مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

پایگاه اطلاع رسانی مرکزمشاوره حوزه معاونت دانشجویی دانشگاه آزاداسلامی واحد نجف آباد

رابطه شخصیت افراد با نحوه کار کردن


اخیراً توجه بسیار زیادی به تست های شخصیت و ارزیابی رفتاری مبذول می شود. خیلی از کارها برای تعیین افراد برای مصاحبه، موفقیت در جابه جایی های پستی، پیشرفت و ارتقاء کارمندان موجود، ارزیابی و تقویت مهارت های شنوایی و ارتباطی و کنترل واکنش های احساسی و مربوط به وجدان کاری، از چنین ابزارهایی استفاده میشود.

در این مقاله 5 الگوی شخصیتی را معرفی کرده و مباحثی را درمورد ارزیابی شخصیت یا تاثیر آن بر موفقیت، مطرح می کنیم.


5 بعد شخصیتی

مهمترین ابعاد شخصیتی افراد در محل کار در این 5 مدل دیده می شود:

درون گرایی/برون گرایی
سازگاری و دلپذیری
باز بودن و خلاقیت
واکنش های طبیعی
وجدان کاری
درون گرایی/برون گرایی

بعضی از افراد  پرحرف، معاشرتی، و از نظر اجتماعی معتمد به نفس هستند.

آنها مردم را دوست دارند و اجتماع برایشان در مرکزیت قرار دارد. از بودن در تیم ها و گروه های مختلف احساس راحتی می کنند و از ارتباط وسیع و شدید با دیگران لذت می برند. سایر افراد، آرام، ساکت، کناره گیر، و ظاهراً خجالتی هستند. آنها ترجیح میدهند به تنهایی کار کنند و نیاز بسیار کمتری به ارتباط اجتماعی به هر شکل و نوع دارند. به این افراد درون گرا/برون گرا می گویند.

سوال مهمی که اینجا پیش می آید درمورد ارتباط اجتماعی در محل کار است: با همکاران و غریبه ها (که مشتریان و ارباب رجوع هستند). مردم می توانند در ارتباطات اجتماعی خود، پرانرژی، مشتاق و با روحیه و یا ترسیده و خسته باشند. راننده های کامیون که راه درازی را معمولاً طی می کنند، نویسنده ها، و باغبانان معمولاً افرادی درون گرا هستند، درحالیکه فروشنده ها، خدمه کشتی و هواپیما، و پذیرگر هتل افرادی برون گرا هستند.



دلپذیر بودن و سازگاری

برخی افراد شاد، خوش رو، گرم و همدل هستند درحالیکه سایرین سرسخت، بدخلق و ترشرو هستند.این به سخت دل و نرم دل بودن برمی گردد؛ به حساسیت و علاقه به احساسات دیگران برمی گردد. این بعد سازگاری و دلپذیر بودن نام دارد. پرستاران، مددکاران اجتماعی، و معلمان دوره ابتدایی معمولاً افرادی نرم دل و دلپذیر هستند.

اما سازگاری و دلپذیر بودن وقتی یک مدیر دلپذیر بخواهد با کارمندان سرکش خود برورد کند، یک اشکال و نقص محسوب می شود. گرمی و مهربانی طبیعی آنها باعث میشود نتوانند به خوبی با این کارمندان برخورد کنند.


باز و خلاق بودن

برخی افراد کنجکاو، تخیلی و هنری هستند درحالیکه سایرین متمرکز و عمل گرا هستند.این بعد، باز بودن درمقابل تجربه نامیده می شود. هر چه افراد بازتر باشند، بیشتر در معرض خستگی و ملالت قرار می گیرند. مطمئناً هیچکس یک خلبان خلاق که کارش ایجاب می کند ساعت ها در یک اتاق کوچک و تاریک بنشیند و به کامپیوترها زل بزند را دوست ندارید.


واکنش های طبیعی

بعضی افراد آرام، قانع و متین هستند. این افراد از نظر احساسی بسیار قوی هستند و تحت مشکلات و گرفتاری های ثابت و استوارند. سایرین خیلی سریع ناراحت می شوند، و عصبی ومضطرب هستند.  واکنش های طبیعی به توانایی افراد برای کنار آمدن با فشارهای روحی و روانی اطلاق می شود.همه شغل ها به نحوی با استرس و فشار روبه رو هستند. ضرب العجل های کاری، ارباب رجوع های عصبانی، درخواست های بالا، کارمندان تنبل، استانداردهای سخت کاری و ....

در حد نهایی، افرادی که نمیتوانند با این استرس ها و فشارهای کاری کنار بیایند، دچار بیماری های روان تنی، افسردگی و رفتارهای غیرمعقول و دمدمی مزاجانه می شوند. آنها به تهدیدی برای خودشان، همکارانشان و کارشان تبدیل می شوند.



وجدان کاری

و آخر از همه وجدان کاری است، اخلاقیات، پشتکار، و ملاحظات کاری است. برخی افراد سخت کوش، خویشتندار، و منظم هستند. سایرین نامنظم هستند، خیلی راحت حواسشان از کارشان پرت شده و غیرقابل اعتماد میباشند.افرادیکه وجدان کاری دارند، خویشتندار هستند و درکارشان هدف و جهت دارند و د رمواقع لزوم همیشه برای کار کردن در دسترسند.



توصیه ها:

یک تحلیل و آنالیز کاری انجام دهید: ببینید چه کارهایی برای چگونه افرادی مناسب است و بعد به دنبال کسانی باشید که به بهترین صورت با این کار جور باشند.یک مطالعه ارزیابی ترتیب دهید: گروهی از کارمندانتان را تست کنید تا آنرا بعنوان محک و مبنایی برای استخدام کارمندان جدید قرار دهید

 

درونگرا هستید یا برونگرا؟

برای افزایش خودآگاهی بهتر است بدانید:

درونگرا هستید یا برونگرا؟

 

مدت هاست روان شناسان افراد را به ۲تیپ شخصیتی برونگرا و درونگرا تقسیم کرده اند. پس از طرح این موضوع در حیطه علم روان شناسی، تعداد بی شماری از محققان و کارشناسان درباره این موضوع تحقیق و تفحص کردند و آزمون های ارزیابی فراوانی برای تشخیص تیپ شخصیتی افراد تهیه و ارائه شد؛ آزمون هایی برای دسته بندی افکار، احساسات، قضاوت و درک فرد به منظور بررسی کلینیکی تیپ شخصیتی وی.

