیفه بیو لژیکی آشکاری بر عهده ندارد . ممکن است آنرا یک واکنشی تجملی خواند .به نظر می رسد تنها وظیفه آن آ زاد سازی تنفس با شد . (2)

انواع لبخند

لبخندهای پیچیده دقیقا تحلیل شده است ، قسمت قابل توجه این کار بوسیله پرفسور «اکمن » که پیشتاز تحقیقات جهانی در مورد لبخند وخنده می باشد انجام گردیده است . اوسه نوع اصلی لبخند را توضیح می دهد.لبخندی که احساس میشود یا لبخند طبیعی لبخند تصنعی ولبخند رقت انگیز .(3)ا ستاد مطهری به نقل از دکتر علوی می نویسد :داروین در کتاب بیان احساسات و تأ لّمات در انسان و حیوان (1890 میلادى) نوشته است که فیل تحت تأثیر احساسات مى‏گرید ولى این موضوع به هیچ وجه هنوز تأیید نشده است. مى‏گوید خنده انواع و اقسام دارد: خنده محبت، خنده تمسخر، خنده شادى، خنده تأثر یا خشم؛ گریه هم همه جا از اثر اندوه و غم نیست و براى همه اتفاق افتاده و چشیده‏اند لذت گریه شوق را، و منظره اشک شوق یکى از بهترین مناظر است. (4)

اقسام موضوعات خنده

شهید مطهری در تقسیم بندی مضوعات خنده و گریه بیان می کنند که :یکى از مسائل مربوط به سیدالشهداء مسأله گریه است. باید مسأله گریه و خنده از چند نظر [بررسى شود]: یکى از نظر اینکه از مختصات و اعراض خاصه انسان به شمار رفته‏اند، دیگر از نظر علل و مبادى جسمى و روحى، سوم از نظر آثار و عوارض جسمى و روحى، چهارم از نظر اخلاقى وعقیده علماى اخلاق و آداب، پنجم از نظر آثار اجتماعى خنده و گریه، ششم انواع خنده‏ها و گریه‏ها و آیاهمه خنده‏ها خوب است و همه گریه‏ها بد یا نه؟ و اینکه نوع گریه بر امام حسین لذت بخش است و به قلب صفا و روشنى مى‏دهد، و باید مقایسه‏اى شود بین مکتب امام حسین و مکتبهاى خنده و کمدى واشاره‏اى شود به فیلمهاى کمدى و فیلمهاى تراژدى و اشعارى که شعراى ما در باب گریه و مدح آن گفته‏اند.(5)

روان شناسی لبخند

استاد مطهری در روانشناسی خنده می نویسد :روانشناسهاى امروز هم به شکل دیگرى مطلب را قبول دارند. مثلًا ما مى‏گوییم انسان وقتى روحش با نشاط باشد در چهره‏اش ظاهر مى‏شود (کصفرة الوجل و حمرة الخجل). مسلّم این‏جور است (رنگ رخسار خبر مى‏دهد از سرّ ضمیر). فکر انسان و اندیشه و غم و اندوه انسان و هر حالت روحى،روى بدن اثرمى‏گذارد. عکس قضیه هم درست است؛ یعنى هر حالت بدنى با یک حالت روحى سنخیت وتناسب دارد، آن حالت روحى یک حالت بدنى خاصى را ایجاد مى‏کند، و چنانکه انسان آن حالت بدنى را به طور مصنوعى ایجاد کند آن حالت روحى به تبع این حالت بدنى ایجاد مى‏شود. مثلًا اگر انسان وضع و قیافه محزون و غم‏ زده به خود بگیرد، کم کم واقعاً حزن برایش پیدا مى‏شود. این همان تأثیر متقابلى است که نفس و بدن روى یکدیگر دارند. (6)اگر چه ما لبخند زدن وخندیدن را با سبکسری یکی میدانیم اما تغییراتی فرا سوی سبکسری ، در جسم بدن به هنگام لب خند زدن بوجود می آید که تظاهرعینی آن شادمانی است .در این حالت تمام جسم تنظیم می گردد و ذهن شفاف تر می شود(7)قدرت لبخند زدن خودکار،در ضمن درمانی موثروقدرتمند برای غلبه بر پیری زود رس وحفظ زیبایی است .(8)سیلوان تامکینز روانشناسی که در مورد کیفیت و اصل لبخند زدن تحقیقات بسیاری انجام داده ، معتقد است انسانها زمانی لبخند می زنند که از کمترین برانگیختگی وانگیزش برخور دارباشند .او می گویدلبخند حاکی از شادی بطور کلی زمانی حادث می شود که شخص به ناگاه از تحریکات منفی مثل،درد ،فشار، پرخاشگری، تخلیه گردد. به محض اینکه این احساسات منفی از بین می رود، لبخندی از رهایی بر لبها ظاهر می گردد. (9)آنها که می توانند به گونه ای اصیل و واقعی لبخند بزنند و بخندند شاخه زیتونی نامرئی به دیگران هدیه می کنند در نتیجه می گویید : من قصد ندارم به شما آسیب برسانم . با شما دوست هستم ، من حامی شما هستم .(10)

اثرات اجتماعی خنده

لبخندها و خنده ها بهترین یخ شگن در گردهمایهای اجتماعی هستند. زمانیکه افراد قادرند در کنار یکدیگر وبا هم بخندند کمتر از حضور هم عصبی می شوند .خنده احساسات ناشی از خصومت را که اغلب در بر خوردهای اولیه ظاهر میشوند از میدان بدر میکند . لبخند چرخهای زندگی اجتماعی را روغن کاری می کند و گرد همایها را لذت بخش تر می کند .لبخندها پیام آور دوستیها هستند .(11)

