مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگی (1)

چکیده

آدمی برخوردار از احساسات و عواطفی است که ریشه در فطرت او دارد. فلسفه وجودی برخی ادعیه مأثور، تنوع حالات عارضی بر بندگان خداست. کسانی که خوف و ترس برآنان غالب شده است، برای اینکه دچار افراط نشوند، توصیه شده است که دعای خائفین را بخوانند، زیرا همواره حالت اعتدال ترس و امید نسبت به خدای متعال در انسان ضروری است. از یک سو، اگر انسان از هیچ چیز نترسد، نمی تواند جلوی هیچ ضررو خسارتی را بگیرد و اگر هم در امید به خدا افراط ورزد، از هیچ گناهی اجتناب نخواهد کرد. از سوی دیگر، اگر انسان از رحمت خدا ناامید شود، هرگز امیدی به نجات نخواهند داشت و از تلاش برای رهایی اجتناب خواهد کرد. از این رو، همواره خوف و رجا، ترس و امید در حد اعتدال در انسان ضروری است. برهمین اساس، قرآن یکی از وظایف انبیا را انذار مردم می داند. پیش شرط تأثیرانذار انبیا، آمادگی حالت روحی و روانی و فطری خوف وترس از خداست تا انسان آمادگی لازم را به دست نیاورد، امکان نجات و هدایت را نخواهد داشت.

کلید واژه ها: خوف و رجا، ترس از خدا، ترس و امید.

حالات فطری انسان و راهکار اعمال صحیح آنهاپس از بررسی دو مناجات از مناجاتهای امام سجاد(ع)، مجال پرداختن به مناجات خائفین رسیده است. پیش از بحث و بررسی این مناجات، این نکته را یادآور می شویم که منظور از عناوین مناجات خمس عشر، نظیر عنوان «شاکین»، «راجین» و«خائفین» این نیست که مردم چند دسته اند: برخی ترسندگانند و برخی امیدواران.
ترسندگان باید مناجات خائفین و امیدواران مناجات راجین را بخوانند، بلکه عناوین‌آن مناجات ها ناظر به حالات بندگان خداست که براثر عوامل خاصی در‌آنها پدید می آید. مثلاً گاهی براثر عوامل و شرایط خاصی ترس بر انسان غلبه می کند و در مقابل، گاهی براثر توجه به اموری خاص ویا مطالعه برخی از آیات و روایات، حالت امید برانسان غلبه می کند. آنگاه به کسانی که خوف و ترس برآنها غالب می شود و برای اینکه این حالت به افراط نگراید و از رحمت خدا مأیوس نگردند، سفارش شده که مناجات خائفین را بخوانند.
همین طور به کسانی که حالت رجا برآنها غلبه یافته، برای اینکه از غضب و مکرالهی خود را در امان ندانند، سفارش شده که مناجات راجین را بخوانند. همچنین سایر مناجاتها برای کسانی است که سایر حالات روانی و روحی برآنها غلبه کرده است. به این افراد سفارش شده که آن مناجات را بخوانند تا حالات آنان به افراط نگرایند.
نکته دیگرآنکه حالات، احساسات و عواطف انسان ریشه فطری دارند و در جای خود و با رعایت شرایط خاصی مفید و مؤثرند. حالت شادی در انسان امری فطری است و خداوند انسان را بگونه ای آفریده که در شرایط خاصی شاد گردد. همینطور حالت غم فطری است، طبیعت انسان ایجاب می کند که در شرایط خاصی غمگین گردد. این دو حالت درجای خود و با رعایت اعتدال مفید و ثمربخش می باشند. کاربرد و موارد صحیح بروز آن حالت، در مواردی با دلیل عقلی مشخص می گردد. البته حوزه تشخیص عقل محدود است. عقل به طور کامل نمی تواند انسان را به همه مواردی که اعمال حالات روانی صحیح و به جاست راهنمایی کند. گاهی عقل در تشخیص مصادیق صحیح آن حالات دچار ابهام و اشتباه می شود.
البته برای متدینان، بهترین راه برای تشخیص درست موارد بروز و اعمال حالات روانی، آموزه ها و دستورات دینی است. آنان با مراجعه به آن تعالیم سعادت بخش، درمی یابند که دین در چه مواردی شادی را مفید و لازم می داند و در چه مواردی حزن و اندوه را. در چه مواردی ما را به تقویت حالت خوف و یا رجا و امید دعوت می کند. پس ما با رعایت قواعد اصولی نظیر قاعده عام و خاص، مطلق و مقید و فراگیری شیوه های صحیح فهم متون دینی می توانیم کاربرد صحیح حالات روانی را بشناسیم.

رد نکوهش مطلق ترس از سوی روانشناسان

روشن شد که همه حالات، احساسات و عواطف و از جمله حالت خوف برای انسان مفید و لازم است. چنانکه در جای خود امید مفید و لازم است. اما در مقابل این رویکرد، امروزه در مباحث روانشناسی به طور مطلق، امید مطلوب و مفید و رمز موفقیت، سعادت وپیشرفت و عامل اصلی تداوم حیاتی معرفی می شود. در مقابل، ترس نکوهش می شود تا آنجا که برخی در سخنان خود به دروغ به امیرمؤمنان(ع) نسبت داده اند که آن حضرت فرموده است که «ترس از بزرگترین گناهان است.»
ازنظر اسلام و عقل، هم غلبه ترس بر انسان به گونه ای که اعتماد به نفس و توکل را از انسان بازستاند، مردود و مذموم است و هم نفی و رد مطلق ترس. اسلام حفظ تعادل و بروز به جای این حالت روانی را توصیه می کند.
اگر نیک بنگریم درمی یابیم که هیچ انسان عاقلی خالی از ترس و امید نیست. همه فعالیت ها و کارهای فردی و اجتماعی او (از کارهای ساده چون خوردن و خوابیدن گرفته تا درس خواندن، عبادت، مبارزه با دشمنان و زحمت و تلاش برای تأمین زندگی)، ناشی از انگیزه ترس و یا انگیزه امید است. ما هیچ کار اختیاری انسان را نمی یابیم که عامل ترس و یا عامل امید و یا هردو در آن دخالت نداشته باشند و آن دو لازمه زندگی انسان بشمار می آیند و نقش اساسی در زندگی ما دارند. همه عقلای عالم از هر دین و مذهبی به رعایت بهداشت پایبند هستند؛ از آنچه بهداشت روانی و جسمی انسان را تهدید می کند وباعث مرگ و یا بیماری می گردد پرهیز می کنند. بی تردید ترس از بیماری و مرگ، آنان را به رعایت بهداشت وامی دارد که اگر آن ترس نبود، بهداشت را رعایت نمی کردند. ترس از گرسنگی و فقر همراه با امید به دریافت مزد برای تأمین نیازمندیهای زندگی، کارگر را وامی دارد که از صبح تا شب سختی کار، گرما و سرما را برخود هموار کند.
به طورکلی، در هرکار فردی و اجتماعی به نوعی ترس دخالت دارد، منتها متعلق ترس در موارد گوناگون متفاوت است: گاهی ترس از بیماری انسان را به واکنش و فعالیت وامی دارد و گاهی ترس از گرسنگی و گاهی ترس از آبروریزی در رفتار انسان دخالت دارد. همچنین امید، دارای متعلق واحدی نیست. نسبت به افراد و فعالیتهای گوناگون متعلق های گوناگونی دارد. مثلاًً، دانش آموز برای اینکه نظر معلم را به خود جلب کند، درس می خواند و یا کودک برای اینکه از نوازش مادر برخوردار شود، از او اطاعت می کند.