به گفته روان شناسان یکی از بهترین، سریع ترین و دقیق ترین آزمون ها برای شناسایی شخصیت فرد، پاسخ به این سوال است: «وقتی تحت فشار هستید، خسته اید، ناراحتید، عصبانی هستید و استرس زیادی دارید، چه چیزی حالتان را بهتر می کند؟»

به این سوالات به ۲شیوه مشخص می توان پاسخ داد که در ادامه مطلب به آن اشاره می کنیم. درونگرایی و برونگرایی.روان شناسان تمام افراد را به ۲دسته درونگرا و برونگرا تقسیم می کنند، اما بیشتر مردم درونگرایی را با خجالتی بودن مترادف می دانند. به نوشته مجله روان شناسی بهتر است این نکته را در همین ابتدای بحث روشن کنیم تا مشخص شود که این دو مفهوم با هم، نقاط افتراق زیادی دارد. درونگرایی گرایش به دنیای درونی انسان یعنی افکار، احساسات، تجربیات و نظریات فرد و جمع است. فرد درونگرا رضایت و مفهوم زندگی را نه از افراد، اشیا و جهان خارج بلکه از درون زندگی می گیرد. در مقابل فرد برونگرا به طور اخص دستاوردهایش را چه به لحاظ مادی و چه به لحاظ معنوی، از طریق برقراری ارتباط با جهان خارج می یابد.

البته هیچ کس درونگرا یا برونگرای مطلق نیست بلکه این دو مفهوم در ۲قطب این محور قرار دارد و بیشتر افراد بین این دو قطب و در نزدیکی یکی از آن ها قرار می گیرند. افراد درونگرا به معنای واقعی آن در بیشتر جوامع به ویژه جوامع غربی در اقلیت هستند و حتی غیرطبیعی توصیف می شوند. درونگرایی صرف اغلب با ترس از اجتماع، اختلال اسکیزوئید، اوتیسم و حتی سایکوز همراه است؛ وقتی که فرد به کلی با واقعیت بیرون قطع ارتباط کرده است. از طرف دیگر برونگرایی صرف نیز با فعالیت اجباری، اعتیاد به کار، مانیا(جنون) و رفتارهای اعتیادگونه همراه است؛ طبیعی است که سلامت روان در گرو ایجاد تعادل بین این ۲قطب است.این دو ویژگی بدون شک تحت تاثیر تربیت و محیط به فعلیت درمی آید. به عنوان مثال در جوامع غربی برونگرایی از دوران کودکی آموزش داده می شود و در جامعه به عنوان یک فرم اجتماعی پذیرفته شده است.

در نتیجه بسیاری از افراد درونگرا که به سوی رفتارهای برونگرایانه متمایل شوند، در نهان احساس اضطراب دایمی، افسردگی و خستگی مفرط می کنند. گاهی جامعه و فرهنگ اجتماعی گرایش به یک تیپ شخصیتی را تشویق می کند.

به طور کلی اغلب افراد درونگرا برای برقراری ارتباط با جهان خارج دچارمشکل هستند و افراد برونگرا نیز به همین اندازه و با تنهایی و در خود ماندن مشکل دارند. اصرار هر یک بر رفتارهای درونگرایانه یا برونگرایانه اغلب باعث شکل گیری الگوی رفتاری اجتنابی می شود.

روان شناسی معاصر بر این نکته مهم تاکید می کند که پذیرش و محترم شمردن هر یک از این ویژگی ها در جای خود ارزش بسیاری دارد. یونگ روان شناس معروف تاکید می کند: «نکته اساسی در شناخت تیپ شخصیتی این است که این دو ویژگی در واقع همانند لنزی است که ما جهان را از آن نگاه می کنیم و تصمیم می گیریم چگونه زندگی کنیم و یا واقعیت ها را تفسیر کنیم.»

اگر در پاسخ به پرسشی که در مقدمه به آن اشاره شد ترجیح می دهید در منزل بمانید، کتاب بخوانید، دوش بگیرید، موسیقی گوش کنید یا کاری را به تنهایی انجام دهید به احتمال زیاد درونگرا هستید. در مقابل اگر ترجیح می دهید به مهمانی بروید، به ملاقات دوستتان بروید و یا کار هیجان انگیزی انجام دهید احتمالاً برونگرا هستید.

حال چه اتفاقی می افتد اگر فردی نداند درونگراست یا برونگرا؟ اگر کسی نتواند به این سوالات پاسخ قاطع دهد، چطور؟ اگر افراد درونگرا سعی کنند مانند افراد برونگرا زندگی کنند، با مشکلاتی روبه رو می شوند، زیرا ارتباط با خود درونی شان قطع می شود؛همین اتفاق هم برای برونگرایان می افتد اگر ویژگی های ذاتی خود را در نظر نگیرند، به عقیده دکتر یونگ «فردیت» در افراد درونگرا با پرورش و ترکیب ویژگی های ثانویه فردی (برونگرایی) و در افراد برونگرا با پرورش ویژگی های ثانویه فردی (درونگرایی) شکل می گیرد. برای هر دو گروه، این کار بسیار دشوار است زیرا آن چه برای یک درونگرا ساده است برای فرد برونگرا بسیار دشوار می نماید.

اما نکته این جاست که این تلاش نباید با حذف ویژگی های اولیه یا اصلی فرد همراه باشد زیرا در این صورت، فرد به فردیت مورد نظر دست پیدا نمی کند.

فرد درونگرا با حفظ خصوصیات فردی باید برونگرایی را یاد بگیرد و فرد برونگرا با حفظ ویژگی های فردی باید درونگرایی را فرا بگیرد اما برونگرا بماند. تعادل، کلید اصلی است و همچنان که در روان کاوی آمده است، پذیرش و مراقبت از ویژگی های فردی ضروری است زیرا رد کردن ویژگی های ذاتی افراد در نهایت تاثیر مخرب بر شخصیت فرد می گذارد.

دکتر رضا مهدوی روان پزشک  معتقد است: خلق و خو همان چیزی است که ما به مزاج و طبع هم تعبیر می کنیم و فردی را آرام و خونسرد و دیگری را پرحرارت و عصبی توصیف می کنیم. اولین چیزی که در شخصیت انسان در بدو تولد آشکار می شود همین خلق و خوست بر این اساس بعضی نوزادان آرام و برخی دیگر دشوار هستند. کاراکتر شامل مکانیسم های دفاعی خاصی است که هرفردی در شخصیت خود دارد. «روان» انسان مربوط به درک فرد از خود و زمان حال می شود. به این ترتیب بسته به این که افراد چه خلق و خویی با چه نوع کاراکتری را داشته باشند، با انواع شخصیت ها روبه رو می شویم.

