مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

«دحوالارض» در فرهنگ دینی

معنای لغوی :

در مجمع البحرین آمده است که : قوله تعالى: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها [79/ 30]
أی بسطها، من" دحوت الشی‏ء دحوا" بسطته. و درحدیث است " یوم دحو الأرض"
أی بسطها من تحت الکعبة، و هو الیوم الخامس و العشرون من ذی القعدة. و فیه:
" خرج علینا أبو الحسن یعنی الرضا (علیه السّلام) بمرو فی یوم خمسة و عشرین من ذی القعدة، فقال: صوموا، فإنی أصبحت صائما، قلنا: جعلنا الله فداک أی یوم هو؟ قال: یوم نشرت فیه الرحمة و دحیت فیه الأرض" « التهذیب ج 1 ص 306»
قال بعض شراح الحدیث: فیه إشکال، و هو أن المراد من الیوم دوران الشمس فی فلکها دورة واحدة، و قد دلت الآیات على أن خلق السماوات و الأرض و ما بینهما فی ستة أیام، فکیف تتحقق الأشهر فی تلک المدة؟ ثم قال: و أجیب بأن فی بعض الآیات دلالة على أن الدحو متأخر.(مجمع البحرین، ج‏1، ص: 135)
«دحوالارض» به معنى گستردن زمین است. دَحو از جهت لغوى به معنى گستردن است و بعضى آن را به معنى پرتاب کردن و تکان دادن چیزى را از محل اصلیش نیز معنا کرده‏اند و چون این دو معنا لازم و ملزوم یکدیگرند به یک مطلب برمى‏گردد، بنابراین مراد از دحوالارض این است که در آغاز تمام سطح زمین را آب‏هاى حاصل از باران‏هاى سیلابى نخستین فرا گرفته بود. این آبها تدریجاً در گودال‏هاى زمین جاى گرفتند و خشکى‏ها از زیر آب سربرآوردند و روز به روز گسترده‏تر شدند تا به وضع فعلى درآمد، (تفسیر نمونه، ج 26، ص 100) که به نظر برخى از مفسرین آیه 30 سوره نازعات وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها زمین را بعد از آن گسترش داد اشاره‏اى به همین گسترده شدن زمین دارد. به هر حال تعیین یک روز خاص مى‏تواند به عنوان زاد روز یا آغاز دوره‏اى باشد که زمین از وضع پیشین خود متحول گشته (پس از گذشت دوران‏هایى که مى‏گویند زمین کره مشتعلى بوده، رفته رفته سرد شده و بین از یکسرى تغییرات) سطح آن را مواد خاکى و عناصر اولیه پوشانده و آماده براى ظهور گیاهان و حیوانات گشته است. در برخى از احادیث نیز آمده است که زمین در آغاز از زیر کعبه فعلى گسترش یافته است. در کتاب سعد النفوس للنفوس المنضود ص28 در ذیل « هو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی و .....» آورده است که مدّ بمعنای همان دحوالارض می باشد که خداوند زمین را چون فرشی مبسوط کرد برای بندگان ....
در الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج‏30، ص: 90 روایتی از امام علی علیه السلام آمده است، عن إمام المتقین علی علیه السّلام: «إن شامیا سأله عن مکة المکرمة لم سمیت مکة؟ قال: لأن الله مک الأرض من تحتها، أی دحاها». و المک هو الدحرجة کما فی القاموس. فرد شامی از امام سوال نمود ، چرا مکه را مکه نامیدند امام علیه السلام فرمود به این دلیل که زمین از زیر حرکت پیدا کرده است و مکّ به معنای حرکت منظم و اظطراب است و آنچه که در تفاسیر از دحوالارض به بسط و گسترش یاد میکنند منافی این معنا نیست ، چرا که هر بسط و انبساطی ملزم به حرکت و اظطراب است .
و عنه علیه السّلام أیضا: «فلما خلق الله الأرض دحاها من تحت الکعبة ثم بسطها على الماء».
در کتب ادعیه و آداب و سنن شب و روزى به عنوان «دحوالارض» ضبط شده است که همان شب و روز بیست و پنجم ماه ذیقعده است و براى عبادت در این روز و روزه روز آن ثواب فراوانى نقل کرده‏اند و همچنین براى این روز نماز و دعاى مخصوصى نیز وارد شده است که دعاى این روز مشتمل بر مضامین عالى اخلاقى و اجتماعى و طلب رحمت و توفیق توبه و پیروزى اهل حق است، (تفسیر پرتوى از قرآن، تفسیر جزء سى‏ام، سوره نازعات، ذیل آیه 30).
در مفاتیح‏الجنان در باب اعمال ماه ذیقعده روایتى نقل شده است که چنین است: از حسن بن على وشّار روایت است که گفت من کودک بودم که با پدرم در خدمت امام رضا(علیه السلام) شام خوردیم در شب بیست و پنجم ماه ذیقعده پس فرمودند که امشب حضرت ابراهیم(علیه السلام) و حضرت عیسى(علیه السلام) متولد شده‏اند و زمین از زیر کعبه پهن شده است پس هر که روزش را روزه بدارد چنان است که شصت ماه را روزه داشته است و در روایت دیگرى آمده است که در این مثل چنین روزى حضرت قائم(علیه السلام) قیام خواهند نمود. آنچه در مجموع استفاده مى‏شود این است که: این روز مبارکى است که رحمت الهى براى بندگان گسترش یافته، گسترش زمین در چنین روزى سمبل و نمادى از گسترش رحمت و فیض الهى براى بندگان اوست.