خاستگاه الهی ترس و امید

افراد متدین و خداشناس ترس و امید خود را به خداوند ارتباط می دهند و سعی می کنند ترس و امید آنان با انگیزه الهی و دینی همراه گردد. به عنوان نمونه، آنان از آنچه موجب بیماری و زیان انسان می شود، با این انگیزه که خداوند راضی نیست انسان به خودش زیانی وارد کند، پرهیز می کنند. آنها براین باورند که خداوند مسبب الاسباب و منشأ همه امور است. همه عوامل موجود در عالم ابزار و وسیله اند. بدون اذن و اراده خداوندی تأثیری ندارند و خداوند است که از طریق اسباب به انسان نفع می رساند و یا از طریق عوامل و اسبابی دیگر به وی زیان می رساند. آتش براساس نظامی که خداوند وضع کرده، می سوزاند و میکروب براساس نظمی که خداوند قرار داده، تولید بیماری می کند و آن دو عامل، همچون سایر عوامل هستی تحت اراده و مشیت خداوند هستند و بدون اذن او کاری از پیش نمی برند. به هرحال، موحد خداوند را مؤثر حقیقی می داند و هرچه معرفتش فزونی گیرد، در این اعتقاد و باور راسخ‌تر می شود و او غیر خدا را هیچ کاره می شناسد.(قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی شئ قدیر)(آل عمران: 26)؛ بگو بارخدایا، تویی که فرمانروایی، هرآنکس را که خواهی فرمانروایی بخشی و از هرکه خواهی فرمانروایی را بازستانی، وهرکه را خواهی عزت بخشی و هرکه را خواهی خوار گردانی، همه خوبیها به دست توست و تو برهرچیز توانایی.
در آیه دیگر خداوند پس از‌آنکه فراگیری سحر و جادو و اعمال آن را مورد نکوهش قرار می دهد، می فرماید که بدون اذن و خواست خداوند سحر به کسی زیان نمی رساند:«و[یهود] از آنچه شیاطین [جن] درعصر سلیمان بر مردم می خواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز‌ [دست به سحر نیالودو] کافر نشد، ولی شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند؛ و[نیز یهود] از آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل فرود آمده [پیروی کردند] و این دو هیچ کس را نمی آموختند، مگر
اینکه می گفتند: ما آزمونیم، پس کافر مشو و‌آنها از آن دو چیزی می آموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی افکنند و اینها با آن بی اذن خدا به هیچ کس نمی توانستند گزندی برسانند»(بقره102)
افراد از نظر اعتقاد و پایبندی به توحید و باورداشت تأثیر اراده الهی در کارها متفاوتند. برخی هیچ نقشی برای خدا در کارها قایل نیستند و برخی سهم خداوند را ده درصد و برخی بیشتر می دانند. اما موحد کامل، همه کارها را ناشی از اراده خدا می داند. از این جهت خوف و امید او به خوف از خدا و امید به او منتهی می شود. او چون می داند که سررشته کارها در دست خداست، به او امید دارد و نیز چون می داند همه اسباب و عوامل زیان و بلا آفرین تحت اراده الهی هستند تنها از خداوند می ترسد.

ضرورت رعایت اعتدال در ترس و امید

روشن شد که خوف و رجا نقشی اساسی در زندگی انسان دارند، منتها آن دوحالت در حدی خاص و موارد خاصی مطلوب و لازم هستند. چنان نیست که هر خوف و امیدی و در هرجایی مطلوب باشد. از این رو، حکما و نیز علمای اخلاق، در کتابهای خود،تأکید دارند که باید انسان در خوف و رجا حد اعتدال را رعایت کند؛ زیرا افراط و زیاده روی در ترس، آرامش را از انسان می ستاند و دائماً او را در حال نگرانی و اضطراب نگه می دارد. در نتیجه، انسان زیان می بیند. در مقابل، اگر اصلاًً ترسی در دل انسان نباشد، از هیچ ضررو خسارتی خودداری نمی کند؛ زیرا امید آن دارد که خداوند او را ببخشد. در مقابل، اگر از رحمت خدا ناامید باشد، امیدی به رهایی و نجات خود ندارد. در نتیجه، از هر کوشش برای نجات از گناهان و گرفتاریها دریغ می ورزد.
پس بنابرآنچه حکمای یونان به تبعیت از ارسطو گفته اند و سایر حکما و علمای اخلاق نیز بدان گرایش دارند، در همه حالات و امور و از جمله در حالت ترس و امید باید حد وسط و اعتدال را رعایت کرد. البته با مراجعه به آیات قرآن، روایات، دعاها، مناجاتها و سیره پیامبراکرم(ص) می توان به تفصیل به مصادیق خوف و رجای مطلوب پی برد و دریافت که درچه مواردی و از چه کسی باید ترسید و درچه مواردی و به چه کسی باید امید داشت.

پی نوشت ها :

منبع:نشریه معرفت، شماره153


نویسنده:آیت الله محمدتقی مصباح

هفت قانون موفقیت استیو جابز

استیو جابز بنیانگذار شرکت اپل که چندی پیش درگذشت، تاثیرات غیرقابل انکاری در زندگی بسیاری از مردم جهان گذاشته است و این تاثیرات ناشی از ابداعات او در شرکت اپل بوده است.