زیرا خلق و خو و کاراکتر هر یک تقسیم بندی های جزئی تری دارد.دکتر مهدوی با بیان این که چه درونگرایی چه برونگرایی در حد افراطی مشکلاتی را در روابط فردی و اجتماعی به وجود می آورد، تاکید می کند: حد وسط آن شخصیت سالم و طبیعی است که به موقع و تحت شرایط درون گرا و در هنگام ضرورت برون گراست. به عبارتی باید تعادل را به افراد آموخت و تلاش کرد که خودآگاهی افراد را بالا ببریم. هر قدر اطلاعات فرد از ویژگی های شخصیتی اش بیشتر باشد، قطعاً بهتر می تواند کنترل رفتارها و هیجانات خود را به دست بگیرد. آموزش و دادن اطلاعات در این مورد در سنین نوجوانی به فرد کمک می کند ریشه مشکلات خود را شناسایی کند و سطح خودآگاهی اش افزایش یابد.

از طرف دیگر والدین هم می توانند با شناسایی این ویژگی ها در فرزند خود، زمینه را برای موفقیت رشد تحصیلی و افزایش تعاملات اجتماعی فراهم کنند.

 

نمی‌خواهم ازدواج کنم

دلایلی که برای ازدواج نکردن طرح و تکرار می شود گاهی به ظاهر بسیار معقول و منطقی بنظر می رسند.بطور مثال: والدینم ازدواج موفقی نداشته اند برادر و خواهرم هر دو بعد از ازدواج در گردابی سیاه و تلخ و گزنده گرفتار شده و همیشه با هم دعوا و درگیری دارند. دوستانم در دوران مجردی بسیار شاداب و پرانرژی بودند اما از زمانی که ازدواج کرده اند همچون پرنده های پرو بال شکسته فرسوده و افسرده شده اند. ازدواج مانع بزرگی در مسیر استراحت تفریح و آزادی است. کار و کسب و خانه و هزینه زندگی سنگ های بزرگی است که بعد از ازدواج به پای ما (آقایان) بسته می شود. مگر بیکاریم که با ازدواج برای خود آقا بالا سر بیاوریم.
بدتر از همه ی سوال های مذکور این سوال است که: وقتی به راحتی می توان بدون قید و بند و مسئولیت و محدودیت در کوچه و خیابان با گروههای غیر همجنس ارتباط برقرار کرد و نیاز های غریزی عاطفی و تفریحی خود را ارضا کرد دیگر چه نیازی به ازدواج؟به جای پای بندی به یک همسر آنهم با کلی مشکلات و سختی های خاص زندگی زناشویی به راحتی با افراد مختلف می توانیم ارتباط برقرار کنم. دیگر چه نیازی به ازدواج؟

بدون شک بهترین و مناسب ترین پاسخ به سوالات مذکور مرور و مطالعه آثار و برکات ازدواج می باشد که ذیلاً به مهمترین آنها می پردازیم.

1- ازدواج یک نیاز طبیعی و ذاتی است
- تشکیل خانواده و پیوند مقدس ازدواج در تمامی دوران تاریخ بشریت به عنوان یک اصل فطری و ذاتی پذیرفته شده و مخالفت با ازدواج در واقع مخالفت با اصلی ترین نیاز فطری بشر و در نتیجه ایجاد اختلال در بستر تکمیل و تکامل فردی و اجتماعی افراد بشر خواهد بود.

اسلام عزیز که دینی فطری است این نیاز بشر را مورد تاکید و تایید قرار داده و ازدواج را از محبوبترین سنت ها و پیوندها تلقی نموده است. چنانکه رسول گرامی اسلام فرموده است: هیچ بنایی در اسلام نزد خدا محبوبتر از ازدواج نیست . (من لا یحضر الفقیه – ص409)

انسان بطور طبیعی مایل است خانه و خانواده و عناصر اصلی تشکیل دهنده آن یعنی همسر و فرزندان به خودش تعلق داشته و سلامت و سعادت خود و اعضای خانواده اش در طول هم و در یک بستر طراحی و تضمین شود.مخالفت با این خواسته و نیاز طبیعی و فطری همچون مخالفت با هر مقوله و نیاز ذاتی به معنای به هم ریختن قوانین طبیعی موجب آسیب دیدن فرآیند بهداشت جسمی و روانی بشر خواهد شد.

همانطور که مادر شدن یک نیاز فطری است و اگر این مهم از زندگی یک زن حذف شود همواره احساس بی کفایتی و ناکامی و ناقص بودن خواهد کرد مخالفت با ازدواج و تشکیل خانواده نیز مانع به فعلیت رسیدن قابلیت ها  و توانمندی های بالقوه زن و مرد شده و در نتیجه موجب رشد کاریکاتوری و نامتوازن زن و مرد خواهد شد.

2- کسب استقلال – با ازدواج وابستگی بسیار شدید اقتصادی اجتماعی و فرهنگی دختر و پسر به والدین به کمترین حّد ممکن کاهش یافته و با احساس مسئولیت و استقلال بیشتر به اداره زندگی و خانواده جدید خود می پردازد .

3- اُنس و آرامش – تنها خدا تنهاست همه موجودات عالم به شکل در هم تنیده و پیچیده ای به هم محتاجند آدمی به عنوان موجودی اجتماعی بدون اجتماع که خانواده اصلی ترین عنصر اجتماعی بشمار می آید نمی تواند به بالندگی و آرامش و تکامل برسد.

احساس تنهایی و نبود همسر و همدل و همدمی امین و مۆمن زمینه های بیماری های روحی و روانی و حتی جسمی کشنده ای را در جسم و جان آدمی فراهم می سازد.

آرامش ناشی از ازدواج بقدری مهم و حیاتی است که خداوند از آن به عنوان یکی از آیات بزرگ خودش نام برده و می فرماید: و من آیاته ان خلق بکم من انفسکم ازواجاً لتسکنو الیها .... یکی از آیات الهی این است که برای شما از جنس خودتان جفتی را بیافرید تا با او انس بگیرید و آرامش بیابید و در بین شما دوستی و مهربانی قرار داد (روم/21) شهید مطهری می گوید: انسان با ازدواج به مقامی می رسد که حتی با جهاد به آن مقام نمی رسد.