وقایع روز دحوالارض

بدانکه در بیست و پنجم ذى القعده ، آدم صفى علیه السلام بدستیارى جبرئیل ، خانه کعبه را برآورد و حجرالاسود را نصب کرد و این خانه ، محل اسعاف مطالب و مطاف قادم و ذاهب بود تا دو هزار و دویست و چهل و دو سال از هبوط گذشته که طوفان نوح ، واقع شد و آب تمام عالم را فرو گرفت و اگر چه ((بیت العتیق )) از آسیب غرق ، محفوظ ماند، اما چنانچه در تاریخ است بیشتر حائط آن بنا، عرصه هدم و محو گشت و بعد از طوفان آن موضع چون تل سرخى مینمود و مردم از آن تل سرخ ، حوائج خود مى خواستند و قربانى مینمودند و این بود تا سه هزار و چهارصد و بیست و نه سال بعد از هبوط که حضرت ابراهیم مأمور به تجدید عمارت خانه مکه شد. بس بمدد اسماعیل و ارشاد جبرئیل بساختن خانه پرداخت . پسر سنگ آوردى و پدر بر روى هم نهادى و چون بمقام حجرالاسود رسید، اسماعیل در پى سنگ نیکوئى بود که در خور آن موضع باشد که صدائى از کوه ابوقبیس بر آمد که اى ابراهیم ! ترا نزد من ودیعتى است و حجرالاسود را که جبرئیل هنگام طوفان در آن کوه پنهان کرده بود، تسلیم ابراهیم کرد و آنحضرت بجاى خودش ‍ استوار فرمود. و تولیت آن بقعه شریفه را به اسماعیل تفویض نمود.
و در این روز، سنه 664، وفات یافت سید اجل عالی مقام ((طاوس آل طاوس رضى الدین على بن موسى بن جعفر)) مشهور به ((سید ابن طاوس )). نسب شریفش منتهى مى شود به ((داود بن حسن بن حسن مجتبى )) علیه السلام . والده ماجده اش دختر ((شیخ مسعود ورام بن ابى فراس )) و برادرش سید اجل ((احمد بن موسى )) صاحب بشرى و ملاذ است و پسر برادرش ((سید عبدالکریم بن احمد)) صاحب فرحة الغرى است و فضائل سید در زهد و عبادت و تقوى و جلالت قدر و معرفت او بعظمت خدا و ائمه علیهم السلام ، زیاده از آنستکه ذکر شود، هر که طالب باشد رجوع به کتب آنجناب نماید خصوص به کتاب ((کشف المهجة )).
(( و کان رحمه الله مستجاب الدعوه و صاحب الکرامات الباهرة و کان فصیحا بلیغا دعاءا و بالجمله اطاله الکلام فى حقه اذراء لشانه .))
او نمیماند بما گرچه ز ما است ما همه مسیم و احمد کیمیا است
و در این روز، سنه 760، وفات یافت ((عبدالله بن یوسف حنبلى )) معروف به ((ابن هشام )) صاحب کتاب ((مغنى اللبیب )) و او غیر از ((ابن هشام )) صاحب ((سیره نبویه )) است . (کتاب وقایع الایام حاج شیخ عباس قمی)
در مناظره‌ معروفی‌ که‌ بین‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام) و ابن‌ ابی‌ العوجاء اتفاق‌ افتاد ـ طبق‌ نقل‌ مرحوم‌ صاحب‌ حدائق‌ در ج‌17 ص‌390 کتاب‌ حدائق‌ الناضرة‌ ـ حضرت‌ چنین‌ فرمود: خداوند کعبه‌ را دوهزار سال‌ قبل‌ از دحوالارض‌ خلق‌ کرد.

در متون تفسیری :

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ (آل عمران / 96)
محقق است که اول خانه که براى افراد انسان قرار گرفت هر آینه خانه‏اى است که در مکه در حالى که با برکت است و وسیله هدایت اهل عالم است.
آنچه مستفاد از اخبار بسیاریست که در کافى و غیره نقل شده و میتوان منطبق بر قواعد هیئت نمود اینست که کره زمین در جوف دریا بود و آب احاطه بجمیع اطراف زمین داشت و بتوسط باد امواج دریا بسیار شد و در اثر آن یک قسمت از زمین از آب خارج شد که فعلا یک ربع از کره زمین از آب خارج است و اول قطعه که از آب خارج شده مسجد الحرام بود که کعبه در آن واقع و سپس بتدریج خارج شد تا کنون که یک ربع کره خارج شده، و ممکن است معناى دحو الارض که در اخبار دارد روز 25 ذى القعده بوده که اول مکه بود و سپس سایر بقاع همین معنى باشد و ممکن است که مکه را امّ القرى گفتند بهمین مناسبت باشد و این معنى مثبتست بر اینکه معناى. للناس جهت استفاده زندگى باشد. و اما اگر مراد جعل بر عبادت باشد چنانچه از پاره اخبار استفاده میشود مراد از بیت کعبه معظمه است و دلیل بر این میشود که اول ساختمانى که روى زمین بنا شد کعبه بوده که حضرت آدم على نبیّنا و آله و علیه السّلام قواعد آن را بنا کرد و طواف حول کعبه نمود و سپس انبیاء بعد از او تا زمان ابراهیم علیه السّلام که مأمور شد با اسمعیل بر آن قواعد جدران کعبه را بنا کند (أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏3، ص: 288)
(و الارض بعد ذلک دحاها).
منظور از «دحو الارض» این است که در آغاز تمام سطح زمین را آبهاى حاصل از بارانهاى سیلابى نخستین فرا گرفته بود این آبها تدریجا در گودالهاى زمین جاى گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده‏تر شدند تا به وضع فعلى درآمد- و این مسأله بعد از آفرینش زمین و آسمان روى داد. (آیه 31)- بعد از گسترش زمین و آماده شدن براى زندگى و حیات سخن از آب و گیاه به میان آورده، مى‏فرماید: «و از آن، آب و چراگاهش را بیرون آورد» (اخرج منها ماءها و مرعاها).
این تعبیر نشان مى‏دهد که آب در لابلاى قشر نفوذ پذیر زمین پنهان بود، سپس به صورت چشمه‏ها و نهرها جارى شد و حتى دریا و دریاچه‏ها را تشکیل داد. ولى از آنجا که عوامل مختلفى مى‏توانست آرامش زمین را بر هم زند- از جمله طوفانهاى عظیم و دائمى و دیگر جزر و مدهائى که در پوسته زمین بر اثر جاذبه ماه و خورشید و همچنین لرزه‏هایى که بر اثر فشار مواد مذاب درونى رخ مى‏دهد- آن را به وسیله شبکه نیرومندى از کوهها که سرتاسر روى زمین را فرا گرفته آرام کرد.
و لذا مى‏فرماید: «و کوهها را ثابت و محکم نمود» (و الجبال ارساها).
و در پایان مى‏فرماید: «همه اینها براى بهره‏گیرى شما و چهارپایانتان است»! (متاعا لکم و لانعامکم). تا از مواهب حیات بهره گیرید و به غفلت نخورید. (برگزیده تفسیر نمونه ج 5 ص 401).