 وی برای رسیدن به این موفقیت از قوانینی پیروی کرده است که یکی از دوستان نزدیک او آن‌ها را بازگو می‌کند:

1- کاری را که عاشق آن هستید انجام دهید.

2- در جهان تاثیر بگذارید.

3- ارتباط برقرار کنید.

4- تمرکز خود را بر همه چیز نگذارید.

5- تجربیات جدید ایجاد کنید.

6- توانایی بیان درست ایده‌های خود را افزایش دهید.

7- استفاده از محصولتان را پیچیده نکنید.

به مناسبت شهادت امام جواد(ع)

دلایل ازدواج امام جواد(ع) با دختر مأمون

مأمون خلیفه عباسی که چون سایر خلفای بنی‌عباس از نفوذ باطنی امامان معصوم در بین مردم هراس داشت سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد که یکی از حیله‌های وی برای اینکار ازدواج دخترش با امام بود.

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت . نام آن بزرگوار محمد و معروف به جواد و تقی است . القاب دیگری مانند رضی و متقی نیز داشته ولی تقی از همه معروفتر است .امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود و پس از شهادت جانگداز حضرت رضا (ع) مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت . 


مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت سعی کرد پسر امام رضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد .

 
ازدواج امام

مأمون نخستین کاری که کرد، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد تا مراقبی دائمی و از درون خانه، بر امام گمارده باشد .دلیل دیگری که مأمون دختر خود را به ازدواج امام در آورد کشاندن امام به سمت خود بود، چرا که تصور می کرد امام با این وصلت مجذوب مادیات و جاه و مقام شده، قداست وی خدشه دار و از راه اصلی منحرف، شیعیان متفرق شده و مأمون خود قوی می شود .

مأمون همچنین می خواست با این وصلت علویان را از اعتراض و قیام بر ضد خود باز داشته، خود را دوستدار و علاقمند به آنان نشان دهد.و البته باید در نظر داشت امامان از آنجا که از آینده اطلاع دارند، هیچ کاری را بدون آگاهی انجام نمی دهند، امام جواد نیز بخوبی از دسیسه های مأمون آگاه بود و با علم به وصلت با دختر وی رضایت داد .

برای پذیرش این وصلت از سوی امام دلایلی ذکر شده است، از جمله اینکه: حفظ شیعیان از جمله دلایل امام محمدتقی(ع) برای این وصلت بوده است، امام با وجود آگاهی از حیله و نیرنگ مأمون به این وصلت رضایت می دهد تا شیعیان را از دسیسه های کینه توزانه مأمون حفظ کند .امام اگرچه تن به این ازدواج داد، اما شواهد تاریخی گواه این حقیقت است که مأمون نتوانست به حیله های از پیش تعیین شده خود دست یابد.

 دوران امامت

امام جواد (ع) در سال 203 هجری قمری پس از شهادت پدرش امام رضا (ع)، در سن هشت سالگی، به امامت رسید دوران هفده ساله امامت او با حکومت مأمون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود.هنگامی که امام رضا (ع) به دعوت مامون از مدینه به توس رفت امام جواد (ع) که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا (ع) در مدینه ماند و در سال 202 هجری قمری برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت .از ویژگیهای بارز و شناخته شده امام، جود و بخشش آن بزرگواراست .

 
سفر حج و شهادت

امام جواد (ع) به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت و تا پایان خلافت مأمون در آن شهر ساکن بود. پس از مرگ مأمون به دستور معتصم عباسی، در سال 220 هجری قمری، به همراه همسرش ام الفضل، به بغداد رفت و بنابر برخی روایتها به دستور معتصم مسموم شد و در همان سال به شهادت رسید.امام نهم آخر ماه ذیقعده سال 220 هجری به سرای جاویدان شتافت . مزار مطهر وی در کاظمین است .

منبع:راسخون

اسرار حج راستین از زبان حضرت سجاد(ع)

یکی از گویاترین مطالب درباره اسرار حج، سخنان امام سجاد(ع) با شبلی است که از سفر حج بازگشته است، حضرت واژه به واژه و گام به گام اسرار حج و نیات واقعی را که باید در این سفر محقق شود، به او به عنوان نمونه و نمادی از یک شیعه واقعی آموزش می‌دهد؛ این حدیث هم‌اکنون نیز می‌تواند به عنوان بهترین آموزه از واقعیت و اسرار حج مورد استفاده زائران قرار گیرد.  

هرکس به اندازه فهم خود از دریای بی‌نهایت مفاهیم و اسرار حج بهره می‌برد، این واقعیتی است که همه اندیشمندان اسلامی در مورد آن اتفاق‌نظر دارند، یک فرد کم‌سواد هم از حج بهره می‌برد و بی‌نصیب باز نمی‌گردد، یک اندیشمند و متفکر دینی هم بهره خاص خود را از حج می‌برد.

می‌توان از این واقعیت دو برداشت متفاوت داشت؛ یکی اینکه اجازه دهیم هر کسی به اندازه فهم خود از حقیقت حج بهره ببرد و یک برداشت دیگر هم این است که آموزه‌هایی را در این راستا ترویج کنیم تا درک مخاطب بالا رفته و بتوانند هر چه بیشتر از واقعیت حج بهره‌مند شوند.


روایات متعدد در مورد حج، نشان دهنده تلاش ائمه اطهار برای بالا بردن فهم مردم از واقعیات حج است، یکی از این روایات ارزشمند، روایتی از امام سجاد(ع) است که در پرسش و پاسخ با شبلی مطرح شده است.


در این حدیث ارزشمند حضرت سجاد(ع)، یک به یک مناسک حج را شمرده و اسرار، باطن و حقیقت عملی آن مناسک را عنوان می‌کنند و از شبلی که در حقیقت می‌تواند نمادی از هر شیعه حج‌گزار باشد، سؤال می‌کند، آیا در هنگام انجام این اعمال به حقیقت آن هم توجه کرده‌ای؟ پاسخ این صحابه به همه سؤال‌های حضرت سجاد(ع)، منفی است؛ اما نکته ارزشمند این حدیث در این رویداد است که شبلی پس از آموختن اسرار حج، سال بعد با بصیرت و آگاهی سفر حج را آنچنان که شایسته یک شیعه است از نو انجام می‌دهد.

بهره‌گیری از مفاهیم ارزشمند حدیث شبلی می‌تواند زمینه‌ساز ارتقای آگاهی و بصیرت زائران در زمینه واقعیات حج باشد.