آنانکه خارج از نهاد خانواده و بطور غیر متمرکز و براساس هوس های آنی و نیازهای صرفاً غریزی با افراد مختلف ارتباط برقرار می کنند. روح و روان خود را تکه تکه و زخمی نموده عمر و امکانات خود را هدر داده و در پایان جز حسرت، پشیمانی، افسردگی ثمری بدست نمی آورند

4- کنترل مشروع غرایز – یکی دیگر از آثار و برکات ازدواج قاعده مند نمودن روابط جنسی و مصونیت از معصیت و اشاعه فساد و تباهی در جامعه است. ارتباط جنسی خارج از دایره محرومیت و ازدواج موجب فساد و تباهی قتل،درگیری ها،اختلافات،بی بند و باریهای جنسی هرج و مرج اجتماعی و بحران اخلاقی در جامعه خواهد شد. ازدواج ارتباط دو جنس مخالف را ضابطه مند و هدفمند نموده و ذهن و فکر و انرژی زن و مرد را برمحور خانواده متمرکز نموده و در بستر تعالی و آرامش و بهره گیری مادی و معنوی از یکدیگر هدایت می کند.

اینجاست که رسول گرامی اسلام می فرماید: آنکس که ازدواج کند نیمی از دینش را حفظ کرده و براوست که نیمی دیگر را از خطر در بر دارد (وسایل ج14 ص5)

آنانکه خارج از نهاد خانواده و بطور غیر متمرکز و براساس هوس های آنی و نیازهای صرفاً غریزی با افراد مختلف ارتباط برقرار می کنند. روح و روان خود را تکه تکه و زخمی نموده عمر و امکانات خود را هدر داده و در پایان جز حسرت، پشیمانی، افسردگی ثمری بدست نمی آورند.

5- رشد و رونق اقتصادی و اجتماعی
– دختر و پسری که تا قبل از ازدواج خود را بی نیاز از تلاش اقتصادی اجتماعی می دیدند امروز با تلاش و کوششی وصف ناپذیر در پی تأمین مایحتاج زندگی دوش به دوش هم با تلاش مضاعف در پی رونق بنیه اقتصادی و رفاهی و حتی علمی و فنی خود می باشند.

6- تولید نسل و داشتن فرزند – ازدواج تنها راه تولید نسل است اگر ازدواج براساس معیارهای دینی و ارزشی صورت گیرد حتماً فرزندانی صالح و مۆمن و توانا و دانا خواهیم داشت.

در پایان ذکر این نکته ضروریست که آثار و برکات گفته شده تنها در سایه ازدواجی که برمبنای عقل و اندیشه و عقیده باشد حاصل خواهد شد. لذا برای ازدواج و پیوندی مقدس و پایدار می بایست ضمن کسب شرایط ازدواج که در جای خود باید مورد تأمل قرار گیرد، از نظرات و توصیه های مشاوری با تجربه و متخصص و مۆمن بهره گرفت و گرنه بسیاری از ازدواج ها نه تنها برکات فوق را ندارند بلکه خود ازدواج و داشتن فرزند موانع بزرگی در مسیر رشد و بالندگی به شمار می آیند.

راه های مقابله با عارضه درماندگی ناشی از خستگی مفرط

اگر خسته و درمانده هستید، این مطلب را بخوانید!

تحقیقات نشان می دهد استرس دائمی می تواند انسان را از پا درآورد. این استرس در درازمدت باعث می شود مشکلات، غیرقابل حل به نظر برسد، همه چیز تیره و تار شود و انرژی فرد به سرعت تحلیل برود. ناخشنودی و گرفتاری ناشی از عارضه خستگی مفرط به حدی که به درماندگی (Burnout) منجر شود می تواند سلامت روانی و جسمی فرد و توانایی فعالیت های حرفه ای اش را به خطر اندازد. اما این درماندگی را می توان با تعیین و تجدید اولویت ها در عرصه فعالیت های فردی و اجتماعی، جلب حمایت و وقت گذاشتن برای خود از بین برد.

خستگی مفرط چیست؟

رخوت (درماندگی)، خستگی روحی، ذهنی و جسمی مفرط ناشی از استرس شدید و درازمدت است. وقتی فرد بیش از توان از خود کار می کشد و قادر نیست نیازهای دائمی دیگران را برآورده کند، در واقع دچار درماندگی می شود.
وقتی استرس ادامه پیدا می کند، فرد علاقه و انگیزه خود را برای ایفای نقش در حوزه های فردی و اجتماعی از دست می دهد و درماندگی باعث کاهش بهره وری و تخلیه انرژی فرد می شود و وی به شدت احساس ناامیدی، درماندگی، بدبینی و نداشتن اعتماد به نفس می کند. در نهایت فرد احساس می کند که قادر نیست کاری نه برای خود و نه برای دیگران انجام دهد.

بسیاری از افراد بعضی روزها احساس کسالت و خستگی مفرط می کنند. به نوشته سایت «webmd»، علائم زیر نشان دهنده شروع ابتلا به درماندگی یا رخوت ناشی از خستگی مفرط در افراد است:

اگر هر روز برای شما روز بدی است.

کار روزانه در منزل یا محیط کار به نظرتان تلف کردن وقت است.

در تمام ساعات روز خسته و کوفته هستید.

بیشتر اوقات روز از نظر ذهنی دچار رخوت و کسالت و یا تحت فشار هستید.

احساس می کنید هر کاری که انجام می دهید، ارزش ندارد.

به خاطر داشته باشید که درماندگی تمام ابعاد زندگی را تحت تاثیر قرار می دهد.

عوارض جسمی به حدی است که فرد را در معرض ابتلا به سرماخوردگی و آنفلوآنزا قرار می دهد. بنابراین لازم است در صورت ابتلا به آن به فکر درمان باشید.


۳گام برای مبارزه با درماندگی ناشی از خستگی مفرط


تشخیص و شناسایی علائم اولیه درماندگی، معکوس کردن عارضه با مدیریت و کنترل عارضه و ترمیم صدمات وارده به روان و جسم ۳گام اصلی برای مبارزه با این عارضه است. اما شاید بهتر باشد در این مرحله به تفاوت های آن و استرس اشاره کنیم.