ترجمه‌ فرازهایی‌ از دعای‌ این‌ روز:

خدایا! زمین‌ را گستراندی‌، دانه‌ را در لایه‌های‌ تاریک‌ زمین‌ شکافتی‌، مرارت‌ را از دوش‌ بندگان‌ برگرفتی‌، غم‌ و اندوه‌ را از دلها زدودی‌. عزیزا! در این‌ روز بزرگ‌ و پرفضیلت‌ که‌ نزد مؤمنان‌ به‌ امانتش‌ نهادی‌، تو را به‌ رحمت‌ بی‌انتهایت‌ سوگند می‌دهم‌ که‌ بر بنده‌ صالحت‌ محمد مصطفی‌ و بر خاندانش‌ پاکش‌ درود بفرست‌ واز گنجینه‌ الطافت‌ بارانی‌ پایان‌ نیافتنی‌ برما بباران‌! و بر توبه‌ای‌ خالص‌ و بازگشتی‌ نیکو به‌ سوی‌ خودت‌ یاری‌مان‌ کن‌.


اعمال شب و روز دحو الارض

* روزه :

روز دحوالارض از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روایتى آمده است که روزه ‏اش مثل روزه هفتاد سال است ؛ و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت بسر آورد از براى او عبادت صد سال نوشته شود ؛ و هر چه در میان آسمان و زمین وجود دارد براى کسی که در این روز روزه‏دار باشد استغفار می‌کنند. و این روزى است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و از براى عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیارى است و از براى این روز به غیر از روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل وارد است .

* نماز :

نمازى که در کتب شیعه قمیین روایت شده . و آن دو رکعت است در وقت چاشت در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره و الشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ پس دعا کند و بخواند یا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ .

* دعا :

خواندن این دعا است که شیخ در مصباح فرموده مستحب است خواندن آن اللَّهُمَّ دَاحِی الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیوْمِ مِنْ أَیامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّی عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَى کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَى أَهْلِ بَیتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ‏] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یا خَیرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یا کَفِی یا وَفِی یا مَنْ لُطْفُهُ خَفِی الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ احْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَى یوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِی أَوْلِیاءَکَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِی وَ حُلُولِ رَمْسِی وَ انْقِطَاعِ عَمَلِی وَ انْقِضَاءِ أَجَلِی اللَّهُمَّ وَ اذْکُرْنِی عَلَى طُولِ الْبِلَى إِذَا حَلَلْتُ بَینَ أَطْبَاقِ الثَّرَى وَ نَسِینِی النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَى وَ أَحْلِلْنِی دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِی مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ مُرَافِقِی أَوْلِیائِکَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِکَ وَ اصْطِفَائِکَ وَ بَارِکْ لِی فِی لِقَائِکَ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِیئا مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الْخَطَلِ اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِی حَوْضَ نَبِیکَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ اسْقِنِی مِنْهُ مَشْرَبا رَوِیا سَائِغا هَنِیئا لا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لا أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِی خَیرَ زَادٍ وَ أَوْفَى مِیعَادٍ یوْمَ یقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ‏] أَوْلِیائِکَ الْمُسْتَأْثِرِینَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِکْ أَشْیاعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِکَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِکَهُمْ وَ ضَیقْ عَلَیهِمْ مَسَالِکَهُمْ وَ الْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِکَهُمْ اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِیائِکَ وَ ارْدُدْ عَلَیهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِینِکَ مُنْتَصِرا وَ بِأَمْرِکَ فِی أَعْدَائِکَ مُؤْتَمِرا اللَّهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلائِکَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَیتَ إِلَیهِ مِنَ الْأَمْرِ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِما لَکَ حَتَّى تَرْضَى وَ یعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَى یدَیهِ جَدِیدا غَضّا وَ یمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضا وَ یرْفِضَ الْبَاطِلَ رَفْضا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیهِ وَ عَلَى جَمِیعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّى نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِکْ بِنَا قِیامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَیامَهُ وَ صَلِّ عَلَیهِ [عَلَى مُحَمَّدٍ] وَ ارْدُدْ إِلَینَا سَلامَهُ وَ السَّلامُ عَلَیهِ [عَلَیهِمْ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ * زیارت حضرت امام رضا علیه السلام : که بهترین و بافضیلت‌ترین عمل مستحبی این روز است.

* غسل

* ذکــر خداوند :

معنای ذکر، فقط گفتن الفاظ و اوراد و نام‌های خداوند نیست. بهترین نوع ذکر خدا، به یاد خدا بودن و او را بر اعمال و گفتار و کردار خویش ناظردانستن است.

منابع :مجمع البحرین ریشه دحو
اطیب البیان فی تفسیر القرآن ج3 ص288
برگزیده تفسیر نمونه ج 5
وقایع الایام شیخ عباس قمی
الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن ج۳

نویسنده :حسن نجفی

جایگاه جن ، شیطان و جادوگر در عالم(2)

جنیان و سرعت انتقال اشیاء :