خنده درمانی

مؤمن خنده رو و شوخ است، و منافق عبوس و خشمناک. (12) فِقْهُ الرِّضَا، ع وَ اجْتَهِدْ أَنْ لَا تَلْقَى أَخاً مِنْ إِخْوَانِکَ إِلَّا تَبَسَّمْتَ فِی وَجْهِهِ وَ ضَحِکْتَ مَعَهُ فِی مَرْضَاةِ اللَّهِ فَإِنَّهُ یُرْوَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ مَنْ ضَحِکَ فِی وَجْهِ أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ ترجمه :امام رضا (ع):سعی کن برادری از برادرانت را ملا قات نکنی مگر اینکه در صورتش تبسم کنی و در محدوده رضایت االهی با او بخندی چرا که از امام صادق (ع) روایت شده که : کسی که در صورت برادر مومن خود لبخند بزند با فروتنی برای خداوند عز وجل او را در بهشت داخل می کند .و قال علی (ع ) من أکرم غریبا فی غربته أو نفس غمه أو أطعمه أو سقاه شربة أو ضحک فی وجهه فله الجنة ترجمه :امام (ع) می فرماید :کسی که غریبی را در غربتش کرامت کند. یا غم او را برطرف نماید .یا او را سیراب نماید،یا در صورتش لبخند بزند . پس برای او بهشت است .(14)استاد مطهری در باره خنده رو بودن اهل البیت بیان می کند که :((نام حضرت امیر و به نام ائمه دیگر مثلًا حضرت امام حسین قبول نکنید؛ خشن است، قیافه عجیبى که نمى‏خواهم تعبیر زشتش را به کار ببرم؛ همیشه على علیه السلام را با یک شمشیر دو زبانه‏اى که مثل زبان افعى دو سر دارد، با یک قیافه خشمناکى نشان داده‏اند. على کِى این جور بوده؟! دشمنهاى على مى‏گفتند عیبش براى خلافت این است که خنده روست. مى‏فرماید: عَجَباً لِابْنِ النّابِغَةِ! یَزْعُمُ لِاهْلِ الشّامِ انَّ فِىَّ دُعابَةً وَ انِّى امْرُؤٌ تِلْعابَةٌ. عجبا براى پسر نابغه (عمرو عاص)- مى‏گویند قبل از او عمر این جمله را گفته بود - عیبى که به من براى خلافت مى‏گیرد این است که مى‏گوید من یک آدم خوش مشربم، شوخى مى‏کنم و خنده‏رو هستم. على خاصیت هر مؤمنى را داشت(((15)دکتر جکینسون مینویسد: در یک آزمایش ، از گروهی هنر پیشه خواسته شد .حلات مختلفی از چهره را در رابطه با هیجانات مختلف به نمایش بگذارند از آنها خواسته شد ، بترتیب چهره ای از خوشحال،غمگین ، متنفر،ومتعجب به خود بگیرند. این گروه هنر پیشه با هر حالتی که به چهره خود می دادند، هم زمان هر تغییری در میزان ضربان قلب ، درجه حرارت پوست و فشار خون توسط دستگاهی ضبط می شد . آنها به این نتیجه رسیدند که هر یک از حالات صورت با تغییرات فیزیولوژیکی گسترده ای همراه است . در اغلب حالاتی که هنر پیشگان تقلید می کردند تمام سیستمهای بدن متاثر می شدند . وقتی آزمایش شوندگان شروع به لبخند زدن می کردند میزان ضربان قلب کاهش می یافت . فشار خون پایین می آمدوسیستم های بدن آرام می شدند.(16)استاد شهید مطهری می نویسد: «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فى وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فى قَلْبِهِ» مؤمن بشاشتش در چهره‏اش است و اندوهش در دلش. مؤمن اندوه خودش را در هر موردى (اندوه دنیا، اندوه آخرت، مربوط به زندگى فردى، مربوط به عالم آخرت، هرچه هست) در دلش نگه مى‏دارد و وقتى با مردم مواجه مى‏شود شادى‏اش را در چهره‏اش ظاهر مى‏کند. على علیه السلام همیشه با مردم با بشاشت وبا چهره بشّاش روبرو مى‏شد، مثل خود پیغمبر. على با مردم مزاح مى‏کرد مادام که به حد باطل نرسد ،همچنانکه پیغمبر مزاح مى‏کرد. رنود [ضد] مولا یگانه عیبى که براى خلافت به على گرفتند - عیب واقعى که نمى‏ توانستند بگیرند - این بود که گفتند : «عیب على این است که خنده روست و مزاح مى‏کند؛ مردى باید خلیفه بشود که عبوس باشد و مردم از او بترسند، وقتى به او نگاه مى‏کنند بى‏جهت هم شده از او بترسند.» پس چرا پیغمبر این‏طور نبود؟ (17)لازم به ذکر است ،ارزش درمانی لبخند زدن فقط محدود به فردی که لبخند میزند نمی گردد ،بلکه اصولا لبخند زدن وخنده امری مسری است . زیرا افرادی که لبخند به لب دارند در واقع می توانند حالت جمع اطراف خود را نیز تغییر دهند . آنان که زیاد لبخند میزنند نه تنها خود حال خوبی دارند بلکه به بهتر شدن حال دیگران نیز کمک می کنند . (18)افراد می توانند بیماریهای جدی خود را با خنداندن خود معالجه کنند . مشهور ترین نمونه آن مورد «نورمن کازینز» است او زمایکه توانست بیماری خود را که تصور می شد ،غیر قابل علاج است با کرایه فیلم های خنده دار مدوا کند .(19)

خنده از مختصات ذاتی یا عرضی !