در این حدیث حضرت سجاد(ع) از شبلی سؤال می‌کند، وقتی به میقات رسیدی و لباس‌های خود را بیرون آوردی و غسل کردی آیا نیت کردی که با در آوردنِ لباس، نافرمانی خداوند را در می‌آوری و کنار می‌گذاری؟ و آیا نیت کردی که با درآوردن لباس‌های دوخته شده، از ریا و دوروئی و انجام کارهای نادرست، کناره می‌گیری؟ و آیا هنگام غسل احرام، نیت کردی که روح و قلبت را از گناهان و لغزش‌ها می‌شویی؟


شبلی گفت: نه اینگونه نیت نکردم؛ حضرت فرمود: پس واقعاً به میقات وارد نشدی و لباس درنیاورده‌ای و غسل نکرده‌ای. سپس حضرت سوال کردند که وقتی بدن خود را از موهای زائد پاک می‌کردی و احرام می‌بستی و قصد عمره و حج داشتی، آیا نیت کردی که با پاک کردن موهای زائد، گناهان و زشتی‌ها را از خود دور کنی؟ و آیا هنگامی که احرام بستی، نیت کردی که دیگر هیچ حرامی را مرتکب نشوی؟ و آیا هنگامی که نیت عمره و حج کردی، نیت کردی که از وابستگی به هر چه غیر خداست خارج شوی؟ شبلی گفت: نه اینگونه نیت نکردم؛ حضرت فرمود: پس واقعاً خود را تمیز نکرده‌ای و احرام نبسته‌ای و نیت عمره و حج نکرده‌ای.


سپس حضرت سوال کردند که وقتی وارد میقات شدی و دو رکعت نماز احرام را خواندی و لبیک گفتی، آیا با وارد شدن به میقات نیت کردی که می‌خواهی به زیارت خدا بروی؟ و آیا هنگامی که نماز احرام می‌خواندی نیت کردی که می‌خواهی با نماز که بهترین اعمال است به خدا نزدیک شوی؟ و آیا هنگامی که لبیک گفتی، نیت کردی که تعهد اطاعت به‌خدا بدهی و از تمام نافرمانی‌ها کناره‌ بگیری؟!


شبلی گفت: نه اینگونه نیت نکردم؛ حضرت فرمود: پس واقعاً وارد میقات نشده‌ای و نماز نخوانده‌ای و لبیک نگفته‌ای!


سپس حضرت سوال کردند: آیا وقتی که به مکه رسیدی و داخل حرم شدی، با ورود به مکه نیت کردی که به دنبال خدا آمده‌ای؟ و آیا هنگامی که وارد محدوده حرم شدی، نیت کردی که احترام تمام مسلمین را نگاه داری و دیگر غیبت نکنی؟! شبلی گفت: نه اینگونه نیت نکردم؛ حضرت فرمود: پس واقعاً وارد مکه و حرم نشده‌ای!


سپس حضرت سوال کردند که وقتی طواف کردی و حجرالاسود را لمس کردی و در مقام ابراهیم نماز خواندی و سعی بین صفا و مروه کردی،‌ آیا با طواف و لمس حجرالاسود نیت کردی که با خدا دست داده‌ای و دیگر با او مخالفت نخواهی کرد؟ و آیا هنگامی که در مقام ابراهیم برای نماز ایستادی نیت کردی که در انجام فرمان‌های خداوند و دوری از نافرمانی، همت کنی و پایدار باشی؟ و آیا وقتی نماز خواندی، نیت کردی که به حضرت ابراهیم(ع) اقتدا کنی و با این نماز بینی شیطان را به زمین بمالی؟ و آیا وقتی سعی بین صفا و مروه کردی، آیا نیت کردی که از غیر خدا به‌سوی خدا فرار کنی و این حال تو را خدا ببیند و اینکه همیشه بین خوف و رجاء باشی؟!


شبلی گفت: نه اینگونه نیت نکردم؛ حضرت فرمود: پس واقعاً طواف نکردی و دست به حجرالاسود نزده‌ای و نماز نخوانده‌ای و سعی نکرده‌ای! 

 

منبع :پایگاه اطلاع رسانی حج

جایگاه جن ، شیطان و جادوگر در عالم (1)

مقدمه

واقعیت این است که همیشه انسان ها در صدد بودند از رازهای عالم وجود آگاهی یابند تا بتوانند از تاثیر و نقش آنها در زندگی خود بهره گیرند و با ملکوت عالم مأنوس باشند . قرآن نیز انسان ها را به این امر تشویق کرده و فرموده : « اولم ینظروا فی ملکوت السماوات و الارض ... » (1) و علاوه بر این ، قرآن با تشویق مومنان به تدبر در آیات کتاب خداوند عمیق ترین و دقیق ترین اسرار و سنن واقعی عالم وجود را در اختیار انسان ها قرار می دهد تا عطش رازآموزی انسان را به صورتی صحیح سیراب کند . ولی از آنجایی که خداوند در مقابل هر غذای حلالی غذای حرامی نیز قرار داده تا معلوم شود چه کسی طالب حق است و چه کسی طالب ارضای نفس اماره ، در مورد توجه به غیب هم موضوع همین گونه
است ، و انسان های گرفتار نفس اماره بدون آنکه بدانند ؛ نحوه ی رویکردشان به راز و امور غیبی ، رویکردی وهمی و بی ثمر می باشد ، که نمونه های این رویکرد انحرافی را در جادوگران می توان ملاحظه کرد . نویسنده ی محترم در این کتاب سعی کرده به کمک قرآن و روایات و دلایل حکمی ، تفاوت این دو رویکرد را روشن نماید تا نه تنها مرز خرافه با حقیقت روشن شود ، بلکه خواننده با معارف بلندی در موضوع امور غیبی آشنا گردد و ان شاء الله بتواند با پیگیری این امور جهت زندگی خود را هر چه بیشتر به سیره ی اولیاء دین « علیهم السلام» نزدیک کند .
سوالات عبارتند از :
1 ـ نقش سحر در زندگی انسان ها چه اندازه است ؟ آیا می توان از طریق سحر سرنوشت انسان ها را تغییر داد ؟
2 ـ آیا چشم زخم حقیقت دارد ، و افرادی هستند که توان چشم زدن داشته باشند ؟
3 ـ جایگاه احضار روح در معارف اسلامی کجاست ؟
4 ـ کیفیت و حکم هیپنوتیزم چگونه است ؟

زمینه های پذیرش شیطان یا ملک :