قران می فرماید : وقتی هدهد برای حضرت سلیمان « علیه السلام»خبر آورد که یک خانمی با این خصوصیات در قوم سبا هست ، حضرت فرمودند چه کسی می تواند تخت او را اینجا بیاورد ؟ دو کس بلند شدند یکی عفریت جن و دیگری جناب حضرت عاصف بن برخیا . عفریت یعنی شرور ، معلوم است یکی از جنیان شرور در خدمت حضرت بوده و حضرت او را اسیر کرده بودند و از این طریق نقش ایمان را در اسیر کردن جنیان شرور به ما می نمایانند . آیا شیاطین باید سر به سر ما بگذارند یا ما باید کاری کنیم که آنها تحت قدرت ما باشند ؟ قرآن می فرماید : « قال عفریت من الجن انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک و انی علیه لقوی امین » (1) عفریت جن گفت : من می توانم تخت آن خانم را قبل از آنکه از جایتان بلند شوید و جلسه تمام شود بیاورم ، پس معلوم می شود جنینان چنین توانی دارند ، منتها توانایی های آنها در زمان انجام می گیرد و به همین جهت گفت : قبل از اینکه جلسه تان تمام شود آن تخت را می آورم . در حالی که عاصف بن برخیا عرض کرد قبل از آنکه چشمت به هم بخورد می آورم . یعنی کار عاصف در بی زمان و در عالمی فوق عالم ماده صورت می گیرد . عرض بنده آن است که این آیه نشان می دهد جنیان می توانند با سرعت زیاد چیزی را جا به جا کنند . حتماً شنیده اید که گاهی می گویند چیزهایمان که گم شده ، جنی ها برده اند ، دروغ نیست ، البته بعضی ها خودشان یادشان می رود چیزهایشان را کجا گذاشته اند ، بی خودی گردن جنی ها می گذارند اما بالاخره جنی ها می توانند این کار را بکنند .
اخیراً خواهری فریب خانمی را خورده بود که کارهای غیرعادی انجام می داد و به او گفته بود می خواهم شما را با امام زمان (عج) آشنا کنم ، او را به جمکران می برد و می گفت به من دستور داده اند باید با پای برهنه دور مسجد جمکران بدویم . این خانم می گفت در مسیری که از اصفهان به طرف قم می رفتیم یک مرتبه همان طور که پهلوی من نشسته بود لباسش عوض شد . بنده عرض کردم این با جنی ها ارتباط دارد . ابتدا نمی پذیرفت و این کارها را حمل بر کرامت می کرد ، می گفت مثلاً همان طور که داخل اتاق ایستاده یک دفعه چادرش عوض می شود ، یا برای ما میوه تازه می آوردند که مثلش در بازار نیست . می گفت : کفش هایمان گم شد ، بعد از چند روزگفت : کفش ها زیر مبل خانه مادرتان است . بنده بر اساس همان کاری که عفریت جن انجام داده عرض کردم این با جنیان ارتباط دارد و هیچ کرامتی هم در کار نیست ، به او بی محلی کنید و گر نه پای جنیان را خودتان در زندگی تان باز می کنید .
جادوگران واقعی با ریاضت های سخت ، پدر خود را در می آورند تا با جنینان مرتبط شوند تا آنها خبرهایی نیمه کاره و به درد نخور را برای آنها بیاورند و شما را به خودشان مشغول کنند . شما از خود نمی پرسید اگر این جادوگران کاری می توانستند بکنند ، چرا اول برای خودشان نمی کردند ، چرا اکثر آنها فقیر و بدبخت اند ؟
با دقت در آیه ی 102 سوره ی بقره که عرض شد در مورد جادوگران می فرماید : « و ما هم بضارین به من احد » ؛ آنها هرگز نمی توانند ضرر بزنند « الا باذن الله » مگر اینکه خدا بخواهد . زیرا این سنت خداست که آدم های نادان تنبیه شوند . حال سنت تنبیه آدم نادان صورت های مختلف دارد ، یک صورتش اینکه ماشین به او می زند ، یا دزد اموال او را می برد . یکی از صورت های تنبیه خدا این است که با مسئول اداره اش درگیر می شود و او حقوقش را کم می کند ، یکی هم اینکه از طریق جادوگران ضربه می خورد . پس یکی از راه هایی که خدا آدم ها را تنبیه می کند از طریق جادوگر است ، نه اینکه جادوگر همه کاره است و هر کاری خواست می تواند بکند . مگر دزد همه کاره است ، چرا دزد به دلش می افتد این ماشین را ببرد ، چرا ماشین دیگری را نمی برد ؟ اینها همه روی حساب است و همه در مسیری که خداوند اذن بدهد انجام می شود ، و اذن خدا هم بی حکمت نیست . شما می بینید این ماشین جلوی فلانی که رسید ترمزش برید . بنده در موردی که در فکر بودم این بنده خدا چه طوری از موقعیتی که برای خود ایجاد کرده نجات پیدا می کند ، خبردار شدم تصادف کرده است ، چون فهمیدم خداوند در عین تنبیهی که به او کرده شرایط نجات او را از آن موقعیت فراهم نموده است خیلی خوشحال شدم . آن تصادف ؛ ظاهرش تصادف بود ولی باطنش تنبیه خداوند بود و به اذن او هم انجام شد . حالا آن راننده چه کاره است که باید سبب این تصادف شود و از آن طریق تنبیه شود ، آن هم حکمت خاص خود را دارد . زیرا بالاخره دنیا آنچنان است که « و ما تسقط من ورقه الا یعلهما » (2) یک برگ فرو نمی افتد مگر آنکه خدا از آن آگاه است .
پس یکی از راه هایی که خداوند برای بعضی ها به عنوان تنبیه قرار داد از طریق جادوگران و جنیان است . البته اینها آزاد نیستند که بتوانند هر بلایی سر هر کس بیاورند ، درست است قدرت ما به جنینان نمی رسد ، اما قدرت خدا به آنها می رسد . پس نباید خودمان را در مقابل قدرت جادوگران دسته بسته بدانیم و فکر کنیم خداوند سرنوشت ما را در دست آنها قرار می دهد . یکی بگوید نکند فلانی دارد برای من جادو می کند ، مگر دست خودش است ! اگر خدا مصلحت بداند و زمینه را ما با بی ایمانی خود فراهم کرده باشیم ، طبق مصلحت الهی ، خداوند از آن طریق ما را تنبیه می کند ، راه نجات هم برگشت به بندگی خدا است و راضی بودن به آنچه خداوند برای ما مقدر کرده است . اگر بنا نیست خدا مرا تنبیه کند ، هیچ جادوگری نمی تواند کاری بکند ، خودتان شنیده اید که جادوگران می گویند فلانی ضد جادو است . نه ، او ضد جادو نیست ، به جادوگران باید گفت : شما فکر می کنید آنجایی که جادو می کنید ، جادو بود که اثر کرد ما خودمان با آرزوهای دنیایی زمینه ی تاثیر جادوی شما را فراهم کردیم .
آری خداوند می فرماید : شیطان و قبیله ی او شما را می بینند و شما آنها را نمی بینید ؛ « ... انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم ... » (3) ولی با اینکه می فرماید آنها شما را می بینند ، در جای دیگر ما را متوجه می کنند نه تنها وسعت دید آنها محدود است و به عمق عقل ها و قلب ها دسترسی ندارند ، حتی به حریم مادی اولیاء الهی نیز نمی توانند وارد شوند . قرآن می فرماید : « فلما قضینا علیه الموت ما دلهم علی موته الا دابه الارض تاکل منساته فلما خر تبینت الجن ان لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین » (4) پس چون مرگ را بر سلیمان مقرر داشتیم جز موریانه که عصای او را به تدریج می خورد افراد را از مرگ او آگاه نگردانید ، پس چون [ سلیمان ] فرو افتاد برای جنینان روشن گردید که اگر غیب می دانستند در آن عذاب خفت آور باقی نمی ماندند .
از آیه ی فوق بر می آید که اگر ما اجازه ی ورود به جنینان ندهیم از بسیاری از احوالات و افکار ما غافل اند و می توان با وارد شدن در قلعه ی شریعت الهی از تیررس حیله های آنها به دور بود . این طور نیست که فکر کنیم حال که آنها را می بینند و ما آنها را نمی بینیم آنها اجازه داشته باشند به راحتی وارد حریم شخصی ما شوند و با ما مقابله نمایند .
جالب است که جنیان طبق آیه ی فوق اقرار می کنند که : « لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین » اگر از غیب آگاهی داشتیم در عذاب خوار کننده گرفتار نمی ماندیم . این می رساند که اولا ً : اینها جنیان شروری بوده اند که حضرت سلیمان « علیه السلام»آنها را در اسارت خود درآورده بودند . ثانیاً : با همه ی زرنگی که داشته اند نفهمیدند حضرت سلیمان « علیه السلام»رحلت کرده اند .
لازم است در رابطه با نقش جادوگران ، سخن خدا را یک اصل بگیریم که می فرماید : « و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله » هیچ جادوگری ، هیچ ضرری به کسی نمی تواند برساند ، مگر به اذن خدا . پس اشکال در ما است که زمینه ی تاثیر شیطان را در خود فراهم می کنیم .