خنده وشادی قابلیتهای ذاتی هستند ، در صورتی که دیگر هیجانات منفی رفتاری ، آموختنی می باشند که بعدا کسب می گردند.(20)

وقتی خنده خنده آور نیست !

خنده در غیر جایگاه خود ! وَ قَالَ ع ثَلَاثَةٌ فِیهِنَّ الْمَقْتُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَوْمٌ مِنْ غَیْرِ سَهَرٍ وَ ضَحِکٌ مِنْ غَیْرِ عَجَبٍ وَ أَکْلٌ عَلَى الشِّبَعِ علی (ع): سه چیز که خداوند متعال به آنها توجه ندارد خواب درغیر شب ، خنده درغیرجایگاه او ،خوردن هنگام سیری. (21)، فِی وَصَایَا النَّبِیِّ ص إِلَى أَبِی ذَرٍّ قَالَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا کَانَتْ صُحُفُ مُوسَى ع قَالَ کَانَتْ عِبَراً کُلَّهَا عَجَبٌ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالنَّارِ ثُمَّ ضَحِکَ إِلَى أَنْ قَالَ ص إِیَّاکَ وَ کَثْرَةَ الضِّحْکِ فَإِنَّهُ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَذْهَبُ بِنُورِ الْوَجْهِ
ترجمه: ابوذر می گوید :گفتم :یا رسول ا... صحف موسی چه بود ؟ فرمود : همه آن عبرت انگیز بود .شگفت انگیز برای کسی که یقین به آتش جهنم داردو می خندد .حضرت فرمودند :از خنده زیاد بپرهیز زیرا که قلب رامی میراند و نور صورت را می برد .(22) در این باب دکترجکینسون می نویسد: خنده استهزا آمیز عصبی ، خندیدن بر دیگران نه با آنها ، خنده تصنعی که بدلیل موقعیت سر گرم کنندهای تولید نشده باشد .،خندیدن به چیزهایی که خنده دار نیست ،مثل معلولین جسمی وذهنی خنده هستریک همگی بر افراد ی که مجبور به شنیدن آن هستند. احساس استرس زا و ناراحت کننده تولید میکند .(23)

خنده با صدای بلند!

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص تَبَسَّمَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ ترجمه : انس بن مالک گفت : دیدم رسول خدا (ص) تبسم نمودند تا دندانهای مبارک آشکار گردید.(24) قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ علی (ع): اگر ( مومن) خندید صدای خنده را بالا نبرد. (25) دکتر جکینسون می نویسد : خنده با صدای بسیار بلند ابدا برای ما سرگرم کننده نیست . در حقیقت چنین خنده ای ممکن است تاثیری کاملا متضاد داشته باشد . و بسیار ترسناک باشد . افرادی که با صدای بلند به جوکهای خود شان می خندند و با طعنه با دیگران حرف می زنند معمولا مصحبان سرگرم کننده ای نیستند و همچنین آنان که به بد بختی دیگران می خندند. افرادی که بنابر عادت دیگران را دست می اندازند نیز سرگرم کننده نیستند.(26)

خنده در قبرستان !

قَالَ ع مَنْ ضَحِکَ عَلَى جِنَازَةٍ أَهَانَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ وَ لَا یُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُ وَ مَنْ ضَحِکَ فِی الْمَقْبُرَةِ رَجَعَ وَ عَلَیْهِ مِنَ الْوِزْرِ مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ وَ مَنْ تَرَحَّمَ عَلَیْهِ نَجَا مِنَ النَّارِ ترجمه : علی (ع) فرمود :کسی که بر جنازه ای (در تشییع) بخندد خداوند در روز قیامت در حضور همه به اهانت خواهد کرد . ودعای او به اجابت نخواهد رسید.وکسی که درقبرستان بخندد در حالی بر می گردد که مثل کوه احد بر او سنگینی می کند .وکسی که براو مهربانی کند از آتش جهنم نجات پیدا می کند.(27)در این باره دکتر لیزها اشاره میکند : نوع دیگر خنده ای که آن هم خنده دار نیست . خنده ای است که درموقعیتهای تنش زایی مثل مراسم تدفین تولید می شود: ممکن است احساس کنید دلتان می خواهد در مراسم تدفین بخندید ، این بدان علت نیست که موقعیت سرگرم کننده است بلکه بدان جهت است که موقعیت بسیار بی ترحم وناراحت کننده ای است. یکی از خصوصیات مهم خنده آن است که به ما این توانایی رامی دهد تا مقداری از تنش راکه در طول موقعیتی دشوار تولید شده آزاد کنیم .(28)

خنده زیاد و کم هوشی!