همان طور که می دانید و قرآن هم به ما خبر داده است بالاخره مجموعه ای از قوای غیبی در عالم موجود است که اگر بخواهیم انواع آنها را بشماریم به این صورت است که متوجه باشیم ، اصل همه غیب ها حضرت غیب الغیوب یعنی حضرت رب العالمین است ، خداوند غائبی
است که تمام عالم تحت تاثیر و سیطره ی اوست . ملائکه نیز از حقایق غیبی اند که بر عالم و آدم تاثیر می گذارند و علاوه بر تدبیر عالم ، به اولیاء الهی نیز کمک می کنند . از جمله قوای غیبی عالم که می توانند تاثیرگذار باشند ، جنیان هستند ، حالا چه ازجهت مثبت و چه از جهت منفی . جنیانی را که نقش منفی دارند شیاطین می نامند . و باز از جمله موجودات غیبی که می توانند تاثیرگذار باشند ، نفس انسان ها است ، بعضی از انسان ها می توانند بر روح و روان سایر انسان ها تاثیر بگذارند .
می توان از وجودات غیبی ، درست استفاده کرد ، همچنان که می شود از انوار آنها محروم شد . همان طور که می توان از خدا استفاده کرد و قلب را آماده پذیرش انوار الهی نمود ، می شود با پشت کردن به دین الهی ، از انوار حضرت رب العالمین محروم شد . حال اگر خود را از انوار الهی محروم کردیم ، قوای غیبی منفی جای آن را می گیرد . زیرا همان طور که این یک قاعده است که : « دیو چون بیرون رود فرشته درآید » عکس آن هم هست که : « فرشته چو بیرون رود دیو در آید » دیو همان شیطان است .
هیچ وقت نمی شود قلب و فکر ما بدون یک نیروی خیالی حرکت کند ، ما همیشه بر اساس قوای خیالیه کارهایمان را انجام می دهیم . به عنوان نمونه ، قبل از اینکه بلند شویم و به این جلسه بیاییم ، یک تصور خیالی از اینجا داریم که بر اساس آن بدن را حرکت دهیم تا بیاییم اینجا . حال آن صور خیالی که عامل حرکت ما است یا بر اساس تجلی نور الهی بر قوه ی خیال ما به وجود آمده ، یا بر اساس وسوسه های شیطان ایجاد شده است ، خیال ما خالی از یکی از آن دو نمی باشد . اگر زمینه ی پذیرش نور الهی ضعیف شد ، شیطان با تحریک قوه ی وهمیه فعالیت خود را شروع می کند و با وعده های دروغ ما را به مسیری که می خواهد می کشاند .
قرآن می فرماید : « و قال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لومرا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخی انی کفرت بما اشرکتمون من قبل ان الظالمین لهم عذاب الیم » (2) و چون روز حساب بر پا شد شیطان می گوید : خدا به شما وعده داد ، وعده ی راست ، و من به شما وعده دادم ، و خلاف کردم ، و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید ، من فریادرس شما نیستم و شما هم فریاد رس من نیستید ، من به آنچه از قبل برای خدا شریک می دانستید ، کافرم . آری ستمکارن عذابی پر درد خواهند داشت .
طبق آیه ی فوق شیطان در آن شرایط دارد می گوید خودتان بد بودید و زمینه ی پذیرش نور الهی را در وجود خود از بین بردید ، من را چرا ملامت می کند . چون اهل جهنم در قیامت به شیطان می گویند : چرا ما را گمراه کردی ؟ می گوید : من شما را گمراه نکردم ، در این گمراهی خودتان را ملامت کنید ، من دیدم شما پذیرای وعده های من هستید ، جلو آمدم ، باز بیشتر پذیرای وعده های من بودید ، بیشتر جلو آمدم . گاهی آنقدر طرف پذیرای شیطان می شود که به تعبیر امیرالمومنین « علیه السلام»: « اتخذوا الشیطان لامرهم ملاکا و اتخذهم له اشراکا فباض و فرخ فی صدورهم و دب و درج فی حجورهم فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم فرکب بهم الزلل و زین لهم الخطل فعل من قد شرکه الشیطان فی سلطانه و نطق بالباطل علی لسانه » (3)
شیطان را معیار کار خود گرفتند ، و شیطان نیز آنها را دام خود قرار داد و در دلهای آنها تخم گذارد ، و جوجه های خود را در دامانشان پرورش داد . با چشم های آنان می نگریست ، و با زبان های آنان سخن می گفت . پس با یاری آنها بر مرکب گمراهی سوار شد و کردارهای زشت را در نظرشان زیبا جلوه داد ، مانند رفتار کسی که نشان می داد در حکومت شیطان شریک است و با زبان شیطان ، سخن باطل می گوید .
حضرت می فرمایند ممکن است کسی روح و عقل و قلبش ، همه و همه در دست شیطان قرار می گیرد .

بدن مظهر قدرت روح :

برای جواب به سوالات عزیزان لازم است آیاتی را به عنوان مبنا مطرح کنیم تا راحت به جواب برسیم ، از جمله مبناهایی که باید بدان توجه داشت توجه تاثیر نفس یا منِ انسان است بر تن او . شما نفسی دارید که بر « تنِ» شما تاثیر می گذارد . حتی وقتی به جهت ترس ، قلبتان شروع می کند بزند « منِ» شما می ترسد و تحت تاثیر آن است که قلب گوشتی شما شروع به تپش های غیر عادی می کند . این قدر نفس آدم روی تن او تاثیر دارد که تن مظهر بسیاری از حالات من او می شود ، تا آنجا که گاهی با تحریک بدن توسط « نفس » تازه معلوم می شود چه قدرتی داشته ایم ، مثلاً هیچ وقت فکر نمی کردید بتوانید از روی جوی آب جلوی خانه تان بپرید . ده سال آنجا زندگی می کردی و هیچ وقت تصور پریدن از روی آن را هم نداشتی ، اما وقتی یک گرگ دنبالت کرد دیگر معطل نمی شوی که از روی پل بروی آن طرف ، با تمام نیرو از روی جوی آب می پری آن طرف ، حتی دو متر هم آن طرف تر می پری ، بعد هم از خود می پرسی این قدرت را از کجا آوردم ؟ این قدرت را « منِ» شما در بدن شما ایجاد کرد .« من» ترسید و برای دفع خطر چنین قدرتی را به بدن داد .
گاهی کسی که صرع دارد با یک حرکت چند نفر را که دست او را گرفته اند پرت می کند آن طرف ، چون با تحریک من یا نفس او بدنش چنین قدرتی پیدا می کند که به طور عادی هیچ وقت بدن و ماهیچه هایش چنین قدرتی ندارند ، ولی چون روح او فوق العاده تحریک شده و از تعادل خارج گشته است دیگر نمی تواند با عقلش آن تحریک را کنترل کند . در همین رابطه می گویند : « دیوانه ها زور دارند » به خاطر اینکه « من» آدم ها قدرت فوق العاده دارد . ولی عقل تاثیر آن را بر بدن کنترل می کند ، حال اگر عقل در میدان نبود دیگر قدرت نفس انسان در کنترل عقل نخواهد بود .
« من » انسان ها آنقدر قدرت دارد که می تواند از فاصله ی دور قطار در حال حرکت را نگه دارد . آن مرتاض با دستش نمی تواند قطار را نگه دارد ، اما با تمرکز قوای نفس روی قطار می تواند این کار را بکند ، تمرکز یعنی جمع کردن قوای نفس . البته مدت ها طول می کشد تا بتواند نفس خود را عادت به تمرکز بدهد . حال با توجه به چنین قدرتی که در نفس هر کس هست ، انسان می تواند از آن قدرت به صورت مثبت و یا منفی استفاده کند ، مومنی که نفس خود را متمرکز می کنند و قدرت آن را ظاهر می نمانید ، اهل کرامت می شوند ، و غیر مومنین درهمان رابطه اهل فتنه و فساد می شوند .