درماندگی ناشی از خستگی مفرط نتیجه استرس بی وقفه و شدید است. استرس شدید ناشی از فشار روحی و روانی به ذهن و جسم فرد است و می توان پایانی برای آن تصور کرد و هنوز کنترل و مدیریت امور از دست فرد خارج نشده است، در صورتی که در اختلال درماندگی فرد احساس خلاء بسیار شدیدی می کند و انگیزه ای برای کار و تحمل استرس ندارد و نمی تواند تصور کند چه زمانی قرار است تحولی در زندگی و کارش اتفاق بیفتد. اگر استرس شدید باعث می شود فرد در کارها و مشغله های فراوان مفید یا غیرمفید غرق شود، درماندگی توان ادامه کار و مبارزه را به کلی از فرد می گیرد. به طور کلی می توان گفت استرس با مشغله کاری فراوان، واکنش افراطی به هیجانات، کاهش انرژی، اختلالات اضطرابی، صدمه فیزیکی اولیه و بیش فعالی قابل تشخیص است. در صورتی که در عارضه درماندگی با عقب نشینی روحی و روانی، احساسات منفی عیان و بی پرده، احساس ناامیدی و ناتوانی در مشارکت اجتماعی، فقدان انگیزه و امید، بی علاقگی و افسردگی و افکار مایوس کننده و یاس مطلق رو به رو هستیم.


علل بروز عارضه

در بروز درماندگی ناشی از خستگی مفرط، عوامل بسیاری دخیل است و بیشتر افرادی که بیش از حد از خود کار می کشند و یا با قدرناشناسی دیگران رو به رو می شوند، در معرض خطر ابتلا به این عارضه قرار دارند. از کارمندی که ۲سال است درخواست اضافه حقوقش توسط رئیس رد می شود تا مادری که وظیفه نگهداری ۳فرزند را با تمام مشغله های خانه داری به دوش می کشد، هر دو ممکن است در معرض ابتلا به این عارضه قرار بگیرند. اما عوامل مهم دیگری نیز در ابتلا به این عارضه نقش دارد. بعضی از این عوامل با محیط کار، بعضی با سبک زندگی و برخی دیگر با ویژگی های شخصیتی مرتبط است. نداشتن کنترل و یا داشتن کنترل ناچیز بر کارهای محوله در محیط اداره، نبود مشوق برای انجام کارهای مفید، انتظارات غیرشفاف، بی جا و فراوان از جانب دیگران، انجام کارهای شاق بدون حمایت و کمک دیگران و کار در محیط پرتنش و استرس زا از عوامل شغلی ابتلا به این عارضه است. کار زیاد بدون فرصت کافی برای استراحت و خواب، ناتوانی در برآورده کردن انتظارات دیگران، داشتن مسئولیت های زیاد و سنگین، نبود حمایت و کمک از سوی دیگران، نداشتن روابط دوستانه و صمیمانه با دیگران از عوامل مرتبط با سبک زندگی در ابتلا به این عارضه است. همچنین برخی ویژگی های شخصیتی مانند تمایلات کمال گرایانه در زندگی، نگرش بدبینانه به زندگی، نیاز دایمی به کنترل دیگران و تمایل به احراز نمایندگی از جانب دیگران و داشتن اهداف بلند و جاه طلبانه می تواند در دراز مدت زمینه ابتلا به این عارضه را فراهم کند.


علایم ابتلا به عارضه

عارضه درماندگی یک فرآیند تدریجی را طی می کند که در طول یک دوره زمانی طولانی بروز پیدا می کند و یک شبه رخ نمی دهد و در بیشتر موارد فرد توجهی به علایم آن نمی کند. در ابتدا علایم بسیار ضعیف است اما کم کم در طول زمان تشدید می شود. علایم فیزیکی شامل احساس خستگی و خلاء شدید در بیشتر اوقات روز، احساس بیماری و ضعف شدید و کاهش سطح ایمنی بدن، سردردهای مقطعی، دردکمر و درد ماهیچه ها، تغییر در اشتها و عادت خواب است. علایم روانی عارضه می تواند شامل احساس شکست و یا تردید، احساس نبود حمایت و ضعف، به دام افتادن، گیر کردن در وضعیت دشوار، رها شدگی و تنهایی مطلق، از دست دادن انگیزه، نگرش منفی روز افزون و افزایش حس بدبینی به دنیای پیرامون، کاهش رضایت و حس همراهی و همدلی دیگران باشد و از لحاظ رفتاری نیز باید به علایمی چون شانه خالی کردن از مسئولیت، انزوا، به تعویق انداختن کارها و طولانی کردن آن ها، رو آوردن به الکل و مواد مخدر برای تسکین و آرامش خیال موقتی، احساس یأس و ناامیدی از دیگران، ناتوانی در انجام کارهای عادی و وظایف محوله در شخص اشاره کرد.میگنا دات آی آر. اگر این علایم در فرد قابل ملاحظه است، نباید او را به حال خود رها کرد زیرا شکی وجود ندارد که عارضه بدتر خواهد شد بنابراین بهتر است با برنامه پیش بروید و با آن مبارزه کنید.

راهکارها


در اولین گام بهتر است روزتان را با چند حرکت آرام بخش آغاز کنید. حداقل ۱۵ دقیقه از شروع روز را با چند حرکت ورزشی، تمرینات ریلکسیشن یا مطالعه یک متن الهام بخش آغاز کنید. در ضمن سعی کنید مواد غذایی مفید و سالم مصرف کنید و تا جایی که می توانید استراحت کنید و از هر فرصتی برای کسب آرامش بهره ببرید. یاد بگیرید به همه پاسخ مثبت ندهید. بگویید نه و فشار کاری خود را کم کنید. یاد بگیرید فقط کارهایی را قبول کنید که دوست دارید. خلاقیت خود را بارور کنید زیرا خلاقیت پادزهر درماندگی است. اگر خلاق باشید حتماً می توانید حس درماندگی را از خود دور کنید. استرس خود را مدیریت کنید زیرا هر قدر میزان استرس بالاتری داشته باشید احساس ناتوانی و ضعف بیشتری خواهید کرد.علاوه بر این ها بهتر است از سرعت انجام کارهای خود بکاهید. زیرا وقتی سرعت انجام کارها بسیار بالا باشد، طبیعی است که فرصت تجدید خاطره نخواهید داشت.

چگونه به راحتی به دیگران نه بگوییم؟

"حالا چند دقیقه‌ی دیگر بنشین. نترس، دیر نمی‌شه!"؛ "قربون دستت این بچه‌ی ما را نگهدار تا ما از خرید برگردیم"؛ "نمی‌شه!، باید امشب به مهمونی بیای وگرنه دلخور می‌شم"؛ "می‌بخشید، امشب خانم-بچه‌ها هوس کردن برن گردش. قربونت اون ماشینتو یه دو ساعت بده ممنون می‌شم" و....