روایات زیاده‏روى در مزاح وخنده را همواره نکوهش کرده و آن را نشانه جهالت ، حماقت و پستى دانسته‏اند. حضرت على علیه السلام، طىّ سه سخن کوتاه به این واقعیّت چنین اشاره مى‏کند: «مَنْ کَثُرَ مِزاحُهُ اسْتُحْمِقَ »، مَنْ کَثُرَ مِزاحُهُ اسْتُجْهِلَ »، مَنْ کَثُرَ مِزاحُهُ اسْتُرْذِلَ»
هر کس شوخى او بسیار شود، احمق، نادان و فرومایه مى‏شود.(29)در این باره دکتر جکینسون می نویسد: « با وجود اینکه آن افرادی که راحت تر می خندند معمولا برای مصاحبت مطلوب تر هستند ، اما این خطر نیز وجود دارد که آنها نادان یا سبک مغز انگاشته شوند ،زیرا متاسفانه خنده راحت و خود به خود به نسبتی با کم هوشی در ارتباط است .اگر چه ما از مصاحبت کمدین ها لذت می بریم و در مقابل شوخ طبعی آنان قدرت ایستا دگی نداریم ، اما اکثر ما احساس می کنیم دلمان نمی خواهد کشور به دست چنین افرادی اداره شود . شاید به این دلیل که آنها نمی توانند هیچ چیز را جدی بگیرند . در ضمن ما این احساس را داریم افرادی که زیاد می خندند تا حدودی کم هوش تر از افراد همیشه جدی هستند .»(30)

آثار خنده

1.عمل خندیدن موجب رسید اکسیژن بیشتری به ششها وعمیق تر شدن تنفس می گردد که این 2.امر موجب تحرک بیشتر وبهبود جریان خون میشو د .(31)
3.پزشکی فرانسوی به نام «پیر واچت » که سالها فزیو لوژی خندیدن را مورد مطالعه قرار داده بود ، به این نتیجه رسید که خنده موجب گشادگی رگهای خونی گردیده وخون بیشتری را با حد اکثر سرعت به اندامها می فرستند . (32)
4.شخص دیگری «هنری راوین اشتاین » که عصب شناس فرانسوی است معتقد است خنده در ضمن موجب کاهش میزان ضربان قلب گردیده و اشتها را تحریک می کند .(33)
5.ظاهرا خنده موجب تحریک تولید – بتا اندروفین – مسکن طبیعی که در مغز تولید می شود می گردد(34)
6.افرادی که زیاد می خندند کمتر از افرادی که به سختی قادر به خندیدن هستند در معرض ابتلا ء به اختلالات گوارشی و زخمهای معده می با شند .(35)
7.خنده سیستم بدن ما را از فضولاتی مثل کلسترول زیاد ودیگر چربیهای ناخواسته پالایش میدهد .(36)
8.خنده همچنین با تحریک و تولید مسکن های طبیعی در مغز،مغز را هم از فضولات پالایش می دهد .(37)
9.تمام تحقیقات مربوط به فشار روانی افسردگی ودیگر حلات منفی ذهن به این حقیقت اذعان دارد که هر آنچه که بر ذهن تاثیر بگذارد در نهایت جسم را هم متا ثر خواهد ساخت . می دانیم افکار می توانند باعث تولید هورمونها گردند – هورمونهایی که در تمام بدن جریان می یابند . تنش های دراز مدت روانی همانطور که اکنون بر ما آشکار شده است ، در نهایت می تواند بصورت نا راحتیهای جسمانی نمایان گردد . ما می دانیم مواردی چون سردرد مزمن ، میگرن ، زخم ها و اشکالات مربوط به هضم همگی ارتباط نزدیکی با حالات ذهن دارند . تعداد در حال افزایش از صاحب نظران معتقدند بیماریهای بسیار خطرناک و مهلک مثل سرطان و بیماریهای قلبی متاثر از حالات ذهنی ، شکل ظاهری و برخورد فردی می با شد . در مورد قربانیان سرطان ، پزشکان کشف کرده اند . تغییر برخورد شخصی با بیماری از منفی به مثبت غالبا اولین گام موثر در فرایند درمان می باشد . (38)
10 وقتی مضطرب و وحشت زده هستیم ، ویا از درد جسمانی رنج میبریم تمام جسم ما منقبض وسخت می شود .(39)
11.خنده بدون شک، به آرام کردن جسم کمک می کند.در واقع غیر ممکن است به هنگام خندیدن بتوان منقبض بود ، زیرا خند هاحساس است که در تمتم بدن جریان می یابد و باعث حرکت جسم می گردد .(40)
12..لبخند زدن همانطوریکه تمام متخصصان زیبایی می دانند ، یکی ازعوامل مهم برای بهبودی زیبایی است .به همین دلیل بسیارمنطقی است افرادی که زیاد لبخند می زنند به راز جوانی جاودانه دست یافته باشند .(41)
نتیجه گیری :نگاهى کلّى به متون اسلامى مربوط به خنده ، نشانگر برخوردى به‏ ظاهر متفاوت با این موضوع است. اولیاى بزرگوار اسلام، گاهى آن را ستوده و بدان فرمان داده‏اند و زمانى نکوهش کرده و از آن بازداشته‏اند. در جایى خود با فردى مزاح کرده و در جاى دیگر، به بیان پیامدها و بازتاب‏هاى منفى آن پرداخته‏اند، به‏گونه‏اى که در نخستین نگاه، انسان گمان مى‏کند نوعى تناقض در این موضع‏گیرى‏ها وجود دارد، لیکن پس از جمع ‏بندى و تعمّق به این نتیجه مى‏رسیم که پیشوایان معصوم اسلام شوخى وخنده را براى انسان‏ها بسانِ داروى شفا بخشى مى‏دانند که از سویى، مصرف به‏ جا و محدود آن در کاستن نگرانى‏ها ، تقویت پیوند دوستى در بین افراد جامعه و تسکین آلام روانى آنان سودمند و لازم است و از سوى دیگر، استعمال بى‏رویّه آن بدون رعایت حدود شرعى واخلاقى وبدون درنظرگرفتن شرایط زمانى و مکانى، زیانبار و نکوهیده‏است. همچنانکه ملا حظه کردید خنده ازدیدگاه اندیشمندان غرب هم با همه تحقیقات و پژوهشها یشان به نتیجه ای نرسیده اند جز همان کلام مطهر معصومین علیهم السلام.