کتک خوردن از خیالات :

مبنا یا موضوع دومی که باید مورد توجه قرار گیرد که به یک اعتبار ادامه همان نکته اول است ، موضوع شدت تاثیر من روی تن است . این قدر گاهی من انسان روی تن آدم تاثیر می گذارد که با ساختن خیالات و رشد آنها موجب می شود که هر چه تصور می کند بر روی بدنش محقق شود . این در حالی است که انسان در تعادل نباشد و عقل او روی خیالاتش کنترل نداشته باشد .
نقش خیال بر روی تن بسیار عجیب است . مثلاً اگر طرف در خانه تنها نشسته است ، یک مرتبه فکر کند که نکند یک دزد از دیوار بالا بیاید . در این حال اگر عقل و ایمان او به کمک آیند که مگر خدا تو را تنها می گذارد ، خدا خودش کمک می کند ؛ همین توکل انسان به خدا نمی گذارد آن خیال رشد کند . اما اگر عقل و ایمان در صحنه ی نبود و آن خیال همچنان رشد کرد و باز قدرت گرفت و رشد کرد ، یک مرتبه طرف آن دزد را بالای دیوار می یابد . اگر باز خیال کرد که حالا می آید و یک کتک محکم به من می زند ، می یابد که آن دزد آمد و شروع کرد او را زدن ، و اگر خیال کرد طوری او را زد که تمام بدنش سیاه شد ، می یابد که بدنش سیاه شد . بعد که آن خیالات رفت و آشنایان آمدند می بینند که واقعاً بدن او سیاه شده و می پذیرند که دزدی آمده و او را کتک زده و بدن او را سیاه کرده است . در حالی که او از خیالات خودش کتک خورده ، آن خیالات آنقدر قوی بود که روی بدن او تاثیر گذارد . بنده خودم موردی را می شناختم که می گفت : جنیان آمدند و محکم با دست روی صورتم زدند ، و فردا صبح جای پنج انگشت روی صورتش کبود بود . این همان کتک خوردن از خیالات نفس خود است . عموم مردم این قدرها خیالاتشان را رشد نمی دهند ، چون با توکل و ایمان و عقل آن را کنترل می کنند ، ولی انسان های معمولی از خیالاتشان تاثیر می گیرند و اگر در یک تنهایی قرار گرفتند که کاملاً خیالاتشان امکان رشد کردن پیدا کرد تاثیر شدیدی از آن می گیرند .
قدیمی ها می گفتند زن هایی را که تازه زایمان کرده اند تنها نگذارید ، جنیان می آیند او را اذیت میکنند . این حرف از جهتی درست است و از جهتی غلط ، چون از جهتی واقعاً این خانم در آن حالت ضعف بدنی پیش آمده و تنهایی ، خیالاتش را نمی توانست کنترل کند ، و لذا صورتی را در بیرون برای خود می ساخت و از آن تاثیر می پذیرفت ، و از جهت دیگر چون واقعاً چیزی در بیرون نبود ، او در خیالات خود آن را می ساخت . آدمی که ضعیف شود نیروی کنترل خیالش تحلیل می رود ، از این رو خیالش تحرک بیشتری پیدا می کند . نمونه ی ساده این حالت را وقتی در روز به شدت خسته شده اید و سب می خواهید بخوابید تجربه کرده اید . هر چه می خواهید بخوابید ، خیالاتتان نمی گذارد ، چون بدن ضعیف است تاثیر خیالات بیشتر است . خیالاتتان در شرایط خستگی بدن قوی تر از شرایط عادی تاثیر می گذارند . اما اگر بدنتان در شرایط عادی باشد ، خیالات که می آیند قدرت کمتری در تاثیرگذاری دارند . از قدیمی ها شنیده اید که می گفتند در حمام ها اگر صبح زود می رفتیم جنیان را می دیدیم . چون اولاً : وقتی تنها در حمام بودند جنیان را می دیدند زیرا تنهایی ؛ خیال پرور است . ثانیاً : در آن فضا به جهت بخار زیاد ، اکسیژن به اندازه ی کافی موجود نبود و لذا به بدن فشار می آورد و قوه ی وهمیه قوی می شد ، وقتی قوه وهمیه قوی شد انسان هر چه را انتظار دارد می سازد ، آنقدر هم شدید می سازد که از آن تاثیر می گیرد . طرف می گوید خودم دیدم در جنگل که بودم از لابلای درخت ها یک مرتبه کسی آمد و شروع کرد به زدن من ، و این هم جای مشت او ، و واقعاً به اندازه جای مشت صورت او ورم کرده است ، شما می مانید که آخر اینجا جایی نیست که کسی پنهان شده باشد و بعد هم بیاید این بنده خدا را کتک بزند . غافل از اینکه او در آن تنهایی با رشد خیالات ، از خودش کتک خورده ، منِ او آنقدر قدرت دارد که به این شکل بر بدن او تاثیر بگذارد . در حالی که ما این تاثیرات را به پای انسان یا جنی می گذاریم . (4) البته نمی خواهم وجود جن را رد کنم ، فعلاً می خواهیم نقش قوای نفس روشن شود ، تا آرام آرام برسیم به جایگاه جن و ملک و سحر . موقعی که طرف از خیالات خود تاثیر می گیرد آنقدر به خیال خود اجازه ی رشد داده است که آن خیال می تواند روی بدنش او تاثیر گذارد . حتماً شنیده اید طرف خواب رفیقش را دید که صحرای محشر است رفیقی که در جهنم بود ، جلو او را گرفت که یک ریال از او طلبکار هستم بده و گر نه نمی گذارم از پل صراط به سوی بهشت رد شوی ، گفت اینجا که پول ندارم ، گفت پس بگذار برای اینکه یک کمی خنک شوم انگشتم را روی بدنت بگذارم ، از سوز تماس انگشت او روی بدنش فریاد کشید و بیدار شد ، دید راستی راستی آن جای بدنش زخم شده است و به شدت می سوزد . آری خیال طرف ، به عالم قیامت سیر کرد و تحت تاثیر آن عالم قرار گرفت و آن تاثیر را به بدن منتقل کرد . بدن او که به قیامت نرفت ، بدنش در رختخواب خوابیده بود ، روحش به قیامت رفت و از آن عالم متاثر شد ولی بدنش زخم شد . در فرانسه برای اینکه ثابت کنند روان انسان بر بدنش تاثیر می گذارد در محکمه و در جلو زندانی مجازات او را این چنین قرار دادند که باید آهن گداخته ای را روی دستش بگذارند ، برای اجرای حکم در زندان و جلوی فرد زندانی کوره ای حرارت زا آوردند و میله ای را هم در کوره گذاشتند تا خوب داغ و قرمز شد ، دست های فرد زندانی را همان طور که نگاه می کرد به تخت بستند ، و پس از آن چشمش را بستند ـ بنده ی خدا در ذهن خود تصور می کرد که می خواهند آهن قرمز را روی دستش بگذارند ـ بعد میله آهن قرمز را نزدیک دستش آوردند ، ولی یک میله ی آهن سرد را روی دستش گذاشتند ، یک دفعه فریاد زد ، سوختم و بعد هم دستش تاول زد . از این طریق تاثیر روان بر بدن را نشان دادند .