سحر و بی نتیجه بودن آن :

در جواب اینکه سوال فرمودید چرا سحر حرام است ، عرض می کنم سحر یک نوع جهت گیری به طرف عوامل غیرالهی است و لذا هم فعل ساحر حرام است ، هم فعل آن کس که نزد ساحر می رود . حتی از ظاهر آیات بر می آید که سحر از مشروب خوردن و قمار کردن بدتر است . و چون در سحر جهت ساحر و شخصی که به ساحر رجوع می کند ، غیر الهی است به هیچ نتیجه ای نخواهند رسید . زیرا قرآن می فرماید : « و لا یفلح الساحر حیث اتی » (5) ساحر هیچ وقت نه رستگار می شود و نه نتیجه می گیرد و نه نتیجه می دهد ، هر جا بیاید . چون آن ساحرانی هم که حرفه ای هستند با ضعیف ترین و پست ترین جنیان ارتباط دارند ، جنینان فهمیده و عاقل هیچ وقت به جادوگران اعتنا نمی کنند . مگر آدم های ضعیف و نفهم در بین انسان ها کاری می توانند بکنند که جنیان نفهم بتوانند کاری بکنند ؟ در دنیای خودمان آدم های سودجو و خودخواه می توانند به آدم های ساده و ضعیف و بی دین زور بگویند . در رابطه با جن ها هم آنهایی که ساده تر و ترسو هستند به تسخیر جادوگران در می آیند ، آنهایی که می شود با حیله و تهدید در اختیار گرفت . خود جن ها هم از این تسخیرها که به دست جادوگران انجام می شود ناراحتند ، مثل آدم هایی که از دست ارباب خود ناراحت اند ولی توان و هنر مخالفت ندارند ، لذا جنیان تسخیر شده اگر در فرصتی توانستند به خود جادوگران ضربه بزنند حتما می زنند . آقای ایوبی قائنی در کتاب « سفینه الصادقین » قضیه ای را نقل می کنند از فردی که چند جن در اختیار داشت و از این طریق بقیه را مورد آزار و اذیت قرار می داد و در یک غافلگیری همان جن ها او را خفه کردند .
باید متوجه بود که همه ی ما در معرض امتحان هستیم و لذا در مشکلاتی قرار می گیریم تا معلوم شود در مشکلات و مصیبت ها به کجا رجوع کنیم ، پس از مدتی مشکلات می روند ، حال اگر به غیر خدا رجوع کرده باشیم در این امتحان رو سیاه می شویم ، همان طور که رضا خان و صدام آمدند و رفتند و روسیاه شدند و عده ای مثل مرحوم مدرس « رحمه الله علیه» و حضرت امام خمینی « رحمه الله علیه» تحت تاثیر قلدری آنها قرار نگرفتند و روسفید شدند ، ولی عده ای هم به همان پناه بردند و روسیاه شدند ، در سایر امور هم قضیه از همین قرار است .
عده ای در مشکلات به فالگیر پناه می برند و به ظاهر هم کارشان درست می شود ، غافل از اینکه علت رفع مشکل آنها به آن جهت بود که مدت امتحانشان به سر آمد ، اما با رجوع به فالگیر و جادوگر در رویارویی با آن مشکلات ، روسیاه شدند . مگر می شود از طریق حرام کسی به نتیجه برسد ؟ مثل شاه که به نتیجه نرسید ، شاه ساواک درست کرد تا جوانان ما را شکنجه کند و آنها را از جلو راه خود بردارد . ولی با این کار سرنوشت خود را بدتر کرد و روز به روز خود را به سقوط نزدیک تر نمود .
آیه ای که عرض شد روشن می کند که ساحر هیچ موقع و در هیچ شرایطی نه برای خودش می تواند کاری بکند و نه برای بقیه .

جایگاه چشم زخم :