بدون شک همه‌ی ما بارها و بارها با مواردی این چنین برخورد کرده‌ایم و چه بسا گاهی به دلیل عدم تمایل روحی و یا قرار داشتن در موقعیتی خاص، از ته قلب آرزو کرده‌ایم که ایکاش چنین چیزی از ما خواسته نمی‌شد. پاسخ شما در اینگونه مواقع چیست؟ آیا جرات می‌کنید با صراحت تمام "نه" بگویید؟ آیا وقتی در یک جمع قرار می‌گیرید، به خود اجازه می‌دهید نظراتی که با آن مخالف هستید را رد کنید؟ یا اینکه مانند بسیاری افراد توی رودربایستی گیر می‌کنید و برای رعایت قاعده‌ی "مردم داری"، با کراهت اینگونه خواسته‌ها را اجابت می‌کنید؟

راضی نگه داشتن تمام آدم‌هایی که در اطراف ما هستند تقریبا غیرممکن است ضمن اینکه وظیفه نداریم برای رضایت دیگران بیش از توان خود مسئولیت بپذیریم

به نظرمی‌رسد در جوامع مدرن امروز به کسانی احترام می‌گذارند که گرایشات و رفتارهای مثبت داشته و آمادگی ورود به هر درگیری و چالش تازه‌ای را دارند.

بر همین اساس، بسیاری از مردم حتی در مواقعی که با موضوعی مخالف هستند هم ترغیب می‌شوند، بگویند "بله". و زمانی این موضوع جدی تر می‌شود که کاری را تنها و تنها بخاطر پاسخ مثبت‌ی که داده‌اند مجبور به انجامش شوند و در واقع هیچ تمایلی برای انجام آن وجود ندارد. تا جایی که ممکن است منجر به اضطراب یا حتی بیماری فرد شود.

نه گفتن چه به رئیسمان، چه به فرزندمان و چه به دوستانمان آسان نیست. در نتیجه بسیاری از ما به انجام کارهایی مجبور می شویم که دوست نداریم، یا برایمان سخت هستند.


گفتن این کلمه دو حرفی برای بسیاری از ما دشوار است، نه گفتن چه به رئیسمان، چه به فرزندمان و چه به دوستانمان آسان نیست. در نتیجه بسیاری از ما به انجام کارهایی مجبور می شویم که دوست نداریم، یا برایمان سخت هستند.

بسیاری از کودکان در محیط خانواده و تحت تاثیر تربیت والدین می آموزند که برای حفظ آرامش یا برای مودب بودن، باید درخواست دیگران را بپذیرند. به یاد داشته باشید که دنیا با "نه" گفتن ما به پایان نخواهد رسید، بلکه این کلمه مانند همه کلمات دیگر نوعی مبادله اطلاعات است.

دلایل اجتناب ورزیدن

چرا هر کسی باید از انجام برخی کارها اجتناب کند؟ شما نمی‌توانید بیش از حد توان برای آسایش و رضایت دیگران وقت بگذارید. به عبارت دیگر، پاسخ مثبت به تمام خواسته‌های دیگران، دیگر وقتی برای شما باقی نخواهد گذاشت تا به اموری که برای خودتان اهمیت دارد بپردازید.

فقط خود فرد می‌تواند با عملکرد خویش، خود را در اولویت آخر قرار داده و خواسته‌های دیگران را بر نیازهای خود ترجیح دهد.

گفتن "نه" به برخی درخواست‌های دیگران به این معنی نیست که شما فردی تنبل یا خودخواه هستید. بلکه یعنی شما تعهداتی با اولویت بالاتر نسبت به درخواست مطرح شده دارید. به علاوه "بله" گفتن همیشه هم خوب نیست و می‌تواند تاثیری منفی بر سلامت ذهن داشته باشد. داشتن یک برنامه افراطی برای دیگران باعث می‌شود دچار یک بیقراری بیمارگونه شوید.

پرهیزاز انجام یک سری از کارهایی که از شما خواسته می‌شود، می‌تواند برای شما وقت خالی کافی را ایجاد کند تا به علایق خودتان بپردازید. مثلا در کلاس‌های متفاوت شرکت کنید یا به دیدن جاهای دیدنی که می‌خواهید ببینید بروید.

پاسخ خود را بسنجید

بسیاری مردم پاسخ مثبت می‌دهند چون احساس می‌کنند که اجتناب از انجام یک کار می‌تواند به معنای از دست دادن یک فرصت بسیار با ارزش باشد. بنا بر این خوب است پیش از اینکه خود را درگیر انجام کاری بکنید کمی پیرامون آن فکر کنید. از خود بپرسید که درگیر این ماجرا شدن تا چه اندازه برای شما می‌تواند اهمیت داشته باشد. و اگر آن کار در لیست اولویت‌های شما از اهمیت بالایی برخوردار بود، بپذیرید.

ضمنا اگر انجام کاری واقعا مورد علاقه شما نیست، باید از انجام آن صرفنظر کنید. و بسنجید که پاسخ مثبت به این درخواست، چه مقدار استرس به شما وارد می‌کند.

اگر مطمئن نیستید که می‌خواهید کاری را انجام بدهید، به راحتی بگویید " راجع به این موضوع فکر می‌کنم و به شما جواب می‌دهم."

مودبانه رد کنید

برخی مردم برای "نه" گفتن به درخواست‌های دیگران، به نوعی رفتار می‌کنند که حتی ممکن است کار به دلخوری بکشد.
در نظر داشته باشید که نپذیرفتن انجام یک کار با گذشت زمان آسان‌تر می‌شود.

کلید مودبانه رد کردن یک تقاضا، اعتماد است. نپذیرفتن خود را مودبانه توام با همراهی و همسویی با فرد تقاضا کننده، اعلام کنید اما دقت کنید که محکم و استوار باشید. و از عبارات اعتذاری و پوزش خواهی یا صحبت کردن به نوعی که می‌خواهید خود را توجیه کنید، اجتناب کنید و از زبانی که نشان از عدم اطمینان شما باشد هم استفاده نکنید. اگر کلام شما از استحکام کافی برخوردار باشد دیگران به خود اجازه نخواهند داد در جهت ترغیب شما به انجام آنچه که آنان می‌خواهند، تلاشی کنند.