تأثیر روان بر جسم:

ابن سینا بحث بسیار خوبی دارد که ما در جای دیگر به طور مفصل عرض کرده ایم.(5) می گوید تخته ای با عرض یک موزائیک وطول مثلاً ده متر را بر سطح زمین قرار دهید و به یک نفر انسان عادی بگویید بر روی آن حرکت کن، امکان اینکه پایش از روی تخته جدا شود بسیار بسیار کم است. ولی اگر همین تخته را بر روی ارتفاع چهار متری قرار دهید، به طوری که زیر آن تخته خالی باشد و آن شخص بخواهد روی آن حرکت کند، امکان سقوط آن بسیار بیشتر است. زیرا درحالت دوم تصور افتادن در او قوی تر است گاهی آنقدر آن تصور شدید می شود که طرف گمان می کند سقوط واقع شد و لذا بدن خود را مطابق آن سقوط تغیر حالت می دهد و در نتیجه سقوط می کند. یعنی اول در ذهن خود افتادن را تصور کرد ، و سپس به ماهیچه هایش عکس العملی مطابق سقوط کردن را دستور داد و در نتیجه به جهت حرکت ماهیچه ها سقوط کرد . در صورتی که در حالت عادی عکس آن واقع می شود ، یعنی اول ماهیچه ها توان مقاومت ندارند و سپس طرف سقوط می کند . ابن سینا با این حرفش ، نکته ی مهمی را متذکر می شود . حتماً شنیده اید که او یک پزشک بزرگ است ، او می فهمد که بسیاری از بیماری ها را اول روح پذیرفته است که بیمار شود بعد آن را به بدنش تحمیل می کند ، در واقع به بدنش می گوید چرا بیمار نمی شوی؟
عین قاعده فوق را در بقیه مسائل روحی و خیالی می توانید مشاهده کنید . فارابی و محی الدین و امثال آنها میگویند اگر کسی قاعده خیال را بشناسد بسیاری از اسرار تفکر برایش حل و روشن می شود و می بیند نقش خیال تا کجاها گسترش دارد و روح ما با قدرت فوق العاده ای که دارد ، چگونه بر جسم ما تاثیر می گذارد .
با توجه به قدرت فوق العاده ی روح ، اگر این روح ، الهی شود با چنین توان و استعدادی می تواند نه تنها در بدن خود بلکه در خارج از بدن خود نیز موثر باشد . خدا به هیچ وجه دشمن ما نیست ، دوست ماست ، روحی که از خدا نور بگیرد روی جسم هم که اثر گذارد تاثیرش موجب متعادل شدن جسم می شود ، مضافاً اینکه آن روح ، روحی می شود دارای حکمت و بصیرت . اگر روح از خدای حکیم بصیر علیم محبوب تاثیر نگیرد ، از خیالات و وهمیات شیطانی تاثیر می گیرد و در نتیجه میل های غیر متعادل در آن سر بر می آورد و همان میل ها را به بدن خود نیز سرایت می دهد .
روح اگر از ملک تاثیر بگیرد مثل آنها « عباد مکرم » می شود ، اما اگر انسان دریچه ی روح خود را به سوی وسوسه باز کرد ، شیطان داخل می شود ، وقتی شیطان آمد ، بستگی دارد که شما چطور دعوتش کنید اگر کم دعوتش کنید ، و نور ملائکه را به کلی در خود خاموش نکرده باشید جنگ بین ملک و شیطان در جان شما شروع می شود ، گاهی غلبه با آن
است و گاهی غلبه با این (6) مثلاً ملک به قلب الهام می کند که خدا انسان را تنها نمی گذارد ، به خدا توکل کن و اضطراب به خود راه نده . چیزی نمی گذرد شیطان می آید و وسوسه می کند که نه آقا اگر دیر بجنبی بدبخت می شوی ، با رشوه هم که شده باید این کار را بکنی . باز ملک با الهاماتش به دادمان می رسد و باز شیطان با وسوسه هایش فکر ما را به دست می گیرد و همین طور جنگ بین ملک و شیطان هست تا اینکه یا قلب ملکی می شود یا شیطانی . عموماً از چهل سال به بعد تکلیف آدم ها معلوم می شود . انسان بیشتر میدان را به شیطان داده ، اینقدر او جلو می آید تا تمام قلب را شیطانی کند . حالا که تمام قلب انسان شیطانی شد ، دیگر خودش را کاملاً در اختیار شیطان می گذارد ، که کار جادوگران حرفه ای از این قرار است . از این رو جادوگری حرام است چون جادوگران حرفه ای از این قرار است . از این رو جادوگری حرام است چون جادوگر کارهایی می کند که شیطان به کمکش بیاید و در همین رابطه مجبور می شود به هر پستی و رذالتی تن دهد . یکی ا زهمین ها که عجیب هم زحمت کشیده بود چندین سال رفته بود آمریکا از جادوگران آمریکایی درس گرفته بود بعد هم رفته بود شیراز به قول خودش چهار سال هم در شیراز آموزش دیده بود ، آنقدر ظاهرش خراب بود که نگاهش هم که میکردی شیطنت را در نگاهش می دیدی و اذیت می شدی . استاد شیرازی اش که یک خانم بوده به او دستور داده بود باید مدتی خون بخوری و در مدفوع خود بنشینی ـ تا روحش پست شود و بتواند با شیطان ها مرتبط گردد ـ شهیدمطهری « رحمه الله علیه» در تفسیر سوره ی جن می فرمایند : روی هم رفته جنیان نسبت به انسان ها در درجه ی وجودی پایین تری هستند . حال شما حساب کنید شیطان ها که از جنیان پست هستند چه اندازه پایین می باشند و برای ارتباط با آنها چقدر باید روح را پست کرد .