پرسیده اید آیا چشم زخم تاثیر دارد ؟ بله چشم زخم تاثیر دارد ، قرآن هم به آن اشاره دارد و می فرماید : « و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون * و ما هو الا ذکر للعالمین » (6) محققاً آنها که کافر شدند وقتی قرآن را شنیدند نزدیک شد با چشم های خود تو را به زمین بیندازند و گفتند او دیوانه است ـ در حالی که این حرف ها همه از شدت خشمشان بود ـ و قرآن چیزی جز ذکر الهی برای عالمیان نیست . رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم» در تفسیر آیه ی فوق فرمودند : « چشم زخم ، حق است » (7) نیز می فرماید : « ان العین لتدخل الرجل القبر و تدخل الجمل القدر » (8) چشم زخم ؛ مرد سالم را در قبر و شتر سالم را در دیگ می کند .
حالا بر شخصیتی مثل پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» اثر نمی کند بحث دیگری است . مگر می شود روح قدرتمند رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم» تحت تاثیر روح های تنگ قرار
گیرد ؟ آری روح ها می توانند بر همدیگر تاثیر گذارند ولی شرطش آن است که روح ها از همدیگر تاثیرپذیر باشند .
در موضوع چشم زخم قضیه از این قرار است که بعضی از روح ها در عین تنگ نظری ، در تمرکز روی موضوعی رشد کرده اند ، همان طور که بعضی از روح ها در عین وسعت ، در تمرکز روی موضوعی رشد کرده اند .
اینکه می فرمایند : نگاه به صورت مقدس امیرالمومنین « علیه السلام»ثواب دارد ، به جهت بهره مندی از روح متعالی آن حضرت است . چون روحی که پشت این صورت قرار دارد آن قدر با برکت و نسبت به بقیه دلسوز و مهربان می باشد که انسان با نظر به آن حضرت از آن روح متاثر می شود . یا اینکه می گویند به دیدن ارحام بروید تا روحتان تغذیه شود ، چون ارحام نظر لطف به ما می کنند و روحمان وسعت می یابد . ائمه « علیهم السلام» که جای خود دارد ، حتی علمایی که روی خود زحمت کشیده اند می توانند آنچنان روح انسان را تحت تاثیر قرار دهند که میل او تغییر کند . یکی از رفقای خوب ما می گفت دلم می خواست از یک سلسله افکار راحت شوم ولی زورم به خودم نمی رسید ، خدمت یکی از علماء رفتم و عرض کردم حاج آقا شما به من بفرمائید این افکار را از ذهنم دور بریزم . آن عالم قضیه دستش بود به من دستور دادند که دیگر آن طور فکر نکنید و آن افکار را دور بریزید . رفیق ما می فرمود بعد از آن دیگر آن فکرها از ذهنم رفت . آری تاثیر افکار بر افکار یک واقعیت است ولی اکثر آنهایی که دنبال فالگیر و رمال و احضار روح می روند تاوان جدا شدن از روح اولیاء و علماء ربانی را می دهند . از منبر و مسجد و روحانی جدا شدن آرام آرام کار را به رجوع به فالگیر ، رمال و جادوگر و شیطان می کشاند . روح انسان طوری است که نیاز دارد با بقیه ارتباط برقرار کند ، حتی در سیر و سلوک این قدر که ارتباط با استاد موثر است کتاب موثر نیست ، کتاب در مرتبه دوم است ، چون تاثیر جنبه های روحانی استاد واقعی سرعت سیر را بیشتر می کند .
همان طور که روح های پاک می توانند از خود انوار معنوی القاء کنند و عزم ها را در توجه به معنویات زیاد نمایند و در نتیجه انسان قدرت تمرکز در مسائل توحیدی نصیبش شود ، بعضی از روح ها چون در مسائل پست متمرکز شده اند ، می توانند روح افراد را تحت تاثیر تنگ نظری خود قرار دهند و در نتیجه بدن انسان چون تحت تاثیر روح است ، آسیب ببیند . شاید طرف خودش نداند که حسود است ولی وقتی امکاناتی را در زندگی شما دید نمی تواند تحمل کند ، روحی که شدیداً به حسادتش میدان بدهد به طوری که سختش باشد که مثلاً شما عینک خود را عوض کرده اید ، به عینک که نگاه می کند ، شرایط از بین رفتن آن پیش می آید ، یا می شکند و یا گم می شود و ... ، این روح مثل یک مرتاض شده است که سال ها روح خود را روی موضوعی متمرکز کرده ، با این فرق که روح خودت را در توجه به افراد متمرکز کرده اند و در اثر آن تمرکز و آن حسادت در برخورد با دیگران ـ حتی ناخودآگاه ـ بر روح افراد تاثیر می گذارند به طوری که جسم آنها هم تحت تاثیر قرار می گیرد ، و یا روح آنها به سوی جهتی سیر می کند که موجب هلاکتشان می شود . به همین جهت به ما فرموده اند امکانات خود را خیلی به نمایش نگذارید .
امیرالمومنین « علیه السلام»از دوران کودکی مکرر پیش می آمد که چشم هایشان درد می گرفت . به طوری که ایشان در جنگ خیبر در آن شبی که فردایش خیبر را فتح کردند ، آنقدر چشم شان درد می کرده است که وقتی پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» فرمودند ؛ فردا پرچم را به کسی می دهم که کرار است و فرار نیست . اصحاب می گویند به همه کس فکر می کردیم به غیر از امیرالمومنین « علیه السلام». پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» آب دهان مبارکشان را بر چشمان امیرالمومنین « علیه السلام»مالیدند . حضرت علی « علیه السلام»می فرمایند : دیگر برای همیشه چشمانم خوب شد . چون رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم» با این عمل امیرالمومنین « علیه السلام»را تحت تاثیر روح خود قرار دادند . در خاطرات آیت الله بروجردی داریم که ایشان در دوره ی میانسالی چشمشان ضعیف می شود و خیلی غصه می خورند که مطالعه و تحقیقاتشان مختل شده است ، می گویند در بین دسته عزاداران امام حسین « علیه السلام»که گِل روی سرشان مالیده بودند یک کمی از آن گِل ها را به چشمانم مالیدم و تا سن 80 سالگی دیگر نیازی به عینک نداشتند . چون از طریق گِل های سر عزاداران سید الشهداء « علیه السلام»به نور آن حضرت متصل شدند و روحشان تحت تاثیر نور حضرت سیدالشهداء « علیه السلام»، به نحو بهتری قدرت تدبیر بدنشان را پیدا کرد .
عرضم این بود ؛ روحی که بیست سال است حسادتش را مدام رشد داده است آنقدر در تنگ نظری رشد کرده که وقتی به شما نگاه می کند جسم و روح شما تاثیر می گذارد . در مورد میدان عمل انسانی که قدرت چشم زخم زدن دارد موضوع بر همان اساسی است که خداوند در مورد ساحران فرمود که : « و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله » (9) آنها نمی توانند به احدی ضرر برسانند مگر به اذن خدا . همان طور که شما از دیگر عوامل ممکن است به اذن الهی ضربه بخورید ، چشم زخم هم از آن عوامل است ، زمینه ی تاثیر در شما باید فراهم باشد ، مثل سرماخوردگی که زمینه ی تاثیر ویروس آن در شما باید باشد ، و یا مثل فریب خوردن از افراد که با تحریک خیال انسان را فریب می دهند . ریشه ی تمام این تاثیرات ، در تاثیرپذیری روح در خود انسان است . کسی که توکلش به خدا کم است بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرد و به اسباب های دنیایی امیدوار می شود . روحی که با خدای واحد به نحو مطلوب مرتبط نیست ، جهت روحش در آرزوهای دنیایی پراکنده است و لذا عزم واحد ندارد و جهت روحش به همان اندازه ضعیف می شود و تحت تاثیر روح فردی قرار می گیرد که قدرت چشم زخم دارد .
مگر می شود هم چشم زخم نخوری و سحر و جادو بر تو اثر نکند و هم سجده و رکوع طولانی نداشته باشید؟ اکثر مردمی که به نحو مطلوب به عبادت نمی پردازند عموماً از شیطان بازی می خورند ، حال یا جادوگران بازیشان می دهد یا خیالاتشان تحت تاثیر تبلیغات قرار می گیرد ، فرق نمی کند ، اگر برایت جادو هم نکنند ، هزار جور دیگر جادو شده ای ، نجات از این خطرات را باید رکوع و سجود حل کنیم . مگر این خانمی که الان موهایش را بیرون گذاشته و به خیابان آمده سحر نشده است و سرنوشتی بس خطرناک تر از آن که برایش جادو کرده اند ، ندارد ؟ این را هم شیطان سحر کرده است ، منتها نه از طریق جادوگر ، از طریق تبلیغات
دنیای کفر . ریشه ی تاثیر هر دو هم در بیرون آمدن از بندگی خدا و در بی توکلی و بی ایمانی است . شیطان او را یک طور ، مرا یک طور دیگر ، شما را هم به نحوی دیگر سحر کرده است ، جدایی از شیطان با پناه بردن به خدا ممکن است . از طریق بندگی پروردگار است که می شود با نور خدا مسئله را حل کنید .
اینکه روح ها چنین تاثیراتی را دارند به خودی خود میتواند خوب باشد ، مثل همه چیزهای دنیا . آب به خودی خود خوب است ، اما همان آب اگر در مسیر درستی قرار نگیرد سیل می شود ، ما باید مواظب باشیم خود را در مسیر سیل قرار ندهیم . همان طور اگر افرادی توانایی چشم زدن داشته باشند ، مثل هر صفتی که باید اصلاح کرد، باید خود را اصلاح کنند ، و گر نه خودشان ضرر می کنند ، خواه به بنده یا شما بد کنند یا نکنند ، آنها نیستند که در زندگی من و شما نقش دارند ، ما هستیم که باید با اصلاح خود تاثیر چشم زدن آنها را به صفر برسانم . شیطان نه تنها به آدم های خوب ضرر نمی رساند ، بلکه در خوبی آنها هم نقش دارد ، چون آنها را دائم وسوسه کرد و آنان با پناه بردن به خدا و عبادات الهی توکلشان زیاد شد و رشد کردند . یکی از عرفا می گوید : « خدایا دستت درد نکند با این شیطانت » دقت بفرمائید نمی گوید دست شیطان درد نکند ، می گوید دست خدا درد نکند که با ایجاد زمینه ی وسوسه ی شیطان از یک طرف و الهام ملائکه از طرف دیگر ، بنده پروری کرد .