پی نوشت ها :

1.الکافی ،جلد2،ص664 باب الدعابه والضحک
2.لبخند درمانی ، جکینسون ،ص10
3.همان،ص34
4.مجموعه آثار شهید مطهری،جلد 7 ،ص479
5.همان،جلد 17،ص478
6.همان،جلد 13،ص664
7.لبخند در مانی،جکینسون،ص17
8.همان،ص17
9.همان،ص28
10.همان،ص55
11.همان،ص15
12.مجموعه آثار شهید مطهری،جلد16 ،ص211
13.مستدرک الوسایل ،جلد 8،ص418
14.جامع الاخبار ص86
15.مجموعه آثار شهید مطهری،جلد25،ص385
16.لبخند در مانی،جکینسون،ص10
17.مجموعه آثار شهید مطهری،جلد 16 ،ص176
18.لبخند در مانی،جکینسون،ص12
19.همان،ص13
20.همان،ص13
21.من لا یحضره الحدیث،جلد 1،ص503
22.مستدرک الوسایل ،جلد 8،ص417
23.لبخند در مانی،جکینسون،ص49
24.بحار الانوار ،جلد7،ص286
25.مستدرک الوسایل ، جلد 8 ،ص414
26.لبخند در مانی،جکینسون،ص50
27.وسایل الشیعه ،جلد 3،ص233
28.لبخند در مانی،جکینسون،ص50
29.غرر الحکم جلد5،ص195
30.لبخند در مانی،جکینسون،ص52
31.همان،ص52
32.همان،ص56
33.همان، ،ص56
34.همان، ،ص56
35.همان ، ص56
36.همان ، ص57
37.همان ، ص57
38.همان ، ص57
39.همان ، ص58
40.همان ، ص59
41.همان ، ص42
42.همان ، ص58

فهرست منابع1.آمدی ، عبد الواحد،غرر الحکم ودرر الکلم،قم ،انتشارات دفتر تبلغات اسلامی قم،سال انتشار 1366
2.الکلینی ،ابو جعفر محمد،الکافی،دار الکتب الاسلامیه،چاپ تهران،بی تا
3.جکینسون لیزها ،مترجم زهرا ادهمی ،چاپ اول ، انتشارات سینما ، زمستان 1373
4.شعیری ،تاج الدین ،جامع الاخبار،قم، انتشارات رضی، ،سال انتشار 1363
5.شیخ صدوق ، ابو جعفرمحمد،من لا یحضره الفقیه ،چاپ قم،دفتر نشر اسلامی وابسته به
6. جامعه مدرسین حوزه قم ،بی تا
7.عاملی ،حر،وسایل الشیعه الی تحصیل مسایل الشریعه، چاپ تهران ،مکتبه الاسلامیه
8.مجلسی ، محمد باقر ،بحار الانوار ،انتشارات موسسه وفا ،بیروت ، سال انتشار 1404ق
9. مطهری ،مرتضی ،مجموعه آثار ،تهران ،انتشارات صدرا ، سال 1380
10.نوری میرزا حسین ،مستدرک الوسایل ، چاپ بیروت موسسه آل البیت لاحیاء التراث

ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگی (2)