به راحتی به دیگران بگویید که نمی‌توانید درخواست آنان را بپذیرید زیرا به اندازه کافی برنامه کاری‌تان پر است و اگر طرف مقابل شما خواسته‌اش را بارها و بارها تکرار کرد، شما هم از تکرار اجتناب خود هراس نداشته باشید.

شما هیچ نیازی به شرح و بسط علت عدم پذیرش خود ندارید. به علاوه نباید از عدم پذیرش انجام درخواست دیگران احساس گناه کنید. توجه کنید که انجام کارهایی که تمایل چندانی به انجام آن ندارید احساس بدی در شما ایجاد می‌کند.

دروغ گفتن برای اجتناب از انجام کاری، ایده خوب و درستی نیست زیرا این بیم و هراس همواره در دروغ وجود دارد که روزی حقیقت برملا شود ضمن اینکه هیچ وقت هیچ چیز بهتر از راستی و صداقت نیست .

گفتن "نه" برای اولین بار ممکن است برای شما سخت و ناخوشایند باشد اما به مرور و با تمرین آسان‌تر می‌شود.


هر وقت بخواهید به دیگران "نه" بگویید ولی این کار را انجام ندهید، در واقع به نیازهای آنها بیشتر از نیازهای خودتان اهمیت داده اید .

خانم "کارین سوئیت" در کتاب خود با نام "چگونه نه بگوییم؟"، در توضیح اینکه چرا بسیاری از ما و به ویژه زنان، اغلب وقتی از ته قلب مایلیم "نه" بگوییم، باز کلمه‌ی "بله" را بر زبان می‌رانیم می‌نویسد: "به عنوان یک زن، ما به گونه‌ای تربیت شده‌ایم که مطلوب و مورد قبول دیگران باشیم. ما می‌خواهیم دیگران دوستمان داشته باشند و ناتوانیمان در "نه" گفتن، در واقع از عدم خود باوریمان سرچشمه می‌گیرد.‏ ما فکر می‌کنیم اگر مطلوب دیگران زندگی کنیم، به ما مدال لیاقت خواهند داد و به ما می‌گویند آدم‌های فوق العاده‌ای هستیم، نازیم و با تمام وجود از ما قدردانی خواهند کرد؛ عملی که هیچگاه شاهد آن نخواهیم بود". وی ادامه می‌دهد: "شاید گفتن "نه" به نظر ساده بیاید ولی از بچگی در مخ ما فرو کرده اند که "نه" کلمه‌ی زیبایی نیست؛ گفتن آن گستاخی است؛ دور از نزاکت است؛ باعث رنجش دیگران می‌شود.‏ وقتی در کودکی هرگز به شما اجازه نمی‌دهند "نه" بگوئید، در بزرگسالی نیز گفتن آن برایتان واقعا مشکل خواهد بود". میگنا دات آی آر.در این کتاب، اصلی ترین دلیل عدم ابراز "نه" در جوامع غربی، ترس از انزوا ذکر شده است. در این رابطه خانم "سوئیت" می‌نویسد: "ما از خانواده‌هایی مستحکم و منسجم که به آنها خو گرفته باشیم برخوردار نیستیم و زندگی نیز به سرعت در جریان است. همه در گیرودار زندگی گرفتارند و ما احساس تنهایی و غربت می‌کنیم. اینکه می‌خواهیم مورد پسند دیگران باشیم چه بسا عکس‌العملی باشد که برای مقابله با این شیوه‌ی زندگی انتخاب کرده‌ایم".

گرچه ریشه‌ی قبول درخواست دیگران و پرهیز از بیان "نه" در فرهنگ ایرانی -اسلامی ما با آنچه در کتاب خانم "سوئیت" به آن اشاره شده تفاوت‌هایی فاحش و زیربنایی دارد، ولی در اینکه گفتن "نه" گاهی واقعا ضروری است شکی نیست! پس چگونه می‌توان این کلمه را بر زبان راند، بی‌آنکه سؤتفاهمی پیش آید؟ آیا شما با روش‌های انجام این کار آشنا هستید؟

در زیر چند روش مشاهده می‌کنید که می‌توانند در اینگونه مواقع به شما کمک کنند:

روش "رکورد شکنی !"
این روش را می‌توان به صورت رو در رو و یا از طریق تلفن پیاده ساخت و زمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد که طرف مقابل شما مایل به شنیدن پاسخ "نه" از شما نیست.‏ اینگونه افراد تصور می‌کنند اگر به شما اصرار کنند، سرانجام رضایت شما را جلب خواهند کرد. تنها کاری که در مقابل این افراد باید به انجام برسانید گفتن "نه" و باز هم "نه" است. لازم نیست حتما گفتن "نه" به صورت قهرآمیز باشد، بلکه می‌توان از جملاتی ملایم نیز استفاده کنید. در حالی که لبخند بر لب دارید و با صدایی آرام بگویید: "می‌بخشید، ولی واقعا نمی‌توانم برای شام بیایم. امشب گرفتارم". فقط فراموش نکنید که در مقابل اصرارهای مکرر مخاطب خود کوتاه نیایید.‏

اگر شخص مورد نظر را نمی‌شناسید، مثلا اگر فرد مزاحم فروشنده ای دوره گرد است که می‌خواهد هرطور شده جنس خود را به شما بفروشد، بهتر است از عبارات خشن و قهرآمیزتری استفاده کنید. مثلا بگویید: "ببین آقا، صدبار به شما گفتم لازم ندارم، می‌فهمی؟". این روش، کلیدی‌ترین سلاح "نه "ای است که می‌توانید از آن برای خلاصی از دست کسی که واقعا می‌خواهید از شر او خلاص شوید استفاده کنید.

روش "ساندویچ !"
این روش برای افرادی به کار می‌رود که احساس می‌کنید باید با ملاطفت بیشتری با آنها برخورد نمایید (مثل سالمندان و یا کسانی که تازه با آنها آشنا شده‌اید و نمی‌خواهید از شما برنجند). در این روش شما یک "نه" درست و حسابی را بین دو جمله‌ی مثبت می‌پیچید و به فرد مقابل تحویل می‌دهید. مثل این عبارت: "از دعوت شما خیلی ممنونم، ولی نمی‌توانم امشب بیایم. امیدوارم به شما خوش بگذرد".

روش "ساندویچ وارونه !"