سحر ، حرکتی به سوی باطل :

قرآن در رابطه با ارزش کار ساحران می فرماید : « ویتعلمون ما یضرهم و لا ینفهم » (10) آنهایی که سحر آموزش می دهند ، چیزی را آموزش می دهند که ضرر به آنها می رساند ولی نفعی برای آنها ندارد . سحر نه برای ساحر هیچ فایده ای دارد ، نه برای کسی که به ظاهر به او کمک می کنند تا از طریق سحر از خطرات رهایی یابد ، بلکه ضرر می رساند بدون هیچ نفعی . چون سراسرش رفتن در مسیر باطل است ، تمام تلاش آنها در نهایت بی ثمر خواهد بود . معاویه بسیار تلاش کرد تا پسرش یزید ولیعهد شود . یکی از کارهایش این بود که امام حسن « علیه السلام»را زهر خوراند و شهید کرد تا مانعی در راه ولایتعهدی پسرش در بین نباشد ، نتیجه اش این شد که دست پسرش را به خون امام حسین « علیه السلام»آلوده کرد . باید همواره متوجه باشیم کار باطل اگر ظاهرش هم زیبا جلوه کند و انسان احساس کند دارد موفق می شود و در نهایت رسوایی و بی ثمری پیش می آورد . نگویید این جادوگر خیلی زرنگ است و کارها را خوب پیش بینی می کند ، فرض میگیریم زرنگی اش در حد معاویه باشد ، نتیجه چه می شود ؟ به قرآن توجه کنید که می فرماید : سحر به خودی خود هیچ نفعی ندارد . حالا موضوع گناهی که انسان با رجوع به ساحر مرتکب می شود بحث دیگری است . قرآن در رابطه با شراب و قمار می فرماید : « یسالونک عن الخمر و المیسر قب فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما ... » (11) ؛ درباره ی شراب و قمار از تو می پرسند بگو در آن دو گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است ولی گناهشان از سودشان بزرگ تر است .
می فرماید درست است که مشروب بد و حرام است اما نفع هم دارد با این همه گناه آن از نفع آن بیشتر است . اما راجع به سحر می گوید یک ذره هم نفع ندارد . از این آیه می فهمیم حالا که سحر هیچ فایده ای ندارد بهتر است انسان سحر نداند . حال اگر من بروم عمرم را جهت آموزش این کار بی ثمر تمام کنم ، در قیامت باید جواب بدهم . از طرفی با توجه به اینکه قرآن می فرماید آموزش سحر ، آموزش چیزی است که هیچ نفعی ندارد و ضرر دارد ، اگر جادوگر ، جادوگر واقعی هم باشد و به واقع از طریق جنینان سر به سر ما بگذارد ، کاری نمی تواند بکند ، چه رسد که اکثر مدعیان سحر ، هیچ جنی در اختیار ندارند و عموماً افکاری را به خیالات ما القاء می کنند ، مثل همان کتکی که طرف از جنیان می خورد و در واقع از خیالات خود کتک می خورد . با این همه اگر اراده کنند که سر به سر ما بگذارند ، به اذن خدایی است که فرمود : آنها به خودی خود قدرت هیچ نفع و ضرری ندارند ، چشم زدن نیز در همین راستا است . امام حسن « علیه السلام»می فرمایند : دوای چشم زخم این است که آدمی این آیه را بخواند : « و ان یکادالذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین » (10) که بحث آن گذشت .