مفهوم، متعلق و نقش سازنده ترس

متعلق خوف امر مضر است و انسان در اصل از چیزی که امروز یا فردا، در این دنیا و یا در آخرت، کم و یا زیاد، زیانی را متوجه انسان می کند می ترسد، اما گاهی مجازاً و به جهت علاقه خاصی، نظیر علاقه سببیت و مقارنت، کسی که بالذات منشأ ترس نیست متعلق ترس قرار می گیرد. نظیر آنکه انسان از کسی که بواسطه او ضرری متوجه انسان می شود می ترسد. در حالی که منشأ ترس همان ضرر است و چون آن شخص موجد و مسبب ضرر است، متعلق ترس قرار می گیرد و علاقه سببیت باعث گردیده که انسان از او نیز بترسد.
«ترس» حالتی انفعالی و واکنشی روانی است که انسان در برابر تهدید، خطر و یا ضرر از خود بروز می دهد. ترس از آن نظر که به صورت واکنش طبیعی و غیرارادی در انسان ظاهر می شود، رفتاری غیر اختیاری و غیرارادی است و مورد ارزش یابی اخلاقی قرار نمی گیرد و بخودی خود، به صفت«خوب» یا «بد» متصف نمی شود و مدح و ذمی ندارد. ازاین نظر، در شمار حالتهای انعکاسی و به اصطلاح روانشناسان «حالت های رفلکس» نظیر حالت غم، حزن و شادی قرار می گیرد. پس چنانکه وقتی سوزن به پای کسی فرو می رود، او بی اختیار واکنش نشان می دهد و پایش را کنار می کشد، کسی که با خطری مواجه
می شود، به صورت طبیعی و غیرارادی واکنش نشان می دهد، می ترسد و رنگ رخساره اش دگرگون می شود.
البته مقدمات ایجاد ترس و رفتاری که انسان برای تضعیف، تقویت، کاهش و یا استمرار حالت ترس در خود انجام می دهد، می تواند اختیاری باشد و ارزش یابی اخلاقی شود و صفت خوب یا بد به خود گیرد. گاهی انسان افکاری را به ذهن خود راه می دهد یا رفتاری را انجام می دهد که باعث تقویت و تشدید حالت ترس در انسان می گردد. برای مثال، افراد ترسو و ضعیف النفس به ویژه وقتی شب به تنهایی در جایی به سر می برند، با تخیلات خویش حالت ترس را در خود تقویت می کنند. در نتیجه، ترس آنان به دهشت و وحشت و وارد آمدن خسارت های جدی روحی به آنان تبدیل می گردد.
در مقابل، گاهی با رفتارها و تمرینهای خاصی، حالت ترس را در خود می کاهند یا بکلی زمینه ایجاد آن را از بین می برند. این مقدمات که رفتاراختیاری انسان هستند، اخلاقاً خوب یا بد به شمار می آیند و اگر گاهی حالت ترس نیز ارزش گذاری اخلاقی می شود و مطلوب، خوب و یا بد معرفی می گردد، این ارزش گذاری به اعتبار همان مقدمات اختیاری است، نه به اعتبار حالت ترس فی حد نفسه.
در قرآن که کتاب هدایت است و محورهای اساسی تربیت و تزکیه در آن گرد آمده، بر روی عامل«خوف» تأکید فراوان شده است. در آیات فراوانی خوف و واژگانی همچون «وجل»،«اشفاق»، «رهبت» و«خشیت»(1) که تقریبا مترادف هستند بکار رفته اند و در اکثرآن آیات، متعلق خوف خداوند ذکر شده است. عامل خوف از خدا چنان در تصحیح رفتار انسان و توجه او به مسیر صحیح زندگی و خودداری از طغیان و انحراف مؤثر است که در قرآن انذار و بیم دادن یکی از وظایف اصلی پیامبران به شمار آمده و خداوند به جای آنکه بفرماید ما برای هر قومی نبی یا رسولی فرستادیم، می فرماید که ما برای آنها نذیر و بیم دهنده فرستادیم: (انا ارسلناک بالحق بشیراً و نذیراً وان من امه الا خلا فیها نذیر)(فاطر:24) ما تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده فرستادیم و هیچ امتی نبوده، مگر آنکه در میانشان بیم دهنده ای[پیامبری] گذشت.
براساس آیه فوق یکی از وظایف اساسی پیامیران ترساندن و انذار مردم است. اما انذار پیامبران درکسانی اثر می گذارد که آمادگی روحی و فطری پذیرش نصایح و انذارهای پیامبران الهی را داشته باشند واز آتش جهنم و عذاب الهی بترسند، والا انذار پیامبران در دلهای سخت که حالت فطری خوف خدا از آنها رخت بربسته است اثر نمی گذارد؛ چنانکه بسیاری از اقوام پیامبران تحت تأثیر انذار آنان قرار نگرفتند و به جای آنکه به نصایح و انذار آنان گوش دهند، آنان را مسخره کردند. قرآن درباره گروه گمراهی که در منجلاب گمراهی و طغیان غرق گشته اند و امیدی به هدایت و نجات آنها نیست می فرماید: (انا جعلنا فی اعناقهم اغلالا فهی الی الاذقان فهم مقمحون وجعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلقهم سدا فاغشیناهم فهم لایبصرون و سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون انما تنذر من اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب فبشره بمغفره و اجر کریم)(یس:8-11)؛ ما در گردن هایشان غل‌هایی نهاده ایم که تا چانه هاست، به طوری که سرهاشان بالا مانده است و از پیش رویشان دیواری و از پشت سرشان دیواری نهاده ایم و بر دیدگانشان پرده ای افکنده ایم، ازاین رو هیچ نمی بینند [کنایه از اینکه از همه سو فرو گرفته شده اند و راه حق را که هدایت و رستگاری است نمی بینند] و برآنها یکسان است چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی آورند. جز این نیست که تو کسی را هشدار و بیم می دهی[بیم دادن تو کسی را سود دارد] که این ذکر[قرآن] را پیروی کند و از خدای مهربان در نهان بترسد، پس او را به آمرزش و مزدی نیکو و بسیار نوید ده.
در جای دیگر خداوند درباره کسانی که به خداوند و آخرت ایمان ندارند و آمادگی شنیدن انذار و نصایح را ندارند می فرماید: (واذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لایومنون بالآخره و اذا ذکرالذین من دونه اذاهم یستبشرون)(زمر:45)؛ و چون خداوند به یگانگی یاد شود دلهای کسانی که به آن جهان ایمان ندارند برمد، و چون آنان که جز او هستند[معبودهایشان] یاد شوند ناگاه شادمان گردند.
پس شرط تأثیر انذار انبیا در مردم، وجود حالت فطری خشیت در آنها و ترس از گرفتاریها و کیفرهایی است که ممکن است در آخرت گریبانگیر آنان گردد و این ترس آنان را وامی دارد که از پیش درصدد رهایی از عقوبتهای اخروی برآیند. در نتیجه، به نصایح و پند و اندرز پیامبران الهی و علمای ربانی گوش می دهند و سختی دست کشیدن از خواسته های نفسانی و عمل به تکالیف الهی را به جان می خرند؛ زیرا می دانند که بهای مخالفت با شیطان و هواهای نفسانی و اطاعت از خداوند سعادت ابدی و نیل به رضوان حضرت حق است: (وامامن خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی)(نازعات:40-41)؛(واما هرکس که از ایستادن در پیشگاه پروردگار خود بیم داشته باشد و خویشتن را از آرزو و کام دل بازدارد، جایگاه او همان بهشت است).
البته در کنار خوف از خدا، عواملی چون شوق، محبت و امید نیز مؤثرند، اما در این بین عامل خوف بیشترین تأثیر را دارد و برای همه طبقات انسانی و مراتب ایمان و معرفت عمومیت دارد.
چنانکه ملاحظه می شود درآیه فوق متعلق خوف حرمان از لقای الهی و قرب اوست. در برخی از آیات متعلق خوف عذاب الهی و جهنم معرفی شده است. خداوند درباره بندگان برگزیده خود که خانه هایشان را محل عبادت و ذکر خدا قرار داده اند و پیوسته در نجوای معبود به سر می برند می فرماید: (فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والآصال رجال لاتلهیهم تجاره ولابیع عن ذکرالله واقام الصلوه وایتاءالزکاه یخافون یوما تتقلب فیه القلوب و الابصار)(نور:36-37)؛[آن چراغ] درخانه هایی است که خدای رخصت داده است که بالا برده و بزرگ داشته شوند و نام وی در آنها یاد شود و او را در آنجا بامدادان و شبانگاهان به پاکی ستایند، مردانی که تجارت و خرید و فروش آنان را از یاد خدا و برداشتن نماز و دادن زکات مشغول نکند و از روزی می ترسند که دلها و دیدگان درآن دگرگون [سرگشته و پریشان] شود.
عالم آخرت، عالم ظهور حقایق ودگرگونی هاست و قلب و دل انسان که دردنیا به لذایذ و امور حسی مشغول گردیده است، در آنجا کاملاً دگرگون می گردد و چون طرفی از آن تعلقات مادی نبسته و چیزی جز زیان برای خود فراهم نیاورده است، در‌آنجا یارای درک حقایق، انوار و تجلیات الهی را ندارد و چشمی که در دنیا به جلوه ها و جاذبه های مادی و حرام دوخته می شد، در‌آن عالم از دیدن و مشاهده زیبایی های بهشت و نعمتهای الهی محروم است. خداوند درباره گفتگوی خود با گنهکاری که در آخرت کور محشور می شود می فرماید: (قال رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا قال کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی)(طه:125-126)؛ گوید: پروردگارا، چرا مرا نابینا برانگیختی و حال آنکه بینا بودم؟ گوید: بدین گونه[امروز کور محشور شدی زیرا] آیات ما به تو رسید و تو آنها را به فراموشی سپردی[از آنها تغافل کردی] و همچنان امروز فراموش می شوی.