اگر به یک "نه" قوی تر احتیاج دارید، می‌توانید جمله‌ی خود را با "نه" شروع نمایید، میانه‌ی کلام را با جمله ای زیبا تغذیه کنید و در آخر، یک "نه" دیگر به کار برید. این روش برای "نه" گفتن به همکاران یا افراد سخت‌گیر، بسیار مناسب است. مثل: "خیر، واقعا از آمدن به کنفرانس معذورم. خیلی دوست داشتم می‌توانستم بیایم و امیدوارم همه چیز به خوبی پیش برود. اما متاسفم که باید بگویم "نه".

روش "نه، اما!"...
اگر از شما درخواستی می‌شود که مایل به پذیرش آن نیستید، می‌توانید آن درخواست را با یک پیشنهاد جدید جایگزین نمایید. مثلا وقتی یکی از آشنایان، شما را برای رفتن به یک مهمانی تحت فشار قرار می‌دهد و شما از قبل نقشه‌ی دیگری برای آن روز در سر دارید می‌توانید از عباراتی شبیه: "نه، ولی هفته‌ی بعد وقت دارم. ممکن است تغییرش بدهید؟" استفاده کنید.

رعایت احتیاط
همیشه هنگام گفتن "نه"، جوانب احتیاط را در نظر بگیرید. تا جایی که می‌توانید برای خود فرصت ذخیره کنید. شاید در حال حاضر فکر می‌کنید مایل به انجام کاری نیستید، ولی چند ساعت بعد نظرتان عوض شود. بنابراین هر وقت به شما پیشنهادی شد که مشتاق پذیرفتن آن نبودید، مستقیما "نه" نگویید. می‌توانید به جای آن از جملات جانشینی مثل: "می‌شه راجع به اون فکر کنم؟" یا "فردا خبرش را به شما می‌دهم" استفاده نمایید.

خود را به کوچه‌ی علی چپ بزنید!
بسیاری از افراد عادت کرده‌اند به در بگویند تا دیوار بشنود و ما بلافاصله اصل پیام را دریافت می‌کنیم و به آن "بله" می‌گوییم. واقعا شگفت‌انگیز است که چقدر بدون آنکه مستقیما از ما انجام کاری خواسته شده باشد، ما برای انجام آن کار "بله" گفته‌ایم. اگر واقعا می‌بینید حوصله، وقت یا توان انجام کار درخواستی را ندارید و یا فرد مذکور، نه از سر ناچاری یا آبرومندی، که به دلیل زبل بودن درخواست خود را با این شیوه مطرح کرده است، خود را به کوچه‌ی علی چپ بزنید و حرف او را نشنیده بگیرید.


اما چگونه می توانیم نه گفتن را برای خود آسان کنیم؟

1. به خود زمان بدهید.
بسیاری از افراد بنا به دلایلی چون خجالت، ترس و غیره، بلافاصله بعد ازشنیدن یک درخواست کلمه "بله" را بر زبان می آورند. اگر گفتن کلمه "نه" برایتان آسان نیست، لااقل از طرف مقابل زمان بخواهید، مثلا بگویید " بعدا به تو خبر می دهم." اما اگر با اصرار طرف مقابل روبرو شدید، بگویید " باید به تقویم نگاه کنم." یادتان باشد اگر او عصبانی یا ناراحت می شود مشکل خود اوست نه شما.

2. ارزیابی کنید.
اگر کسی از شما درخواستی می کند، ابتدا از خود بپرسید که وقتش را دارید یا نه. مهم ترین سوالی که در این زمینه مطرح می شود این است که آیا باید نیازهای خود را به دیگران ترجیح بدهیم یا نه.
گاهی لازم است نیازهای دیگران را به نیازهای خود ترجیح بدهیم- اگرگاهی به دوستان، خانواده و همکاران کمک نکنیم دنیا محل خوبی برای زندگی نخواهد بود. ولی در عین حال بعضی اوقات لازم است به علایق و نیازهای خود نیز توجه کنیم.

3. مودب باشید.
بهتر است لبخند بزنید ولی لبخند خود را با یک لحن جدی همراه کنید –اگر درخواست کسی را به صورت مودبانه رد کنید از شما نخواهد رنجید. نه گفتن به معنای بی ادبی نیست.
خیلی راحت بگویید "متاسفم این بار نمی توانم به شما کمک کنم" یا "معذرت می خواهم در حال حاضر کاری دارم که باید انجام بدهم". نیازی نیست توضیح بدهید، هرچه بیشتر توضیح بدهید و معذرت بخواهید، به طرف مقابل فرصت بیشتری برای اصرار کردن خواهید داد.

4. تمرین کنید.
اگر حتی فکر کردن به این کلمه دو حرفی شما را می ترساند، تمرین را از موقعیت هایی شروع کنید که اهمیت چندانی ندارند. مثلا با نه گفتن به دستفروش های سمج تمرین خود را آغاز کنید.

5. حساب و کتاب کنید.
تا به حال توجه کرده اید که کسانی که مرتبا از شما می خواهند کاری برایشان انجام دهید معمولا لطفتان را جبران نمی کنند؟ این افراد هرگز دوستان واقعی نیستند.
دوستان واقعی از شما سواستفاده نمی کنند و تنها در مواقع بسیار ضروری از شما کمک می خواهند.میگنا دات آی آر. اگر متوجه شدید که کسی بیشتر از آنچه برای شما انجام می دهد از شما انتظار دارد، از او فاصله بگیرید. نیازی نیست دوستیتان را با او قطع کنید، تنها تماس خود را با او کم کنید. مطمئن باشید که چنین شخصی با مشاهده کم توجهی شما به کس دیگری روی می آورد تا مدتی هم از او سو استفاده کند.

6. صادق باشید.
گاهی نه گفتن آنقدر سخت است که نهایتا از ترس آزردن احساسات دیگران به کاری مجبور می شویم که دوست نداریم، یا نهایتا به دروغ و بهانه تراشی روی می آوریم.

بهترین راهکار صداقت است، اینکه صادقانه به طرف مقابل بگوییم که نمی خواهیم درخواست او را بپذیریم. البته گفتن یک دروغ بی ضرر هرازگاهی لازم است، اما دروغگویی و به دیگران امید واهی دادن کار درستی به نظر نمی رسد!

سخن آخر:
فراموش نکنید که :


شما حق دارید "نه" بگویید.
گفتن "نه" گستاخی نیست، یک امر طبیعی است.
اگر به جا "نه" بگویید نه تنها از احترام شما کاسته نخواهد شد، که حتی بر این احترام افزوده می‌گردد.
اگر به جا "نه" بگویید، بیشتر خودتان را دوست خواهید داشت.

 مرتضی امامی‌پور