چگونگی احضار روح :

در بحث احضار روح هم موضوع باید درست بررسی شود ، چون در واقع در احضار روح ، روحی احضار نمی شود و پای شیطان در میان است . حتی همان هایی که به گفته ی خودشان احضار روح می کنند ، می گویند ؛ ابتدا می گوییم خودت را معرفی کن اگر معرفی نکرد می فهمیم شیطان آمده است ، بساط را جمع می کنیم ، چون کار خطرناک می شود .
یکی از همین افراد می گفت با اینکه در عملیات احضار روح ، روحی که آمد خود را معرفی نکرد ، باز هوس کردم ادامه دادم ، به قول خودش طوری دست آنها افتاده بود که به راحتی در جسم و روحش تصرف ها می کردند ، می گفت : یک مرتبه کیفی را که دستم بود آن قدر سنگین می کردند که نمی توانستم از زمین بلند کنم ، یا می گفت وسط جمعیت قلقلکم می کردند و موجب آبروریزی می شدند . می گفتند باید بروی زباله دانی ها را تمیز کنی و شده بودم یک آدم خُل و چِل . می گفت : می خواستم غذا بخورم هنوز دو لقمه نخورده بودم می گفتند پاشو برو غذاها را بیانداز توی سطل زباله ، و خلاصه از او یک آدم این چنینی ساخته بودند . چه کسی شروع کرد ؟ جز اینکه خودش به آنها میدان داد ؟ ولی چون آدم خوبی بود و خداوند می خواست فقط او را تنبیه کند ، یک مرتبه رفته بود خدمت یکی از علماء سادات ، ناخودآگاه شروع کرده بود قضیه اش را برای آن آقا تعریف کند آن عالم هم به نور علم و سیادتش تاثیر لازم را می گذارد و او را در پناه خود می گیرد . می گفت : در حینی که در خدمت آن آقا بودم داد می زند پاشو بیا بیرون . آن عالم آن شب هم او را نگه داشت تا صُور ذهینه او از تاثیر آنها آزاد شود و به لطف الهی نجات یافت . با این همه تا مدتها مشکل داشت به طوری که ظاهرش هم دیگر ظاهر انسان های معمولی نبود .
باید در رابطه با احضار روح با هوشیاری بیشتری تامل بفرمائید ، حال چه آن روح خود را معرفی کند و چه نکند ، فرق نمی کند ، در هر حال حضور شیطان در میان است ، با این تفاوت که ابتدا میان حضور خود را در ما امتحان می کند و سپس وارد می شود . ممکن است در احضار روح اراده کنید مثلاً روح پدربزرگتان حاضر شود و شما سوال کنید اگر پدر بزرگ من هستی بگو چند پسر و چند دختر داشتی ، و او هم همه را درست بگوید و شما فکر کنید پس واقعاً روح پدربزرگتان است که حاضر شده ، در حالی که شیطان است و او می داند پدربزرگ شما چند فرزند داشته ، همان طور که همین حالا شیطان ناظر اعمال ما است و کارهای ما را زیر نظر دارد . (12)
ممکن است از روحی که احضار کرده اید سوال کنید آنجا چه خبر و او هم شروع کند از واقعیات برزخ و قیامت برای شما بگوید ، و شما تصور کنید چون شیطان از برزخ و قیامت سخن نمی گوید پس باید آن روح ، یک روح واقعی باشد که احضار دشه است . در حالی که شیطان به وضع شما نگاه می کند ، اگر دید از طریق باورهای مذهبی می تواند شما را به خودش مشغول کند همان طریق را دنبال می کند ، مهم آن است که شما را مشغول همین چیزها بکند . به فرمایش آیت الله دستغیب « رحمه الله علیه» ؛ « گاهی شیطان برای مشغول کردن ما در دل ما وسوسه می کند که کتابی در رد شیطان بنویسیم » (13)
عمده آن است که متوجه باشیم هیچ روحی اذن ندارد که با طرفندهایی مثل احضار روح ، از آن عالم به طرف ما بیاید هر کس آن دنیا مشغول اعمال خودش می باشد ، مگر آنکه خداوند به او اذن دهد تا با ما ارتباط پیدا کند و آن هم ربطی به کارهایی مثل عملیات احضار روح ندارد .
چون در احضار روح گرفتار شیطان می شویم به ما فرموده اند حرام است و موجب از بین رفتن فرصت هایی است که می توان در آن فرصت ها به معارف عالیه و اخلاق حسنه دست پیدا کرد .
موضوع مدیوم یا واسطه با احضار روح متفاوت است در مدیوم به روحی که آماده سیر در عالم غیب است گفته می شود به آن عالم سیر کند و از عوالم غیب خبرهایی بیاورد که این ربطی به احضار روح ندارد ، هر چند ناممکن است این عمل را هم تحت عنوان احضار روح به شمار آورند ولی این غیر از احضار روحی است که امروزه با روش هایی خاص مثل میز احضار روح یا استکان انجام می دهند . علامه حسینی تهرانی در کتاب معادشناسی می فرماید : برادر علامه طباطبایی « رحمه الله علیه» یک شاگردی داشتند که در نزدشان فلسفه می خواند و می توانست با ارواح بسیاری از علماء ارتباط برقرار کند و داستان هایی از ارتباط او با علماء نقل می کنند . (14) ان شاء الله ادامه بحث را در جلسه ی بعد دنبال فرمائید .

پی‌نوشت‌ها:

1) سوره ی بقره ، آیه ی / 102
2) سوره ی نمل ، آیه ی / 39
3) سوره ی انعام ، آیه ی / 59
4) سوره ی اعراف ، آیه ی / 27
5) سوره ی سبا ، آیه ی / 14
6) سوره ی طه ، آیه ی 69
7) سوره ی قلم ، آیات 51 و 52
8) المیزان ، ذیل آیه ی فوق در بحث روایات
9) جامع الاخبار ، ص 157
10) سوره ی بقره ، آیه ی 102
19) سوره ی بقره ، آیه ی 102
11) سوره ی بقره ، آیه ی 219
12) سوره ی قلم ، آیه ی 51
13) قرآن در آیه ی 27 سوره ی اعراف می فرماید : « شیطان و قبیله ی او شما را از جایی می بینند که شما آنها را نمی بیند» .
14) « استعاذه » آیت الله دستغیب ، ص 24
15) « معاد شناسی » ، آیت الله حسینی تهرانی ، ج 1 ، ص 182

منبع: جایگاه جن ، شیطان و جادوگر در عالم ،اصفهان : ا نتشارات لب المیزان ،چاب اول،1388 
 

 

نویسنده : اصغر طاهرزاده