درجه ی وجودی جنیان :

جنی ها به عنوان موجودات مختار ، هم صنف خوب دارند و هم صنف بد . اما چه خوب و چه بد ، از نظر درجه ی وجودی ، نسبت به انسان در درجه ی وجودی پایین تری هستند و اگر کسی بخواهد با آنها ارتباط برقرار کند باید پایین بیاید . به همین جهت در سوره ی جن مشخص است که رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم» مستقیماً با جنیان ارتباط برقرار نکردند بلکه خداوند به پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» خبر میدهد و می فرماید : « قل اوجی الی انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا * یهدی الی الرشد فامنا به ولن نشرک بربنا احدا» (7)
ای پیامبر ! بگو به من وحی شده است که تنی چند از جنیان گوش فرا داشتند و گفتند راستی ما قرآنی شگفت آور شنیدیم که به راه راست هدایت می کند پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد .
با این وصف ، جادوگران با بدترین جنیان و شروریان آنها ارتباط برقرار میکنند . قرآن در مورد جنس شیطان و شخصیت او می فرماید :
« و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه ، افتتخذونه و ذریته اولیاء من دونی و هم لکم عدو ، بئس للظالمین بدلا » (8) و یاد کن هنگامی را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس همه جز ابلیس سجده کردند ، او از گروه جن بود ، پس از فرمان پروردگارش سرپیچید . آیا با این حال او و نسلش را به جای من دوستان خود می گیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانی برای ستمگرانند .
آیه ی فوق می فرماید : اولاً : شیطان از جنس جنیان است ، با توانایی های خاصی که جنیان دارند . ثانیاً : از امر بندگی پروردگارش سر باز زده است .
چون شیطان جادوگران را مال خودش می داند ، در راستای هدف فاسدی که آنها دارند کمکشان می کند . البته دو نوع جادوگر داریم : جادوگران قلابی که به واقع جادوگر نیستند و بیشتر با حدسیات کار می کنند و خیالاتی را به افرادی که به آنها رجوع می کنند القاء می نمایند و آنها هم از سر سادگی می پذیرند . ولی بعضی از جادوگران به کمک شیاطین کارهایی از دستشان بر می آید ، قرآن در رابطه با جادوگران نوع دوم می فرماید : « و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا ، یعلمون الناس السحر ، و ما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت و ما یعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتنه فلا تکفر فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله و یتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم و لقد علموا لمن اشتراه ما له فی الاخره من خلاق و لبئس ما شروا به انفسهم لو کانوا یعلمون » (9) و یهودیان آنچه را که شیطان در رابطه با سلطنت سلیمان گفتند ، پیروی کردند ، در حالی که سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می آموختند و نیز از آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود پیروی کردند با اینکه آن دو فرشته هیچ کس را تعلیم سحر نمی کردند مگر آنکه قبلاً به او می گفتند ما وسیله ی آزمایشی برای شما هستیم پس زنهار کافر نشوی ولی آنها از آن دو فرشته چیزهایی می آموختند که به وسیله ی آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند ، هر چند بدون اذن خدا نمی توانستند به وسیله ی سحر به احدی زیان برسانند . و خلاصه چیزی می آموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمی رسانید و قطعاً یهودیان دریافته بودند که هر کس خریدار این متاع باشد در آخرت بهره ای ندارد ، وه که چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر می دانستند .
بحث مفصل این آیه را به بعد موکول می کنیم ، ولی عنایت بفرمایید که خداوند در آیه ی فوق می فرماید : شیاطین به مردم سحر می آموزند . پس موضوع نقش شیاطین در آموزش سحر به جادوگران واقعی چیزی است که قرآن نیز به آن اشاره کرده است .

پی‌نوشت‌ها:

1) سوره ی اعراف ، آیه ی 185
2) سوره ی ابراهیم ، آیه ی 22
3) « نهج البلاغه » ، ترجمه مرحوم دشتی ، ص 53
4) عین این حالت در رابطه با عقیده به « بختک » مطرح است که شخص با پیش فرض هایی که دارد در شرایط جسمی ، روحی خاصی که ذهن او بیشتر تحت تاثیر خیالاتش می باشد ، تصور می کند موجودی بر روی او افتاده است و به او فشار می آورد ، بدون آنکه بختک واقعیت خارجی داشته باشد .
5) به قسمت سوال و جواب های کتاب « علل تزلزل تمدن غرب » وی را به نوشتار « شیعه و تمدن زایی » از همین نویسنده رجوع شود .
6) برای تحقیق بیشتر در رابطه با جنگ بین ملک و شیطان به کتاب « هدف حیات زمینی آدم » از همین نویسنده ، جلسات 15 تا 19 رجوع فرمائید .
7) سوره ی جن ، آیات 1 و 2
8) سوره ی کهف ، آیه / 50
9) سوره ی بقره ، آیه ی / 102
  

نویسنده :اصغر طاهرزاده

منبع: جایگاه جن ، شیطان و جادوگر در عالم ،اصفهان : ا نتشارات لب المیزان ،چاب اول،1388