مفهوم ترس از خدا

سؤال اساسی که همواره پیش روی ماست این است که انسان از موجودات خطرناک و وحشت آفرین می ترسد. با
توجه به اینکه خداوند مظهر مهر، محبت و رحمت بی نهایت است، ترس از او به چه معناست؟ پاسخ آن است که متعلق و منشأ ترس یا خطری است که متوجه انسان می شود، یا منفعتی است که از وی سلب می گردد و یا محرومیت وی از چیزی است که دوست می دارد و در درجه اول، ترس به این امور نسبت داده می شود. اما به دلیل علاقه سببیت و مسببیت، گاهی کسی یا چیزی که سبب پیدایش خطریا سلب منفعت یا محرومیت است نیز متعلق ترس قرار می گیرد. برای مثال، کسی که از گرگ می ترسد، ترس او در واقع از دریده شدن و آسیب دیدن بدنش است و چون چنین زیانی بوسیله گرگ متوجه او می گردد، ازآن می ترسد. یا کسی که از تاریکی می ترسد، ترس او در واقع از خطری است که ممکن است در تاریکی متوجه او گردد.
با توجه به اینکه گاهی ترس به سبب و عامل خطر، ضرر و سلب منفعت نسبت داده می شود، درکلمات انبیا و در آموزه های وحیانی و قرآنی انسان به علت العلل و مسبب الاسباب توجه داده شده است. براساس آن آموزه ها، گرچه انسان از گرگ که خطری متوجه او می سازد می ترسد، اما چون گرگ آفریده خداست واختیار و تدبیر آن را خداوند به عهده دارد،‌ انسان باید از خداوند که آفریننده گرگ و مسبب الاسباب است بترسد. در واقع، در حوزه رفتار اختیاری و اعمالی که ارزش گذاری اخلاقی می شوند، ترس ما از رفتار زشت و ناپسند خودمان است که براساس قوانین تشریعی الهی عذاب و کیفر خداوند بر آنها مترتب می گردد و ترس ما از خداوند عرضی است و بواسطه آن است که خداوند براساس نظام حکیمانه خود جهنم را آفریده که درآن معصیت کاران مجازات و کیفر شوند. ترس از خداوند از آن روست که سلطنت و حکومت مطلق عالم در اختیار اوست و براساس نظامی که در این عالم فراهم شده، متخلفان از حدود الهی مجازات و کیفر می شوند. همچنین تعلق ترس به آخرت عرضی است و ترس ما در حقیقت از عذابها و کیفرهایی است که در آن روز متوجه انسان می شود و ترس از آخرت از آن روست که آن روز ظرف آن مجازاتها و کیفرهاست.
خداوند متعال دراین باره که ترس ما از خدا، به معنای ترس از اعمال خود ماست که به سلب نعمت الهی و یا گرفتار شدن به عذاب الهی می انجامد می فرماید: (ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون)(روم:41)؛ به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است، تا[خداوند جزای] برخی از آنچه را کرده اند به‌آنها بچشاند، باشد که بازگردند.
خداوند در آیه دیگر نیز می فرماید:(ومااصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر)(شوری:30)؛ و هر[گونه] مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست، و[خدا] از بسیاری درمی گذرد.
توضیح اینکه مفهوم ترس از خدا این است که در زمینه ترس، چند عنصر و عامل تحقق می یابد: یکی خود ترس، دوم شخص ترسنده، سوم عامل ترس و چهارم منشأ و متعلق ترس. مثلاًً، در مورد دانش آموزی که از مردود شدن می ترسد، شخص ترسنده خود دانش آموز است که در او ترس از مردود شدن به وجود آمده. عامل ترس «درس نخواندن» و کوتاهی در فراگیری دروس است که زمینه ترس او را فراهم می‌آورد. متعلق و منشأ ترس او «مردود شدن» است. پس در مثال مزبور، عامل دیگری نیز وجود دارد وآن معلم است که دانش آموز را مردود می سازد. ازاین رو، معلم نیز متعلق ترس قرار می گیرد اما تعلق ترس دانش آموز به معلم با واسطه و ازآن جهت است که معلم او را مردود می کند و الا کسی از معلم از آن جهت که «معلم» است و درس می دهد ترسی ندارد.در واقع، ترس دانش آموز از مردود شدن است و ترس او ازمعلم به آن جهت است که او را مردود می کند.
در مورد ترس از خدا نیز عامل ترس گناه انسان است و متعلق ترس عذاب و کیفری است که برآن گناه مترتب می شود و چون خداوند براساس نظام حکیمانه خود پدیدآورنده کیفر و عذاب است، متعلق ترس قرار می گیرد. پس آنچه اولاً و بالذات انسان از آن می ترسد، عذاب و کیفر گناهان است و ترس از خدا مع الواسطه و به آن جهت است که وی نظام ترتب عذاب بر گناه را مقرر فرموده است. پس متعلق اصلی ترس و آنچه باید از آن ترسید، عذاب و کیفری است که بواسطه گناه متوجه انسان می گردد. چنانکه مجرم حقیقتاً از زندان تازیانه و مجازات می ترسد و منشأ ترس او جرمی است که مرتکب گشته است و ترس او از حاکم شرع از آن روست که او مجری قانون است و او در درجه اول از کیفر و مجازات می ترسد.
بنابراین، منشأ ترس ما گناهانی است که مرتکب می شویم و متعلق ترس ما حقیقتاً عذاب و کیفری است که متوجه آن گناهان می شود وتعلق آن ترس به خداوند از آن روست که وی کسانی را که از دستورات و مقرراتش سرپیچی کنند، کیفر می کند و در نظامی که وی مقرر کرده، فرجام گناه جهنم و عذاب است. یا بنابر قانون تجسم اعمال هویت و وضعیتی که برای گنهکار در قیامت رقم می خورد، جلوه حقیقی گناهانی است که در دنیا مرتکب می گردد. چه اینکه براساس نظام الهی، اگر کسی چاقو به چشمش فرو برد، کور می شود و چون این نظام به خداوند مستند است و اساساً همه کارها به خداوند مستند می گردند، می شود گفت خداوند او را کور کرده، اما دراین بین کسی که به چشمش چاقو فرو برده مقصر و خطاکار است و مورد مؤاخذه قرار می گیرد و برای همیشه باید خسارت حرمان از چشم را تحمل کند. پس خداوند موجودی ترسناک نیست ودارای جود، کرم، رأفت و رحمت بی نهایت است، اما براساس نظام حکیمانه او هرکس بخواهد به تکلیف خود عمل نکند و با فرامین اومخالفت ورزد، کیفر و مجازات می شود و ترس ما از عقاب و کیفر الهی است و منشأ آن گناهی است که مرتکب می شویم، ترس ما از خدا از آن روست که خطاکاران را کیفر و عقوبت می کند.
با توجه به آنچه گفتیم، شبهه کسانی که می گویند خداوند مظهر رأفت و مهربانی است و ترس از او بی معناست، مرتفع می گردد؛ زیرا این شبهه ناشی از مغالطه و خلط بین مظهریت خدا برای رحمت و رأفت و استناد نظام کیفر و عقوبت سرپیچی از قوانین تشریعی به اوست. آیات قرآن و سیره و سخنان ائمه اطهار(ع) و بزرگان دین حاکی از آن است که خوف و خشیت از خداوند حقیقتی است انکارناپذیر و گریه های طولانی اولیای خدا حاکی از آن است که آنان حقیقتاً از خداوند ترس داشتند.
همانطور که انسان ازخود به عنوان عامل گناه و نیز از کیفر و عذابی که برگناه مترتب می گردد می ترسد از خداوند نیز که آتش جهنم را آفریده و کیفر و عذاب را مترتب برگناه می کند می ترسد. نمی شود گفت ترس از خدا، به معنای ترس از خویش و گناه است، بلکه هم ترس از خویش و ترس ازگناه و عذاب و نیز ترس از خدا، هریک در جای خود صحیح و قابل توجیه منطقی و عقلی است.

پی نوشت ها :

1- تفاوت واژه «خوف» و «رهبت» دراین است که در رهبت استمرار و طولانی بودن خوف منظور گردیده است(حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج3، ص16) و «رهبت» به معنای ترس همراه با اضطراب و پرهیز از متعلق ترس است (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص366). «وجل»گرچه به معنای خوب به کار رفته، اما به معنای اضطراب است که لازمه خوف به حساب می آید(حسن مصطفوی، همان،ج13،ص43). اما «اشفاق» عنایتی است آمیخته به خوف که چون با «مِن» متعدی شود، معنای خوف در آن آشکارتر می شود و چون با «فی» متعدی شود، معنای اعتنا درآن آشکارتر است و طبرسی گفته است که اشفاق خوف از وقوع مکروه با احتمال عدم وقوع آن است.

منبع:نشریه معرفت، شماره153


نویسنده:آیت الله محمدتقی مصباح